شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۵:۵۶
پس از شهادت؛ خنده هميشگي همچنان بر چهره اش بود...

سيماي شهيد بروجردي در گفت و شنود شاهد ياران با مهندس مسعود زريبافان معاون رئيس جمهور و رئيس بنياد شهيد و امور ايثارگران

آقاي مهندس، با شهيد بروجردي از چه سالي و كجا آشنا شديد؟
با شهيد بروجردي در كردستان و در اوايل انقلاب يعني سال 1358 آشنا شدم؛ در مياندوآب. اولين باري كه ايشان را ديدم همان سال بود كه در آن زمان ما عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نقده بوديم. در آن زمان براي رفتن به نقده بايستي يا درياچه اروميه را دور مي زديم و از بالا مي رفتيم يا از مياندوآب به سمت مهاباد و از مهاباد به سمت نقده نقل مكان مي كرديم. چون معمولاً مأموريت هاي ويژه اي داشتيم به سرعت بايد كارمان را انجام مي داديم. آن موقع از تهران برمي گشتيم به نقده، و چون شرايط زماني سال 1358 معمولاً به گونه اي بود كه از ساعت چهار عصر به بعد محورهاي اصلي و فرعي منطقه كلاً دست ضد انقلاب بود و تردد در آن ، عملاًممكن نبود. قبل از ساعت چهار هم يعني بين ساعات هشت صبح تا چهار بعد از ظهر، حدوداً هفت هشت ساعت روز را در جاده ها «تأمين» برقرار مي شد. يعني نيروي انتظامي و سپاه در محورها تأمين مي گذاشتند كه مردم يا كارمندان و نيروهاي مسلح بتوانند رفت و آمد كنند. در غير از اين ساعات، يعني قبل و بعد از آن، نيروها جمع مي شدند و ديگر ترددي انجام نمي شد.
دوست داريم درباره برقراري وضعيت تأمين براي آن دسته از خوانندگاني كه با مسائل نظامي آشنا نيستند بيشتر توضيح دهيد.
همان طور كه گفتم «تأمين» در واقع به معني استقرار نيروهاي امنيتي در برخي مواضع و جاده ها بود. مثلاً نيروي انتظامي – البته آن موقع در قالب ژاندارمري - در منطقه فعال بود يا نيروهاي كميته و نيز نيروهاي سپاه در محورها به فواصل مختلف استراتژيك مستقر مي شدند تا ضد انقلاب نتواند به جاده ها نزديك شود و مردم به راحتي بتوانند در مسيرها تردد كنند. خلاصه آن روز، ما كه مأموريت مان هم ويژه بود، از تهران آمديم و رسيديم به مياندوآب و ديديم وقت دارد تمام مي شود. آن جا رفتيم سپاه، براي اين كه ببينيم چگونه مي توانيم به محل مأموريت برويم، تا اين كه براي اولين بار با شهيد بروجردي برخورد كرديم. ايشان با يك چهره باز و خندان از ما استقبال كرد به او گفتيم عجله داريم و مي خواهيم سريعاً به محل مأموريت برويم. ايشان گفت وقت گذشته و نيروهاي تأمين را جمع كرده ايم، بد موقعي است و كار خيلي سخت است. ما گفتيم عجله داريم. گفت خب، اگر اين طور است من بايد خودم بيايم و شما را همراهي كنم. شرايط هم شرايط سختي بود. شهيد بروجردي سوار يكي از اين جيپ هاي قديمي ارتشي روباز شد و جلو افتاد و ما پشت سر ايشان، و اين مسير تقريباً ناامن را تا مهاباد طي كرديم. جاده مهاباد به سمت نقده، تقريباً شايد بيست كيلومترش باز هم ناامن بود كه ايشان آن مسير را هم با ما بود تا فاصله اي كه ديگر احساس مي كرد آن جا امن است؛ يعني سه راه محمديار و شهيد بروجردي تا آن جا ما را همراهي كرد. با اين كه كار خطرناك و سختي بود باز هم با روي باز و چهره اي خندان با ما بود و اين كار را با رضاي كامل انجام داد و از ما خداحافظي كرد و برگشت. اين اولين باري بود كه شهيد بروجردي را ديديم و با ايشان آشنا شديم.
در واقع نخستين ديدار و برخورد با شهيد بروجردي و آن رفتار خوبش، يك اثر عجيبي هم بر شما گذاشت.
بله، ما آن موقع به عنوان نيروهاي سپاه رفته بوديم و سپاه پاسداران نقده را تشكيل داده بوديم.
شما فرمانده سپاه نقده بوديد؟
نه، سپاه نقده چهار پنج نفر غير بومي و بقيه از نيروهاي محلي بودند. آقاي ارشادمنش فرمانده سپاه نقده بود و ما پنج نفر غير بومي بوديم كه براي تشكيل بقيه كادر از افراد بومي نقده استفاده كردند. خلاصه ديديم كه شهيد بروجردي با يك روحيه انقلابي و اسلامي و خدمتگزار، براي اين كه چند تا از بچه هاي سپاه بتوانند با امنيت از منطقه رد شوند، خودش را هم به زحمت و هم به خطر انداخت؛ آن هم با روي بسيار باز.
ايشان مأموريت هاي مختلفي داشت؟
بله، از مأموريتي هايي كه داشت تشكيل تيپ شهدا در قرارگاه حمزه سيدالشهدا(ع) بود. در اواخر سال 1361 سپاه يك تيپي را درست كرده بود به نام تيپ شهدا. ما نيز در همان سال از نقده آمده بوديم مهاباد و من به عنوان معاون فرماندار و شهردار مهاباد مشغول بودم تا اين كه قرارگاه تصميم گرفت در مهاباد تيپ ويژه شهدا را مستقر كند.
با چه هدفي؟
براي اين كه مهاباد جاي بسيار مهم، حساس و استراتژيكي بود، هم براي نظام و هم براي ضد انقلاب. مهاباد از زمان قاضي محمد – مؤسس و سركرده حزب دموكرات از سال 1320 - كه مهاباد را به عنوان مركز فعاليت هاي خودش قرار داده بود، به نوعي پايتخت حزب دموكرات محسوب مي شد. به هر حال از ديرباز نگاه ويژه اي به مهاباد مي شد. بعد از انقلاب هم تصرف پادگان مهاباد توسط حزب دموكرات و حضور فعال كوموله، شرايط ويژه اي به آن جا داده بود. سرانجام سال 1360 مهاباد پاكسازي شد و بعد از پاكسازي و براي خدمت به مردم محروم منطقه ما به اتفاق دوستان ديگر در آن جا مستقر شديم و بعد از آن هم شهيد بروجردي را مرتباً مي ديديم. در اوايل سال 1362 آخرين باري كه ما ايشان را ديديم در پادگان مهاباد بود و در خصوص اين مسأله جلسه داشتيم كه به هر حال كارهايي براي پاكسازي منطقه انجام شده بود اما فقط محورهاي اصلي پاكسازي شده بود و يك بخش كوچكي از شهر مهاباد و بقيه اش هنوز دست ضد انقلاب بود آقاي بروجردي در آن جلسه گفت ما مي خواهيم تيپ ويژه شهدا را مستقر كنيم و نياز به مكان مناسبي داريم. در آن جلسه يكي دو جا را به ايشان پيشنهاد شد. مكان هايي بود بين مهاباد و سه راه محمديار، متعلق به شركت هاي سهامي زراعي قديم. در واقع از قديم الايام و زمان رژيم گذشته يك شركت هايي درست شده بود كه كارهاي كشاورزي در آن ها بكنند و بعد از انقلاب، به خاطر ناامني منطقه، اين شركت ها تعطيل شده و ساختمانش بلااستفاده بود. گفته شد اين مكان ها مناسب است كه تيپ شهدا در آن جا مستقر شود. شهيد بروجردي از اين پيشنهاد خيلي استقبال كرد و گفت امروز مي روم مكان ها را مي بينم. جلسه هنوز تمام نشده بود كه متوجه شديم دارد دير مي شود و زمان مي گذرد، چرا كه از ساعت چهار عصر به بعد نيروهاي تأمين ها را جمع مي كردند و امنيت كافي حاكم نبود. بنا بر اين شهيد بروجردي از همه ما خداحافظي كرد و گفت چون بايد اين چند جا را ببينم زودتر مي روم. يادم است آخرين كسي كه با ايشان خداحافظي كرد من بودم. خلاصه با آن چهره نوراني و هميشه خندان، با ما خداحافظي كرد و با همديگر روبوسي كرديم و ايشان رفت. مي شود گفت سه چهار ساعتي نگذشته بود كه به ما زنگ زدند كه مقابل ورودي «مجتمع زراعي» كه قرار بود ايشان آن جا را ببيند انفجاري صورت گرفته و ماشيني روي مين رفته است. آن مجتمع از جاده اصلي حدود دو كيلومتر فاصله داشت. جاده اصلي آسفالته بود و آن جاده خاكي. خلاصه به ما گفتند در محل ورودي يكي از اين مجتمع هاي زراعي، انفجاري صورت گرفته و ماشيني روي مين رفته و سرنشينانش به شهادت رسيده اند.
يعني چهار سال بعد از اين كه با شهيد آشنا شده بوديد و همكاري داشتيد.
بله. ما حدس زديم اين ماشين ماشين شهيد بروجردي باشد. بعد از آن حادثه، دوستان سريعاً ايشان را به اروميه رسانده بودند اما شهيد شده بود. ما به سرعت خودمان را به اروميه رسانديم تا اجساد مطهر شهدا را شناسايي كنيم، چون بچه هاي اروميه نتوانسته بودند آن عزيزان را شناسايي كنند. ما خود را رسانديم و ديديم كه بله، آقاي بروجردي شهيد شده است. نكته جالب اين كه آخرين كسي كه با ايشان خداحافظي كرد من بودم و اولين كسي هم كه بعد از شهادتش او را شناسايي كرد بنده بودم. پس از شهادت، همچنان آن خنده هميشگي بر چهره شهيد بروجردي بود...
از خاطرات تان با آن عزيز بگوييد. از نقش شهيد بروجردي در آن منطقه و كارهايي كه كرد و سرانجام توسط مردم به «مسيح كردستان» معروف شد.
ببينيد، شهيد بروجردي در همه آن سال ها، تا موقعي كه شهيد شد، در هر جايي در كردستان كه مي خواست از دست ضد انقلابيون خلاصي پيدا بكند يا آزاد شود واقعاً نقش اصلي را داشت. ايشان با توجه به يك سري فعاليت ها و مطالعاتي كه داشت مسائل منطقه را به خوبي مي فهميد، مردم منطقه را خوب شناخته بود و مسائل نظامي را هم خوب مي دانست. لذا در اقداماتش همه ملاحظات لازم را براي اين كه پاكسازي ها با حداقل آسيب به مردم انجام شود به كار مي بست.
در اين باره كمي توضيح دهيد.
مي دانيد كه ضد انقلاب در لباس مردم محل، منطقه را تصرف كرده و در مقابل نظام ايستاده بود. واقعاً جدا كردن افراد ضد انقلاب از مردمي كه در شهرها و روستاها بودند سخت بود. آن موقع نظام آن قدر نيرو نداشت كه كاملاً منطقه را در دست بگيرد، لذا اين ها به راحتي در ميان مردم رخنه كرده بودند و تشخيص آن ها كه لباس مردم كرد را هم پوشيده بودند خيلي سخت بود. با وجود اين، كساني كه مي خواستند منطقه را پاكسازي بكنند خيلي كار سختي پيش رو داشتند. يكي از كساني كه خيلي حساسيت داشت كه اين كار با دقت و مراقبت انجام شود و مردم كمترين آسيب را ببينند شهيد بروجردي بود. اين گونه بود كه مدت ها معطل مي شد براي اين كه كليه تدابير لازم را اتخاذ بكند تا اگر كارهاي نظامي صورت مي گيرد مردم حداقل آسيب را ببينند يا اصلاً آسيب نبينند. بعدها هم وقتي كه بالاخره منطقه ا ي پاكسازي مي شد و در دست نظام مي افتاد شهيد بروجردي سعي مي كرد كه با بسيج امكانات خدمات رساني به آن ها را شروع كند و پيگيري هاي لازم را بكند كه دستگاه هاي مربوطه در منطقه فعال شوند. به هر حال مردم تازه از دست ضد انقلاب خلاص شده بودند و به دامن جمهوري اسلامي آمده بودند. شهيد بروجردي معتقد بود كه بايد خدمات لازم به آن ها ارائه شود تا محروميتي كه طي آن چند سال توسط ضد انقلاب به آن ها تحميل شده و باعث تشديد محروميت شان شده بود جبران شود.
در واقع مي كوشيد يك نقش چندجانبه و چندوجهي را ايفا كند.
ايشان يك روح بسيار لطيفي داشت. من فكر نمي كنم كسي شهيد بروجردي را بشناسد و از ايشان حتي يك ناراحتي به دل داشته باشد يا يك جايي از ايشان يك تندي ديده باشد. هيچ كس نيست كه غير از لبخند و محبت و دوستي و برادري چيزي از وي به خاطر داشته باشد. با هر كسي صحبت كنيد همين را مي گويد، از اخلاق خوب و حسن خلق ايشان و سيره نيكوي ايشان و مهرباني و تعاملي كه با همه، به خصوص مردم عادي برقرار مي كرد و اين ويژگي هايش هميشه زبانزد همگان بود. به نظر من يكي از دلايلي كه بعد از شهادت شهيد بروجردي در امر پاكسازي منطقه تسريع شد و خلاصه منطقه اي كه ضد انقلاب در آن رخنه كرده بود و برايش نقشه طولاني داشت به كنترل نظام در آمد خون پاك شهيد بروجردي بود. بالاخره سرعت گرفتن كار به بركت خون چنين شهدايي بود كه مردم منطقه از نزديك اين ها را ديده و باور كرده بودند كه بالاخره نظام جمهوري اسلامي از جنس اين آدم هاست، از جنس شهيد بروجردي هاست و بعد از آن، همكاري مردم با دستگاه هاي انقلابي و سپاه و نهادهاي مربوط به نظام جمهوري اسلامي تشديد و روز به روز بيشتر شد. تا آن موقع مردم بومي از ضد انقلاب هراس داشتند و بالاخره شرايط به گونه اي نبود كه بتوانند خودشان را خيلي به نظام نزديك كنند. اما بعد از فعاليت هاي افرادي مثل شهيد بروجردي و به خصوص شهادتش، باعث شد كه مردم فعاليت خودشان را گسترده تر كنند و فاصله خودشان را با ضد انقلاب بيشتر كنند و شرايطي را فراهم كنند كه نظام بتواند منطقه را سريع تر پاكسازي كند و خدمات مقدسي كه جمهوري اسلامي مي خواست ارائه دهد. در واقع به يمن خون پربركت و مقدس شهيداني مثل محمد بروجردي، ناصر كاظمي و محمود كاوه كه نقش خيلي ارزنده اي در منطقه داشتند آن جا پاكسازي شد و به دامن مقدس نظام بازگشت. بنده هم از شهيد بروجردي و هم شهيدان كاظمي و كاوه خاطرات جداگانه اي دارم كه ان شاءالله به موقع خدمت تان مي گويم.
جناب مهندس، همه ما از نقش پر رنگ و مقدس شخصيت، نام، خون و ياد شهيدان ارجمندمان آگاهيم، اما به نظر شما كه مدت ها با اينگونه شهدا آشنايي داشتيد، پاسداشت و مرور شخصيت و بررسي وجوه زندگي شهيد بروجردي در اين سال و زمانه چه بركاتي را براي ما و جوانان مان و نظام مقدس جمهوري اسلامي به همراه خواهد داشت؟
در خصوص زندگي و مقام اين عزيزان و آن چه مي توانيم از وجود مبارك شان سرمشق بگيريم، اين است كه دقت كنيم اين ها چه كردند كه اين گونه جاودانه شدند؟ واقعاً اگر آن خصلت هاي نيكويي كه در وجود اين عزيزان بود و ازخودگذشتگي هاي شان را ببينيم، يا مثلاً شهيد بروجردي كه ماجرايش را براي تان نقل كردم، وقتي درخواست محلي را مي كند از مسؤولين سياسي منطقه كه واحد خودش را مستقر كند خودش تن به خطر مي دهد و شخصاً مي رود تا آن جا را ببيند و در طول همان مسير نيز به شهادت مي رسد، اين نهايت فداكاري است. شهيد بروجردي مي توانست بگويد بعداً افرادي را مي فرستم بروند آن جا را بررسي كنند اما به محض اطلاع از وجود اين مكان ها، متواضعانه، بدون تكبر و با فداكاري كامل خودش مسؤوليت اين كار را پذيرفت. اين صفات بارز و اين ويژگي ها، اين عزيزان را جاودانه كرد. اخلاص، فداكاري، تواضع، خاكي بودن، هر كاري را به خاطر خدا، نظام و مردم به دوش گرفتن و متواضعانه بدون كوچكترين تكبري كارها را انجام دادن و هميشه هم با لب خندان با افراد مواجه شدن و خلاصه حساب مردم را از ديگران و ضد انقلاب جدا كردن، ويژگي هايي بود كه شهيد بروجردي را در منطقه شفاف و الهي نشان داد و او را در كشور ما جاودانه كرد. فكر مي كنم خاطره شهيد بروجردي از ذهن كساني كه با ايشان ارتباط داشتند به خاطر همين خصلت هاي ويژه پاك نمي شود. مثلاً بنده يادم است اولين باري كه ايشان را ديديم با يكي از ماشين هاي جيپ قديمي فرسوده ارتشي كه شايد به زور هم راه مي رفت، ولي خب به راحتي سوار آن ماشين شدند و راه افتادند در آن منطقه اين آدم هاي پاك و نخبه با كمترين امكانات، بزرگترين كارها را كردند. يعني اگر بخواهيم از لحاظ كلاسيك اين كارهاي نظامي كه اين عزيزان انجام دادند تحليل كنيم بايد بگوييم شدني نيست، اما آن خلوص، صداقت، كار را براي رضاي خدا كردن و فداكاري باعث شد با يك امكانات بسيار كم، بتوانند حماسه هاي بزرگي را خلق كنند. اگر بخواهيم كارهاي شان را با اين امكانات كم تحليل بكنيم اصلاً شدني نبود. اگر بخواهيم آن كارها را با روش كلاسيك نظامي جهان و شناخته شده انجام بدهيم نيز حداقل نياز دارد به امكاناتي در مقياس هاي صد برابر آن چه اين عزيزان، آن روزها در اختيار داشتند ولي آنها با كمترين امكانات توانستند منطقه را پاكسازي كنند و به دامان جمهوري اسلامي ايران برگردانند.
به هر حال ما قطعاً نظام مان - هر چه به دست آورده - ناشي از رشادت ها و شجاعت ها و ايثار اين عزيزان است و اگر ان شاءالله اين روحيه در بين مسؤولين و مردم ما و بسيجيان ما و اقشار مختلف كشور باقي بماند قطعاً همچنان اين نظام سربلند و پيروز خواهد بود و مي تواند در مقابل همه ابرقدرت ها و با هر امكاني كه آن ها داشته باشند بايستد و موفق شود؛ به اميد حضرت حق.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده