«شفيع زاده» به خاطر ارادتي كه به حضرت آيتالله مدني داشت، مسئوليت حفاظت از بيت معظم له به ايشان محول گرديد. او پروانه وار گرد شمع مراد خويش مي گشت و از فضائل روحاني آن عالم وارسته درسها ميگرفت و مواظب بود تا مبادا تندباد حوادث وزيدن گيرد و شمع فروزانش را خاموش سازد. «معمولاً نصف شبها حوالي ساعت يك براي ديدن آيتالله مدني به منزلشان ميرفتيم. هميشه «شفيعزاده» را بيدار مييافتيم. بيدار بود و مشغول پاسداري و حفاظت... »
پس از غائله خلق مسلمان، «شفيعزاده» و همرزمانش احساس مسئوليت ميكنند كه با از بين بردن فئودالها و خوانين مناطق مختلف، روستائيان دربند را از چنگال خونين آنها رهايي بخشند. در پارهاي از نقاط استان مانند هشترود (سراسكند و چاراويماق)، گليبر، اهر و ... هنوز رعاياي اين خوانين به حدي تحت استثمار و بهره كشي آنان بودند كه از حقيقت انقلاب اسلامي خبر نداشتند، به همين سبب سپاه پاسداران تصميم گرفت به عنوان بازوي توانمند انقلاب اسلامي اين نقاب كريه را از چهره روستاهاي محروم برگيرد. «شفيعزاده» از جمله جلوداران اين حركت مقدس؛ در پاكسازي روستاهاي محروم و مظلوم تلاشهاي موثري نمود و حتي در اين راه بر اثر درگيري با خوانين و فئودالها مجروح گرديد.
پس از مدتها كه محافظ حضرت آيتالله مدني بود به اروميه هجرت كرد و در سپاه پاسداران اروميه در كنار «مهندس مهدي باكري» به حفاظت از دستاوردهاي انقلاب و مبارزه با اشرار و ضد انقلاب در آن استان پرداخت. در پاكسازي مناطق مرزي «سرو، سلطاني، حسنلو، شپيران و ترگور» نقش موثري داشت.
در پاكسازي شهر اشنويه از لوث ضد انقلابيون، همرزمان «شفيع زاده» و مردم اشنويه به امامت او نماز جماعت اقامه نمودند. او حساب مردم ستم كشيده كردستان را از ضد انقلابيون از خدا بيخبر جدا ميدانست و در ايام حضور در منطقه سرو، مسئوليت محور عملياتي را بر عهده داشت.
در عملياتهاي انجام شده در «منطقه شپيران»، «دره كلوران» و «دره بردوك» و «صوماي برادوست» كاملاً موفق بود.
«شفيع زاده» به عنوان مسئول عمليات سپاه و يار با وفاي مهدي باكري براي ايجاد امنيت آن منطقه شبانه روز با اشرار درگير شد و موفق شد، در تشكيلات حزب منحله دمكرات نفوذ كرده و موجب دستگيري و اعدام تعدادي از آنان شود.
سال 59 در منطقه سلماس با تعدادي از كنگره چهاريهاي حزب منحله دمكرات اتراق كرديم. «شفيع زاده» جانشين «آقا مهدي باكري» فرمانده ما بود. كنگره چهاري ها عاشق اسلحه و مهمات بودند ولي زياد قابل اعتماد نبود. به همين خاطر، هر وقت آنها درخواست اسلحه و مهمات ميكردند، آقا مهدي تيزبينانه عمل ميكرد و نمي گفت كه هر چقدر نياز دارند، اسلحه و مهمات از سپاه تحويل بگيرند؛ به «شفيع زاده» دستور كتبي مي نوشت كه مثلاً به اينها ـ كنگرهچهاريها ـ دو جعبه مهمات بدهيد.
اين وضع ادامه داشت تا به نقطهاي به نام ارتفاعات الله اكبر رسيديم و در حقيقت عمليات شروع شد. در اين عمليات يكي از افراد نفوذي حزب منحله دمكرات كه شخص با سواد و زرنگي بود، آقا مهدي و شفيع زاده را همراهي ميكرد. در همان قضيه، خيانت او ثابت شد و به دست عدالت به مجازات اعمال خائنانه خود رسيد.

راوي: مجيد زهدي
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده