روايت ناب شهيد ابراهيم همت درباره شهيد بروجردي:
يکشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۰
فرمانده سپاه آمده بود غرب براي بررسي اوضاع منطقه. در همه بحث ها و گفت وگوها تكيه كلام همه بر برادر بروجردي متمركز بود. همه حرف ها و تصميم ها هم در آن جا به ايشان ختم مي شد...


شهيد همت درباره شخصيت و مجاهدات مسيح كردستان مي گويد: در پاوه كه بوديم هر شب ضد انقلاب به پايگاه هاي ما حمله مي كرد. وضعيت ما بسيار بحراني بود؛ فشار بر روي نيروها بسيار زياد بود و كمبود نيرو بسيار حس مي شد. خستگي و كوفتگي نيروها باعث شد كه يكي از تپه هاي مهم را از دست بدهيم و عقب نشيني كنيم. بعد از بازگشت به خدمت آقاي بروجردي رسيدم و با عصبانيت گفتم:
ـ به نيروها گفتم كه بمانيد و مقاومت كنيد اما...
ـ شما تأكيد كرديد كه بمانند و مقاومت كنند؟ گفتيد كه پايين نيايند؟
ـ بله! بله! گفتم! چند بار هم گفتم!
ـ خب! ديگر ولايت بر شما تمام است؛ شما حرف خودتان را زده ايد. تكليف را انجام داده ايد. تپه سقوط كرده عيبي ندارد!
حرف هاي او درس بزرگي بود براي من كه غرض اداي تكليف است و نه چيز ديگر؛ با همين تفكر بسياري از مشكلات مبارزه را بعداً براي من هموار نمود.

***
برادر رضايي آمده بود غرب براي بررسي اوضاع منطقه. در همه بحث ها و گفت وگوها تكيه كلام همه بر برادر بروجردي متمركز بود. همه حرف ها و تصميم ها هم در آن جا به ايشان ختم مي شد...
به برادر رضايي گفتم:
ـ اين مرد اگر در كردستان بماند حتماً شهيد مي شود. خيلي حيف است؛ اگر پاي سياست در كار باشد او به اندازه يك وزير خارجه سياست مي داند. اگر پاي مسائل اجتماعي باشد... در كردستان هم استاندار است و هم فرمانده سپاه و هم فرمانده عمليات. من از شما استدعا دارم كه ايشان را به تهران ببريد...
چند نفر از برادران هم كه آن جا بودند حرف مرا تأييد كردند و گفتند:
ـ اگرچه همه ما دلبسته او شده ايم اما ما حاضريم كه او در كردستان نماند؛ ترس جان او را داريم؛ هر چه به او مي گوييم مواظب باشيد و كمتر به خط اول برويد اهميتي نمي دهد...
چند روزي گذشت و برادر رضايي تصميم گرفت كه برادر بروجردي را از كردستان به تهران بكشاند اما پيغام ايشان زماني به كردستان رسيد كه برادر بروجردي به خيلِ شهيدان پيوسته بود...
***
حداقل تا آن جا كه اين حقير با حاج محمد آقا بودم نماز شب و دعاي كميل شان ترك نمي شد؛ البته با حالت خاص خودش. ايشان بعد از اين كه مطمئن مي شد تمام برادران خوابيده اند بلند مي شد و شروع مي كرد به مناجات. اين اواخر كه شنيده بود وقت مناسب دعاي كميل نيمه شب است ديگر دعاي كميل را در اوقات عادي اول شب نمي خواند و در نيمه هاي شب بلند مي شد. توسل و توكل خاصي داشت. هيچگاه نااميد نمي شد. اگر هم در كاري گير مي كرد فوري متوسل به ائمه(ع) مي شد. حتي در يك امر تا حصول نتيجه چند بار به طور مداوم دعاي توسل مي خواند. دلبندي خاصي به دعاي فتح و گشايش داشت. شايد در هر عمليات چند بار اين دعا را مي خواند و به ديگر برادران نيز سفارش مي كرد...

منبع: ماهنامه فرهنگي تاريخي شاهد ياران، شماره 67، يادمان سردار شهيد محمد بروجردي.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده