الگويي بي¬بديل...
سهشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۳۹
نگاهي به زندگي و تلاش¬هاي آيت الله شهيد حاج آقا مهدي شاه آبادي
شهيد شاه آبادي پوينده¬اي از خيل سالكان راه حق بود كه حتي يك لحظه نيز از تلاش و حركت بازنايستاد. اين¬گونه است كه 26 سال از عروج خونين آن عاشق ولايت، به سوي آسمان¬ها مي¬گذرد و هنوز نامش بر تارك هر ذهني مي¬درخشد؛ كه شاه آبادي هميشه الگويي بي-بديل براي ديگر رهروان خواهد بود. متن ذيل با نگاهي به معدود منابع موجود درباره زندگي آيت الله شهيد شاه آبادي، به ويژه «استادزاده»، بازنويسي و تنظيم شده است.
***
خاندان شهيد شاه آبادي
روحاني مبارز، خطيب توانا، يار باوفاي حضرت امام(ره) و نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي، آيت الله شهيد حاج آقا مهدي شاه آبادي، در سال 1309 هجري شمسي در بيت معزز حضرت آيت الله العظمي آقا ميرزا محمدعلي شاه آبادي(ره)، از تباري پي در پي روحاني، در شهر قم ديده به جهان گشود. مادرش بتول خانم نام داشت و اين پسر، در حالي در خانواده¬اي دين¬دار و عالم¬ پرور به حيات دنيوي پاي نهاد كه دوران اوج اختناق رضاخاني و مبارزه با شعائر اسلامي و شيعي در تاريخ معاصر به شمار مي¬رفت.
مهدي كوچك، در بيت بزرگ¬مردي پرورش يافت كه خود از ستون¬هاي دين، عرفان و سياست به شمار مي¬رفت و علاوه بر رسيدن به مدارج والاي علمي و تربيت شاگرداني بزرگ و آينده¬ساز همچون حضرت امام خميني(ره)، از پرداختن به سياست و متعاقب آن تلاش براي تحقق احكام اسلامي در جامعه شيعي ايران غافل نبود.
مهدي، چهار ساله بود كه به همراه والد بزرگوارش به تهران عزيمت كرد. از اين زمان تا سن شش سالگي به مكتب¬خانه امام¬زاده يحيي(ع) وارد شد و به مدت دو سال به فراگيري مقدماتي قرآن كريم پرداخت. در سن شش سالگي به همراه دو برادر ديگرش در مدرسه توفيق حضور يافت و دوره دبستان را تا 12 سالگي پشت سر گذاشت. با توجه به هوش والا و خلاقيت ذهني و موروثي¬¬اش، در كنار خواندن دروس آموزشي و پرورشي در مدرسه، به موازات، بر زمين ادب بوسه مي¬زد و در خدمت ابوي بزرگوارش كه منزل را به مدرسه¬اي بارز و مؤثر براي فرزندان خود تبديل كرده بود، علم صرف و ساير مقدمات ادبيات عرب را از معظمٌ له فرامي¬گرفت.
در سن 14 سالگي در سال 1323 هجري شمسي، با هدف ادامة تحصيل علوم قديمه به مدرسه مروي پاي گذاشت. او خيلي زود و در سن 18 سالگي در محضر پدر ارجمندش و به دست يكي از اجلة سادات، ملبس به لباس مقدس و گران¬قدر روحانيت شد، اما شيريني اين توفيق با ارتحال ابوي بزرگوارش(ره) به عالم بقا، به تلخي بدل گشت، آن هم پدري چون حضرت آيت الله العظمي شاه آبادي كه به غير از جايگاه والد بودن، مربي، معلم، استاد و مرادي كم¬نظير بود. هر چند كه اين تلخي چندان به درازا نكشيد و مهدي جوان پاي در ركاب مبارزه و همراهي با مرادي ديگر، همچون حضرت امام خميني(ره) كه در عرفان شاگرد ابوي بزرگوارش بودند نهاد و در همين مسير قد برافراشت. با گذشت دو سال از ارتحال والد گرامي¬اش، در سال 1330 هجري شمسي، براي تداوم در امر آموختن علوم اسلامي، به مهد علم، تقوا، مبارزه و قيام ـ شهر قم ـ عزيمت كرد. در سال 1331 مجدداً و به طور موقت، براي اتمام دورة تحصيلي دبيرستان به پايتخت برگشت و با وجود هوش و استعداد كم نظيري كه داشت، چهارده ماهه، توانست دورة دبيرستان را به پايان برد.
اين دوره مقارن با ايامي بود كه ايران زمين دستخوش نهضت ملي شدن صنعت نفت و اتفاقات بعدي آن تا كودتاي ننگين و آمريكايي ـ انگليسي بيست و هشتم مرداد 1332 بود. شيخ شهيد نيز همچون اكثريت قريب به اتفاق نيروهاي مذهبي و ديني دل در گرو فعاليت¬ها و راهبردهاي آيت الله مرحوم حاج سيد ابوالقاسم كاشاني(ره) داشت. در ايام پس از كودتا بود كه شهيد شاه آبادي نخستين بار در زندگي سراسر مبارزه، جهاد، زندان، تبعيد و تلاش¬هاي روزافزون و مضاعف خويش دستگير و روانه زندان رژيم پهلوي شد. اين زنداني شدن نخستين، اما ديري نپاييد و آقا مهدي جوان به سرعت در مهر ماه 1332 راهي شهر قم شد و تحصيل در علوم قديمه را از سر گرفت. هوش سرشار و ذهن خلاق او باعث مي¬شد تا همچون هميشه، هر دوره درسي را به سرعت به پايان برساند. در اين دوره آقا مهدي شهيد، دروس رسائل را از مرحوم آيت الله علي مشكيني(ره)، مكاسب را از حضرت آيت الله ستوده(ره)، كفايه الاصول را از مرحوم آيت الله مجاهدي(ره) آموخت و به جز اين¬ها شرح منظومه و اسفار را نيز فراگرفت.
ايشان فقط 25 سال سن داشت كه در سال 1334 شمسي دوره سطح را به پايان برد و درس خارج فقه و اصول را از محضر مبارك حضرت امام خميني، حضرت آيت الله العظمي بروجردي و حضرات آيات عظام اراكي و گلپايگاني ـ رحمت الله عليهم اجمعين ـ فراگرفت.
آقا مهدي از همان ابتدا در فراگيري دروس و علوم چنان علاقه، پشتكار و همتي از خويش بروز مي¬داد كه پيش¬بيني آتيه روشن و پربارش بر كسي سخت نمي¬نمود. خودش هم بعدها متذكر شد كه با مختصر غذايي در ماه مبارك رمضان افطار مي¬كرده و به مطالعه مي¬نشسته و هنوز جا به جا نشده بوده كه صدايش مي¬زدند و مي¬گفتند اذان صبح نزديك است. آقا مهدي هم سريعاً سحري مختصري خورده و به نماز صبح مي¬ايستاده است. مشهور بود كه در تمامي سال¬هاي تحصيل، ممكن نبوده كه آقا مهدي در شبانه¬روز بيش از چهار ساعت استراحت كند. اين رويه تا پايان عمر با بركت و حيات دنيوي و كوتاه مدت آن شهيد عزيز ادامه يافت و ايشان را به نمادي از تحرك، نشاط و داراي قدرت جذب قشرهاي مختلف مردم در تمامي سنين و قشرها، و توانا در سازمان¬دهي علما و تشويق روحانيون پير و جوان به مبارزه در راه حق و حمايت از حضرت امام خميني(ره) مشهور ساخت، تا حدي كه شهيد شاه آبادي در كنار ديگر شهيد بزرگوار روحانيت يعني آيت الله حاج شيخ فضل الله محلاتي به "موتور العلماء" مشهور گرديدند. شهيد شاه آبادي در زمان تحصيل فقط يك طلبه صرف نبود. ايشان پيوسته هر آن¬چه خود مي-آموخت، به ديگران مي¬آموزاند و در ضمن مباحثات دوران طلبگي، دروس جديد و رسمي آموزش و پرورش، اعم از رياضيات، فيزيك و زبان انگليسي را با پشتكار و دقت فراوان به طلاب ديگر ياد مي¬داد. حقيقت نيز جز اين نبود كه اصلي¬ترين ياران خميني كبير(ره) را نسل جديدي از روحانيون جوان و بعضاً ميان¬سال تشكيل مي¬دادند كه ضمن فراگيري علوم قديمه، بر اهميت فراگيري و نشر علوم جديد نيز واقف بودند. انقلاب اسلامي نهضتي سنتي و ديني بود كه در دل مدرنيزم پوشالي عصر پهلوي، نضج گرفته بود و رهروان اين نهضت، مي¬بايست به تمامي ابزار و علوم جديد آشنايي مي¬داشتند.
ازدواج
شهيد شاه آبادي به سال 1336 و در سن 27 سالگي قصد ازدواج مي¬كند. به همين منظور در خصوص انتخاب همسر، تأمل و دقتي خاص معمول مي¬دارد و پس از تحقيق و بررسي زياد، پاي در اين وادي مي¬نهد. ايشان تصميم مي¬گيرد همسر خود را از خانواده¬اي روحاني و از ميان خاندان جليلة سادات انتخاب كند كه در عين حال واجد شرايطي از قبيل هماهنگي و همراهي در مشكلات زندگي و آمادگي براي پذيرفتن سختي¬ها و رنج¬هايي كه در آن نوع زي طلبگي و مبارزاتي طبيعي مي¬نمود باشد. لذا شهيد شاه آبادي با بيت مرحوم آيت الله ميرزاي شيرازي بزرگ كه خانواده علم و فضيلت و مبارزه و جهاد است، وصلت مي¬كند. در همان سال مادر محترمة خود را كه ايشان نيز اهل فضل و ادب بوده و در آن زمان حدوداً 78 سال داشت، با توجه به اين¬كه تمايل به زندگي با پسر خود داشته، به نزد خويش آورده و بدين گونه زندگي مشترك شهيد شاه آبادي و همسرش در كنار مادر آغاز مي¬شود و از مادر تا پايان عمر او نگهداري كرده و به خدمت¬گزاري¬اش ادامه مي¬دهد. لازم به تذكر است كه والده مكرمه ايشان و همسر آيت الله شاه آبادي بزرگ(ره) در سال 1358 در سن 100 سالگي بدرود حيات گفت.
اوج گيري مبارزات
گفتيم كه شروع مبارزات ديني ـ سياسي ـ اجتماعي اين شهيد عزيز را بايد از زمان نهضت ملي ايران و مبارزات مجاهد بزرگوار آيت الله كاشاني(ره) جست و جو كرد. از آن زمان، ايشان كه در خانوادة شيرمردي چون آيت الله العظمي شاه آبادي رشد يافته بود، مبارزه براي تحقق احكام اسلام و حمايت از حركت روحانيت در مقابل حكومت ظالمانة رژيم شاه را تكليف خويش احساس كرده و از همان دوران، شعله¬هاي خشم عليه رژيم سفاك پهلوي در درون سينة اين طلبة جوان و پرشور سر مي¬كشيد.
اوج¬گيري مبارزات ديني ـ سياسي ـ اجتماعي شهيد شاه آبادي را بايد از زماني دانست كه حضرت امام خميني(ره) با مشاهده فجايع رژيم منحوس پهلوي، و هتك احكام اسلام توسط رژيم ستم¬شاهي، تنها راه پيروزي و فلاح را در قيام عمومي، فراگير و همه جا گستر ملت عزيز ايران و سرنگوني رژيم منحط شاهنشاهي تلقي فرموده و به مبارزة بي¬امان عليه حكومت ظلم و جور پهلوي برخاستند. در آن زمان كه نهيب سرخ حسين¬¬گونة زعيم امت اسلامي، حضرت امام خميني، شب سياه و تاريك ظلم و جور را شكست، طلاب جواني كه از ديرباز در انديشة مبارزة بي¬وقفه عليه رژيم شاه بودند، دنباله روان مشتاق اين صداي «رسا» و «عزت آفرين» گرديدند.
از اين ميان و در همين زمان آيت الله شهيد مهدي شاه آبادي كه انديشة مبارزه را ساليان دراز به الهام از پدر بزرگوار خويش در عمق جانش پرورده بود، «صداي آشنا»يي را مي¬شنيد. گويي پژواك صداي «عزت آفرين» و «غرورانگيز» پدر ارجمند خويش بر عليه «رضاخان قلدر» است، اين «فرياد» از حنجره شاگرد خلف آن بزرگ¬مرد صادر شد. شاگردي كه چونان استاد خويش هم مملو از عشق و عرفان و سوز و گداز بود، و هم در اوج انديشمندي و توانايي و اقتدار سياسي قرار داشت و هم پر جذبه و پرشور و برانگيزانندة تود¬ه¬هاي محروم و مستضعف و مشتاق عدالت بود.
بدين¬سان شهيد شاه آبادي با امام خميني، اين رهبر الهي كه پرچم افتخارآميز مبارزة اسلام با كفر جهاني را بر دوش گرفته بود، در همان زمان عهد و پيمان گران¬مايه¬اي بست و علاقه اين فرزند رسول الله(ص) را با جان خويش درآميخت.
از آن پس با الهام از رهبر بزرگور قيام و با شيفتگي و پشتكار خاصي، مبارزات ديني خويش را تداوم بخشيد. ايشان به ويژه نقش اصلي خويش را شناساندن مقام والاي مرجع تقليد و رهبر شيعيان جهان امام خميني، به توده¬هاي ملت مسلمان مي¬دانست.
شهيد شاه آبادي در انجام اين امر خطير از هيچ كوششي فروگذار نمي¬كرد و به همين دليل هم بود كه زندگي پرمشقتي را براي تحقق اين هدف مهم تحمل مي¬كرد و بدون هراس و با استقامت، هدف خويش را به هر نحو ممكن تعقيب مي¬نمود.
بدين¬سان ايشان هر چند يك بار، چه در دوران طلبگي و چه پس از آن علي¬رغم فعاليت¬هاي زياد و مستمرش، همراه خانوادة خويش و براي تبليغ دين و نشر احكام و به ويژه شناساندن مقام والاي حضرت امام به دوردست¬ها كوچ مي¬كرد و مردم آن سامان را ارشاد مي¬نمود. ايشان تقريباً تمامي تابستان¬ها و ايام ماه مبارك رمضان و ايام محرم و صفر را، كه حوزه¬هاي علميه تعطيل هستند، در اين راه سپري مي¬كردند و به بسياري از شهرها و روستاهاي كشور بار سفر مي¬بستند. نقاطي مانند دماوند، جابان، برقان، فشند، حيدر آباد، سرخه حصار، كيلان دماوند، بندر معشور در خوزستان و بسياري مناطق ديگر همگي شاهد رشادت¬هاي رادمردي بودند كه خانه به دوشي و داشتن يك زندگي با مشقت و بي¬قرار در راه تحقق آرمان¬هاي بلند اسلامي، هيچ اهميتي برايش نداشت و خود و خانواده¬اش با جان و دل از تمامي مشكلات پيش رو استقبال مي-كردند.
تبليغات و فعاليت¬هاي شهيد شاه آبادي در زماني انجام مي¬شود كه از يك سو طرح مسألة «مرجعيت حضرت امام» به عنوان يك ديدگاه سياسي (علاوه بر تكليف الهي و شرعي) براي روحانيت مطرح است و از ديگر سو رژيم شاه، تمامي نيروهاي داخلي و خارجي خود را بسيج كرده تا جلوي افزايش محبوبيت حضرت امام و گسترش روحيات و اعتقادات ايشان را كه همانا سرنگوني رژيم ستم¬شاهي بود بگيرد.
تبليغ زعامت امام در اين روستاها توسط شهيد شاه آبادي بسيار علني و روشن انجام مي¬شد. فرزندان خردسال اين شهيد در طول راه، همواره داخل اتوبوس¬هاي مسافربري ضمن خواندن اشعار مذهبي، براي سلامتي امام دعا مي¬كردند و به كرات، نام اين مرجع بزرگوار را همراه با صلوات¬هايي كه مردم مي¬فرستادند بر زبان مي¬آوردند. يك بار، وقتي فرمانده پاسگاه ژاندارمري روستاي كيلان در نزديكي دماوند در شب عاشور ايشان را از منبر به پايين مي¬كشد و به پاسگاه مي¬برد، در بازجويي از وي سؤال مي¬كند كه: «چرا در عين تذكرات مكرر به شما، شخص اول مملكت را دعا نكرده و از او ذكري به ميان نياورده¬ايد؟» ايشان با فريادي بلند و در جمع تعداد زيادي از افراد پاسگاه و مردم روستا مي¬گويد كه: «من نان امام زمان ـ عج ـ را نمي¬خورم كه حليم مشدي عباس را هم بزنم»، و جالب¬تر آن است كه چون همسر فرمانده اين پاسگاه، از قضيه مطلع مي¬شود، مدت¬ها با شوهرش قطع رابطه مي¬كند.
به هر حال سخنان اين بزرگوار در جمع¬هاي كوچك و بزرگ مردم و در شهرها و روستاهاي كشور و طرح «مرجعيت» حضرت امام خميني، به عنوان مرجع «اعلم»، «اتقي» و «اعرف به زمان»، از مداومت و استقامت ويژه¬اي برخوردار بود و ايشان طرح زعمات و مرجعيت حضرت امام را به عنوان يك امر واجب تلقي كرده، و علي¬رغم اين¬كه با اين كار ـ كه يك حركت سياسي تند و رويارويي با رژيم به حساب مي¬آمد ـ خطراتي متوجه ايشان مي¬شد، هرگز از اين موضع برحق خويش اندكي تنزل نمي¬كردند و با استحكام و استواري ويژه¬اي بر اين امر خطير و مهمّ اهتمام مي¬ورزيدند و حتي هيچ خطري نمي¬توانست به عنوان «عذر شرعي» در اين حركت خداپسندانة ايشان مانعي ايجاد كند.
مبارزات اين روحاني شجاع با نظام طاغوت، از همان آغاز نهضت اسلامي و با شروع فريادهاي اعتراض امام عليه ظلم و جور آغاز مي¬گردد و او به عنوان عنصري فعال، از همان لحظات اول مبارزه، به ياري امام زمان خود مي¬پردازد و از هيچ خدمتي در اين زمينه فروگذار نمي¬كند. از آن¬جا كه حضرت امام، با بيت شاه آبادي ارتباطي نزديك داشته و شيخ شهيد نيز، ساليان دراز از محضر پرفيض امام، فيض برده و تلمّذ كرده است، لذا شهيد شاه آبادي در كنار ديگر هم-سنگران چون مرحوم آيت الله رباني شيرازي، يك نقش ارتباطي بسيار قوي با حضرت امام دارد و در جهت ايجاد هماهنگي¬هاي لازم بين حضرات مراجع عظام و حضرت امام، نقش بسيار خلاق و فعالي را به عهده مي¬گيرد. اعلاميه¬هاي امام عموماً توسط دوستان ايشان و اكثراً درون عدل¬هاي پارچه به شهرستان¬ها حمل مي¬گردد. همچنين نقش اين شهيد بزرگوار، در مخفي ساختن طلابي كه رژيم در تعقيب آن¬ها است، قابل ذكر است كه از آن جمله شهيد حجت الاسلام محمد منتظري را مي¬توان نام برد كه چندين روز در منزل شيخ شهيد، شاه آبادي مخفي مي¬گردد، تا آن¬كه مقدمات فرار او به خارج از كشور فراهم آيد. همچنين شهيد حجت الاسلام موسوي [از اعضاء دفتر حضرت امام كه در سال 1363 به فاصله كوتاهي از زمان شهادت شهيد شاه آبادي، در جبهه¬هاي نبرد حق عليه باطل به شهادت مي¬رسد] نيز، مرتباً ارتباط شهيد شاه آبادي را با مبارزان خارج از كشور برقرار و در امر مبارزه با رژيم، با يكديگر همفكري و همكاري مي-كنند.
حضور در تهران و تمركز فعاليت¬ها در رستم آباد
جسارت و بي ¬پروايي آيت الله شاه آبادي در برخورد با طاغوت كه به حق آن را از پدر والامقامش در برخورد با رضاخان به ارث برده بود، از اين شهيد عزيز، چهره¬اي مقاوم و سازش¬ناپذير و درخشان ترسيم كرده بود. در اين سال¬ها ابعاد مبارزات ايشان بروز و ظهور و وسعت بيشتري مي¬يابد و لازم مي¬بيند كه از پايگاه قم به تهران هجرت كرده، در مركز ايران حضور بارزتري در برخورد با مسائل سياسي داشته باشد. لذا در سال 1350 پس از حدود 21 سال اقامت در قم به تهران مي¬آيد و چهره در چهره طاغوت مي¬اندازد و رودررو، خلاق¬تر و فعال¬تر با رژيم پهلوي برخورد مي¬كند. پس از مدتي اهالي روستاي رستم آباد شميران از ايشان دعوت مي¬كنند تا با قبول امامت مسجد، اين محله را به پايگاهي جهت رشد نيروهاي انقلابي بدل سازند. گرچه براي شهيد شاه آبادي مساجد بهتر و نزديك¬تري آماده بود، ولي ايشان با توجه به نياز افراد منطقه و جذب جوانان و نيروهاي متعهد محل و تشكل آنان در قالب جلسات مذهبي، مسؤوليت مسجد را قبول مي¬نمايند و با تلاشي خستگي¬ناپذير و زحمتي شبانه¬روزي، آن مسجد را به پايگاهي براي انقلابيون بدل كرده، اعلاميه¬ها و نوارهاي امام را كه از نجف مي¬رسيد تكثير مي¬كنند و به نقاط مختلف كشور مي¬فرستند. آقاي شاه آبادي جهت تجديد بناء مسجد، شب¬ها بعد از نماز مغرب و عشاء آستين بالا مي¬زد و درست بسان يك كارگر ساده بنايي كار مي¬كرد و در طول كار مردم را موعظه مي¬نمود. به راستي مرور لحظه به لحظه زندگي اين شهيد، درس آموز است.
از ديگر فعاليت¬هاي شهيد شاه آبادي در رستم آباد، مي¬توان از برگزاري جلسات تفسير قرآن نام برد. در اين جلسات كه عمدتاً افراد تحصيل¬كرده و متدين شركت مي¬جستند و همه هفته در شب¬هاي شنبه تشكيل مي¬گرديد، شيوه كار كردن در زمينه آيات قرآن، به شكل تحقيقي و گروهي بود كه شهيد شاه آبادي در اين جلسات، ابتدا نتيجه تحقيقات و مطالعات هر يك را استماع نموده و در پايان به جمع¬بندي و نتيجه¬گيري نهايي مي¬پرداخت. از جمله عزيزاني كه در اين جلسات حضور مي¬يافت شهيد گران¬قدر، مرحوم دكتر لواساني بود كه يادش گرامي باد.
از ديگر آثار بر جاي مانده از شهيد شاه آبادي مي¬توان به «صندوق ذخيرة علوي» در اين منطقه اشاره كرد كه به همت آن بزرگوار و يارانش تشكيل شد.
تداوم مبارزات در پايتخت
پس از بازگشت به تهران در سال 1350، مبارزات بي¬امان آقاي شاه آبادي عليه رژيم وسعت و شدت بيشتري مي¬يابد. در آن زمان كه اختناق، شدت بيشتري پيدا كرده بود و رژيم، سخت در تلاش سركوب نيروهاي اسلامي و مبارز بود و در شرايطي كه رهبر آگاه و مجاهد ملت ايران در خارج از كشور تبعيد بوده و خفقان در اوج خود بود، از ضرورت¬هاي حتمي تداوم جهاد و مبارزة اسلامي ملت ايران، همانا وجود انسان¬هاي آگاه و توانايي بود كه قادر باشند با شهامت و پشتكار، تداوم¬ بخش مبارزات مرجع جهان تشيع حضرت امام خميني(ره) باشند. شهيد بزرگوار شاه آبادي با درك صحيح اهداف والاي مقام ولايت و بينش كامل نسبت به شرايط ويژه كشور، آگاهي بخشيدن به طلاب جوان و جوانان پرشور مسلمان را در سرلوحه كارهاي مبارزاتي و اسلامي خويش قرار دادند.
فعاليت شبانه¬روزي و مخلصانة اين شهيد بزرگوار باعث مي¬گرديد كه جوانان متعهد و پرشور فراواني گرداگرد ايشان جمع شده و از انفاس قدسي و معنوي ايشان توشه اندوخته، و هر لحظه در مبارزة خويش عليه فرعون زمان راسخ¬تر گردند.
ايشان، بعضي از جوانان با تقوا و مسلماني را كه قصد زيارت حضرت امام يا آموزش نظامي در خارج از كشور داشتند، يا به هر نحو در امور مبارزاتي فعاليت مي¬كردند، در حد توان از جهت مالي مساعدت مي¬كردند يا امكانات مورد نياز را در اختيارشان قرار مي¬دادند. دوستان شهيد شاه آبادي، اقدامات شجاعانة اين بزرگ¬مرد را در رابطه با تهية محل امني جهت شهيد مظلوم، مجيد شريف واقفي (كه در پي تلاش براي جلوگيري از انحطاط سازمان مجاهدين متواري بود) فراموش نمي¬كنند. ايشان همچنين با «حزب الله» كه در آن موقع، يكي از گروه¬هاي مسلمان و داراي خط مشي مبارزة مسلحانه بود، در ارتباط بودند. همچنين در امر فراري دادن بعضي از زندانيان از سياه¬چال¬هاي رژيم، نقش فعال و عمده¬اي ايفا مي¬كردند.
تبعيد و اسارت در زندان
شهيد شاه آبادي فعاليت¬هاي شبانه¬روزي و مبارزات بي¬وقفة خود را دنبال مي¬كردند و در همين رابطه بود كه رژيم شاه، ايشان را به عنوان يك روحاني برجسته و فعال و مبارز شناسايي كرده و نسبت به آن عزيز بسيار حساس مي¬شود و اين امر، در نهايت، منجر به حداقل پنج نوبت زندان و يك بار تبعيد ايشان مي¬گردد. البته اين¬ها به جز بازداشت¬هاي مكرر و متعددي است كه به صورت كوتاه مدت، براي اين روحاني مبارز پيش آمد. اينك به طور اجمال به بيان تاريخچه كوتاهي از اين زندان و تبعيدها مي¬پردازيم:
سال 1352: يورش سبعانه رژيم به بيت اين شهيد بزرگوار، به دليل فعاليت¬هاي مخفي و علني عليه رژيم و لو رفتن ايشان در بازجويي¬هاي برخي افراد كه از معظمٌ له اعلاميه دريافت كرده بودند نهايتاً منجر به اين شد كه در حمله به منزل آن روحاني مبارز تعداد قابل توجهي اعلاميه و كتب انقلابي و اسلامي كشف شود. در زندان آقاي شاه آبادي شديداً تحت شكنجه قرار گرفتند و جلادان رژيم با بي¬شرمي تمام به آن عزيز شوك الكتريكي وارد كردند، و حتي با شلاق آن عالم رباني را وادار مي¬كردند كه سيم برق به بدن خود وصل كند و در صورت امتناع، شكنجه¬هاي شديدتري مي¬داشتند. وليكن آيت الله شاه آبادي با استقامت و صبر زايد الوصفي، شكنجه¬ها را برمي¬تابيدند و ماه¬ها فشار را تحمل كردند و سر فرود نياوردند و بالاخره پس از چهار ماه آزاد شدند.
سال 1353: در اثر تداوم مبارزه و ادامه فعاليت¬هاي¬شان مجدداً دستگير شده و پس از بيست روز آزاد مي¬شوند.
سال 1354: در حالي كه به دنبال بروز جريانات كفرآميز و انحرافي در درون سازمان مجاهدين خلق(منافقين)، قلوب مسلمانان مبارز سخت جريحه¬دار گرديده بود و ايشان نيز به شدت از اين جريانات انحرافي و ارتدادي نگران بودند و با آن¬ها مبارزه مي¬كردند و به دنبال خيانت¬هاي «خليل دزفولي» و همكاري وي با ساواك، يك بار ديگر رژيم شاه به منزل اين عالم مبارز يورش برده و يك دستگاه ماشين پلي¬كپي و مقدار قابل توجهي اعلاميه و كتاب و نوار از منزل آقاي شاه آبادي به دست مي¬آورد و ايشان را دستگير و به شكنجه گاه مي¬برد. اما شيخ شهيد، صبورتر و مقاوم¬تر از هميشه و با موضعي غرورآميز و شجاعانه در مقابل شكنجه¬گران مي¬ايستد و فرياد مي¬زند كه: «اگر من اعلاميه¬هاي امام را نخوانم، پس چه كسي بخواند؟» بالاخره رژيم شاه، ايشان را پس از حدود دو ماه آزاد مي¬كند.
سال 1355: ساواك كه از جلوگيري گسترش فعاليت¬هاي آقاي شاه آبادي مأيوس مي¬شود، ايشان را به بانه كه از شهرهاي سني¬نشين كشور است و در دورترين نقطه از استان كردستان قرار دارد تبعيد مي¬كند. رژيم شاه به اين، اميد بسته بود كه اختلافات مذهبي براي ايشان، يك نوع شكنجة روحي تلقي شود و علاوه بر آن، امكان هر گونه فعاليت مبارزاتي را نيز از ايشان سلب كند، ليكن ايشان در بانه با زحمات شبانه¬روزي و روش¬هاي خداپسندانه¬اي حركت كرده و نه تنها از زمينه چيني براي ايجاد هر گونه تفرقه و اختلاف پرهيز نمودند، بلكه با شركت پيوسته و مستمر در مساجد برادران اهل تسنن و مصاحبت با مردم كوچه و بازار، به بيان علت تبعيد خود پرداخته و ماهيت خائنانه رژيم شاه را افشاء مي¬كنند. مرحوم ماموستا ملا محمد مدرسي، يكي از علماي بانه مي¬گويد: «شايد بتوانم به جرأت ادعا كنم كه آقاي شاه آبادي، در مدت تبعيد خود هيچ يك از نمازهاي يوميه¬اش را در منزل نخواند، بلكه در همه جماعات شركت مي¬كرد، و حتي در يك يا چند مسجد خاص نماز نمي¬خواند، بلكه سعي مي¬كرد كه در همه چهارده مسجدي كه در اين شهر وجود داشت، به نوبت شركت كند.»
شهيد شاه آبادي در طول تبعيد خود، مرتباً به منزل علماي اهل سنت رفته يا آنان را به منزل خود دعوت مي¬كرد و در اين مراودات، آن¬ها را به مبارزه و مخالفت با نظام جور فرامي¬خواند. وي مخصوصاً با شهيد ملا عبدالكريم رسولي كه از علماي بانه بود، انس بيشتري داشت (مرحوم ملا عبدالكريم رسولي در پانزدهم خرداد سال 1363 به هنگام حملة هواپيماهاي دشمن بعثي به راهپيمايي مردم بانه به شهادت رسيد).
در اثر روشنگري¬ها و حسن معاشرت¬هاي اين شهيد، به تدريج شعله¬هاي خشم و نفرت از طاغوت در دل توده¬هاي مردم آن سامان اوج مي¬گيرد و بالاخره به برگزاري تظاهراتي عليه رژيم شاه منجر مي¬گردد. آقاي شاه آبادي همچنين در طول تبعيد، علي¬رغم ممانعت رژيم، كراراً از محل تبعيد خارج گرديده و با هم¬سنگران خويش كه در شهرهاي اطراف در تبعيد بودند، تجديد ميثاق كرده و به تهديدهاي رژيم در اين مورد، وقعي نمي¬نهادند.
زندگي بسيار ساده و بي¬آلايش شهيد در تبعيد، كه گاهي در تمامي طول شبانه¬روز به صرف يك وعده نان و پنير خلاصه مي¬شد، در مردم محروم و مستضعف كرد، تأثير شگرفي داشت.
مجموعة فعاليت¬هاي اين بزرگ¬مرد باعث شد كه رژيم از ترس شورش بيشتر كردهاي غيور آن منطقه به تبعيد ايشان خاتمه داده و پس از حدود شش ماه آزادشان كند.
سال 1357: به دنبال آن¬كه يكي از گروه¬هاي مسلمان و انقلابي به شهيد بزرگوار شاه آبادي رجوع مي¬كند تا هدايت و ارشاد آنان در زمينه¬هاي اخلاقي و مبارزاتي را بر عهده گيرد، و پس از تعقيب و مراقبت¬هاي چندين ماهة ساواك و بالاخره كشف آن گروه اسلامي، رژيم شاه، شهيد بزرگوار را در سي¬ام خرداد ماه 1357 به همراه حدود هفتاد نفر ديگر دستگير مي¬كند. دستگيري اين بار ايشان از ويژگي خاصي برخوردار بود. از لحظه ورود به زندان كميته موسوم به ضد خرابكاري، آقاي شاه آبادي با صلابت و اقتدار خاصي برخورد كردند و تمامي قدرت شيطاني رژيم را كه در دستگاه مخوف زندان خلاصه مي¬شد به سخره گرفتند و «بازجو»هايي را كه مي-خواستند از ايشان سؤال كنند، با لحن آمرانه و غرورآميزي تحقير كردند. حتي از خود ايشان نقل شده است كه مرتباً به مأمورين مي¬گفتند: «بايد تمامي اعلاميه¬ها و كتاب¬ها و نوارهايي را كه از منزل دزديده¬ايد، برگردانيد». به هر جهت، تلاش¬هاي جلادان براي وادار كردن ايشان به بازجويي پس دادن، بي¬نتيجه ماند و آن¬ها هرگز نتوانستند اين شيخ بزرگوار را وادار به جواب دادن به سؤالات كنند. شايد بتوان گفت كه در تاريخ معاصر ايران، شهيد شاه آبادي از معدود كساني بود كه با صلابت خود، طعم تلخ شكست را حتي در درون زندان¬هاي رژيم به كام دژخيمان چشانيد و آنان را به شكل شكننده¬اي تحقير كرد. ايشان پس از مدتي از زندان انفرادي خلاص و به زندان عمومي وارد گرديد و سرانجام در آبان ماه همان سال آزاد شد.
در همين سال پس از آزاد شدن از زندان قبلي كه حدود سه ماه از برقراري حكومت نظامي در تهران و قتل عام 17 شهريور گذشته بود، شهيد شاه آبادي با سرعت و قاطعيت تمام، به طور علني و صريح، به مبارزات خود عليه رژيم ادامه داد. به همين دليل پس از 12 روز، مجدداً دستگير و در زندان باغ¬شاه محبوس شد كه در همان بدو ورود ايشان به اين زندان، از طرف زندانيان، تظاهرات و شورش بزرگي برپا مي¬شود و بالاخره شهيد شاه آبادي در تاريخ سوم بهمن 1357 ـ يعني درست چند روز قبل از ورود حضرت امام به ايران اسلامي ـ از زندان آزاد مي¬شود.
از اواخر سال¬ يك¬هزار و سيصد و پنجاه و چهار به بعد، در خط مشي و حركت شهيد شاه آبادي تغيير محسوسي مشهود گرديد و مبارزات ايشان وارد مرحله جديدي شد، چرا كه از آن پس تصميم گرفتند كه تعمداً به طور كاملاً علني عليه رژيم شاه فعاليت كنند و جز در موارد معدودي كه مخفي¬كاري در آن زمينه¬ها ضروري بود، شديداً از مبارزه مخفي پرهيز مي¬كردند و به شكل فوق العاده عجيبي در كليه محافل و به طور علني عليه رژيم شاه سخن مي¬گفتند، اعلاميه و نوار پخش مي¬كردند، آن هم در تعدادهاي بسيار بالا، و به ويژه منابع متعدد و پرقدرت تكثير اعلاميه و نوار را تهيه ديده و با تكيه بر آن¬ها، به طور روزافزون، حجم انتشار اعلاميه¬هاي حضرت امام و روحانيت را افزايش مي¬دادند. در آن دوران، اتومبيل ايشان، همواره مملو از اعلاميه و نوار بود و در جواب بعضي¬ها كه از ايشان اعلاميه مطالبه مي¬كردند، با مزاح مي¬گفتند كه: «اعلاميه داريم، ولي پانصد تا كمتر نه!» و حتي از دادن نوار و اعلاميه به كساني كه به خاطر ترس از لو رفتن خودشان مي¬خواستند پنهاني از ايشان نوار و اعلاميه بگيرند، خودداري مي¬كردند و مي¬گفتند: «اعلاميه مي¬دهم ولي جلوي چشم همه، وسط محله!»
ايشان همواره مي¬گفتند كه: «مردم بايد متجرّي گردند و بايد خواندن اعلاميه حضرت امام و گوش دادن به فرموده¬هاي ايشان براي مردم عادي گردد، و در اين صورت است كه مبارزه¬اي آغاز خواهد شد كه جلوگيري از آن هرگز ممكن نخواهد بود.»
اين حركت ظريف و انديشمندانة اين شهيد بزرگوار، تأثير واضح و آشكاري بر مردمي كه به نحوي با ايشان تماس داشتند مي¬گذاشت. به تحقيق، اين ميزان جسارت و بي¬پروايي شهيد شاه آبادي در مقابله با طاغوت، فقط در نوادري از مبارزين نهضت ديده مي¬شد.
انقلاب هر روز مسير خود را طي مي¬كرد و مردم هر روز بيش از پيش به انقلاب مي¬پيوستند، طاغوت فرار كرد و آيت الله شاه آبادي براي آخرين بار با اوج¬گيري قيام امت اسلامي در سوم بهمن 1357 همراه با جمع كثيري از زندانيان آزاد شد. در همان روزهاي آزادي ايشان، پيام سرورآفرين امام امت مبني بر مراجعت به ميهن اسلامي صادر شد كه با جلوگيري دولت غير قانوني حاكم و مسدود شدن فرودگاه¬هاي كشور، علما و روحانيون ايران و از جمله شهيد شاه آبادي تحصن خود را در دانشگاه تهران آغاز كردند و سرانجام «امام» اين قلب تپنده ملت، در روز 12 بهمن، قدم به خاك گلگون كشور گذاشتند.
نقش شيخ شهيد در كميته استقبال از حضرت امام و ادارة بيت ايشان در تهران، بسيار حساس و قابل توجه بود. در اين ميان شهيد شاه آبادي از جمله معدود افرادي بود كه در ارتباط خاص با حضرت امام و در كنار افرادي چون شهيد آيت الله مطهري و آيت الله دكتر بهشتي و حضرت آيت الله خامنه¬اي قرار داشت. در 21 بهمن 1357، در لحظاتي حساس كه حضرت امام (ره) فرمان تاريخي لغو حكومت نظامي را صادر فرمودند، ايشان در كنار استاد شهيد مطهري مأموريت ابلاغ اين پيام، به تمامي اماكن و مراكز را به عهده داشتند. به هنگام شروع درگيري¬ها در 21 بهمن، از همان ابتدا در خلع سلاح كلانتري¬ها و انتقال اسلحه و مهمات به نقاط امن، فعالانه كوشا بودند و لحظه¬اي از پا نايستادند.
مسؤوليت¬هاي پس از پيروزي انقلاب:
1.كميته انقلاب اسلامي
آيت الله شاه آبادي با پيروزي انقلاب اسلامي در سراسر كشور به دعوت آيت الله مهدوي كني و در كنار آيت الله موحدي كرماني بلافاصله به عضويت شوراي مركزي كميته انقلاب اسلامي درآمد. ايشان در تشكل و سازماندهي اين نهاد مقدس بسيار فعال بودند و درجمع¬آوري كميته¬هاي فرعي نقشي درخور ايفا كردند. علاوه بر آن مسؤوليت يكي از ستادهاي كميته شميرانات را نيز بر عهده داشتند و همراه با مرحوم آيت الله ملكي ـ رضوان الله تعالي عليه ـ بدون هيچ¬گونه پيرايه¬اي در كميته¬هاي آن منطقه فعاليت مي¬كردند و تا ديروقت دركميته به حل و فصل امور مي¬پرداختند. به گفته يكي از دوستان شهيد، ايشان چنان روحيه¬اي داشت كه حتي اگر يك كميته فرعي كوچك را نيز قرار بود بر اساس وظيفه اداره كند قبول مي¬كرد، در حالي كه اين كار از لحاظ ظاهر در شأن او نبود و براي او كوچك مي¬نمود، ولي نگاه مي¬كرد ببيند رضاي خدا در چيست.
فعاليت¬هاي ايشان در كميتة اختياريه، تنها در مسائل انتظامي و اجتماعي خلاصه نمي¬شد، بلكه در بعد فرهنگي نيز به خدمات شاياني دست مي¬زدند. مردم آن منطقه كه از زمان¬هاي دور با خدمات صادقانه اين شهيد عزيز آشنايي داشتند، با هر مشكل و مسأله¬اي كه برخورد مي¬كردند به سوي معظمٌ له روي مي¬آوردند، چرا كه ايشان بيش از هر چيزي پدري بود مهربان؛ براي مردمان خوب آن خطه.
معلم اخلاق، حجت الاسلام نجفي قمشه¬اي در اين زمينه مي¬گويد: «شهيد شاه آبادي با آن¬كه مجتهد بود و علي¬رغم مشغله فراوانش، هرگز خدمت در كميته را رها نكرد. شب¬ها ديرهنگام به كميته مي¬رفت و تا اذان صبح به مشكلات مردم و مسائل كميته رسيدگي مي¬كرد.»
2. جامعه روحانيت مبارز تهران
ايشان به حِصن حصين روحانيت عميقاً اعتقاد داشت و در اين راستا در ابتداي مبارزات سياسي خود به همراه شهيدان گران¬قدري همچون آيت الله مطهري، دكتر بهشتي، دكتر باهنر و دكتر مفتح هسته مركزي جامعه روحانيت مبارز تهران را بنياد نهاد و اين هسته را تا لحظه شهادت به عنوان پايگاه اصلي خود انتخاب كرد. نقش شيخ شهيد در تشكيل و انسجام روحانيت مبارز تهران، در كنار آيت الله مهدوي كني و ساير بزرگان انقلاب و ياران حضرت امام(ره) بسيار مهم و قابل توجه است. شركت فعالش در جلسات جامعه و دعوت ديگران به حضور فعال و منظم و دقيق در اين جلسات، خود گوياي اين حقيقت است. آقاي شاه آبادي علاوه بر عضويت در شوراي مركزي جامعه روحانيت مبارز تهران، دبير جامعه روحانيت مبارز شميرانات نيز بود و در اين زمينه جلسات متعددي با روحانيون منطقه شميرانات داشت و ارتباط آنان را با جامعه روحانيت مركز برقرار مي¬كرد. در جهت دادن به حركت فرهنگي در شمال تهران كه نياز مبرم آن مشهود بود، نيز از هيچ كوششي فروگذار نكرد. علاوه بر آن مسؤوليت دائره تبليغات جامعه روحانيت نيز به عهدة ايشان بود و در خصوص مسؤوليت خطير خود در امر تبليغ، با جامعة وعاظ جلسات متعدد و همكاري بسيار داشت.
به كرات به نمايندگي از طرف جامعه روحانيت مبارز تهران در مراكز مختلف شركت مي¬جست و ضمن ابلاغ نظرات اين تشكل روحاني مي¬كوشيد به انجام رسالت خويش عمل كند. از جمله اين-كه مدت كوتاهي در ستاد بسيج اقتصادي، شركت جست و نظرات اقتصادي جامعه روحانيت را بيان ¬كرد. در انتخابات دورة اول مجلس نيز به نمايندگي از طرف جامعه به منظور انجام ائتلاف در بين گروه¬هاي مسلمان شركت كرد و با اقدام تاريخي¬اش ائتلافي بزرگ را به ثمر رساند. شهيد شاه آبادي به آيت الله مهدوي كني ارتباطي ديرينه داشت و و هر از گاهي به نمايندگي از سوي ايشان به مراكز و مساجد و شهرستان¬هاي مختلف مي¬رفت.
3. مجلس شوراي اسلامي
اسفند ماه سال 1358 است. احزاب و گروه¬هاي اسلامي هر يك به طور جداگانه كانديداهايي را معرفي كرده و براي انتخابات مجلس شوراي اسلامي خود را مهيا مي¬كنند. در اين ميان جامعه روحانيت مبارز تهران كه مصمم است در هماهنگي با آنان در انتخاب افراد اصلح بكوشد، آقاي شاه آبادي را به نمايندگي تام الاختيار انتخاب مي¬كند تا با درايت و تيزبيني¬اش در اين ائتلاف از ورود افراد غير حزب اللهي جلوگيري كند. جامعه روحانيت همچنين تمايل دارد كه دفتر هماهنگي بني صدر نيز در اين ائتلاف شركت داشته باشد تا از انزواي رئيس جمهور آن مقطع كه همانا لطمه به انقلاب و نظام را در پي دارد جلوگيري كند. اگرچه پذيرفتن دفتر هماهنگي (كه در حقيقت يك حزب سياسي بود كه به نام دفتر فعاليت مي¬كرد) براي نمايندگان اين ائتلاف سنگين است ولي در هر حال بدين جهت كه تنها حدود دو ماه از انتخاب بني صدر به رياست جمهوري مي¬گذرد، مشي روحانيت مبارز بر آن است كه با توجه به جبهه¬گيري متقابل حزب جمهوري اسلامي و بني صدر، حتي الامكان از دفع او پرهيز كنند تا بيش از اين به دامان منافقين نيفتد. بنا بر اين طي يك جلسه كه از ظهر روز يك¬شنبه 19/12/1358 آغاز مي¬شود و تا 5ساعت بعد از ظهر فرداي آن روز به طور تقريباً لاينقطع ادامه دارد، افرادي چون شهيد شاه آبادي مي¬كوشند تا بلكه زمينه¬هاي تفاهم ايجاد شود. با وجود اين، عناد دفتر هماهنگي با نيروهاي پيرو خط امام و علي الخصوص شهيد دكتر حسن آيت، ائتلاف را غير ممكن مي¬سازد. آنان حاضر مي¬شوند حتي تمامي افراد ليست ائتلافي را بپذيرند مشروط بر اين¬كه «آيت» در ليست نباشد و بدين ترتيب جلسه بدون نتيجه پايان مي¬يابد. فرداي آن روز به كوشش شهيد شاه آبادي از طرف جامعه روحانيت مبارز، حضرت آيت الله خامنه¬اي از طرف حزب جمهوري اسلامي و نمايندگان چند گروه ديگر، در جلسه¬اي كه چند ساعت به طول مي¬انجامد، ائتلاف بزرگ منعقد مي¬شود. اين اقدام كه بسان بمبي در تهران صدا مي¬كند باعث شادي همه دوستان انقلاب، و بروز كينه و خشم تمامي دشمنان مي¬شود و موجب روحيه يافتن تمامي نيروهاي حزب اللهي مي-گردد. اوراق ائتلاف بزرگ به سرعت تا آخرين لحظات قانوني تبليغات انتخاباتي بر ديوارها نصب مي¬شود و اثرات شگرفي در روند انتخابات و شكست منافقين دارد. از طرف ديگر، روزنامه بني صدر موسوم به انقلاب اسلامي، فرداي انتخابات در سرمقاله¬اي تحت عنوان «ائتلاف يا انحصار» به شدت به ائتلاف جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري اسلامي و ديگر گروه¬ها مي¬تازد و در ديگر روزنامه¬هاي رسمي كشور نيز، حتي برخي هم¬لباس¬هاي آيت الله شهيد شاه آبادي، با انجام مصاحبه¬هايي ـ متأسفانه ـ به ايشان اهانت مي¬كنند و در اين مصاحبه¬ها و مقاله¬ها به شدت به ايشان حمله مي¬شود و بعضاً با اين اتهام كه وي بدون نظر جامعه روحانيت ائتلاف كرده، سعي در مخدوش جلوه دادن وجهه ايشان و نيز انتخابات دارند و آقاي شاه آبادي را سرزنش مي¬كنند. اما آن شهيد بزرگوار در برخورد با همه اين¬ تلخي¬ها با لبخند رو به رو مي¬شود و علي¬رغم اصرار بسياري از علما و روحانيون، مبني بر دفاع از خود و بيان حقايق در روزنامه¬ها و آگاه ساختن عوام، لب از لب نمي¬گشايد.
دكتر اسدالله بادام¬چيان كه در اين مسير همراه وي بوده است مي¬گويد: «هر وقت او را مي¬ديدم و صحبت از آن برنامه مي¬شد، مي¬گفت: چه خدمت بزرگي انجام شد و چقدر دوستان خدا شاد و دشمنان خدا عصباني شدند. و بعد با لبخندي شيرين كه خاص خودش بود، مي¬فرمود: اما خيلي كتكش را خورديم، نوش جان¬مان!» روحاني نستوه آيت الله شاه آبادي خود نيز با اصرار جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري اسلامي و ديگر گروه¬هاي اسلامي، براي اولين دوره مجلس شوراي اسلامي كانديدا مي¬شود و با حدود هفتصد هزار رأي به نمايندگي از طرف مردم تهران به مجلس راه مي¬يابد و در طي چهار سال خدمات بسياري را ارزاني مي¬دارد و از خود اثرات عميقي را بر جاي مي¬گذارد. نظراتي بسيار معقول و متين، در مجلس ارائه مي¬دهد و همگان به نظرات ايشان توجه مي¬كنند. يار و همراه آيت الله شاه آبادي، همچنين در خصوص نقش اين شهيد در انتخابات دورة دوم مجلس شوراي اسلامي چنين اظهار مي¬دارد: «در آن انتخابات، شهيد شاه آبادي نقش اساسي در تنظيم ليست، مذاكره با افراد شايسته و لايق، و كنار گذاشتن افرادي كه مناسب نبودند داشتند و به هر صورت، در خصوص افرادي كه براي دوره دوم مجلس شوراي اسلامي انتخاب شدند و بركاتي كه حضور مجموعه آن افراد، در نظام جمهوري اسلامي در اوج دوران دفاع مقدس داشت ـ چه در مورد نمايندگان تهران و چه نمايندگان شهرستان¬ها ـ جداً سهيم بودند.»
به گفته آيت الله حاج شيخ محمد يزدي، نائب رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي كه بعدها به مقام رياست قوه قضائيه نيز رسيد: «شهيد شاه آبادي در كميسيون امور قضائي مجلس شوراي اسلامي از افراد صاحب نظر بودند و به طور فعال عمل مي¬كردند.»
4. نمايندگي امام در هيأت بررسي عملكرد بنياد مستضعفان
در سال 1359 و در پي حساسيت حضرت امام نسبت به نقش بنياد مستضعفان و ضرورت بررسي عملكرد دقيق اين نهاد، هيأتي متشكل از علماي اعلام از جمله شهيد شاه آبادي از سوي بنيان-گذار جمهوري اسلامي براي اين مهم تعيين گرديد.
آيت الله عميد زنجاني در اين باره چنين مي¬گويد: «در هيأت منتخب امام براي رسيدگي به عملكرد بنياد مستضعفان با ديگر دوستان در خدمت شهيد شاه آبادي بوديم. مخلصانه و بي¬قرار دنبال امتثال امر امام مي¬كوشيد و مانند هر كار ديگر، عجله داشت كه هر چه زودتر با ارائه گزارش كار به محضر حضرت امام(ره)، ايشان را ياري دهد. بارها به من مي¬گفت گزارش كي تمام مي-شود؟ وقتي موفقيت¬هاي نسبي را به چشم مي¬ديد، از خوشحالي در پوست خود نمي¬گنجيد و دلسوزي و بي¬قراري شهيد شاه آبادي كلاً زبان¬زد دوستان بود. بالاخره گزارش كار تهيه شد و خدمت امام عرضه گرديد.»
از فعاليت¬هاي ديگر اين شهيد عزيز همكاري با سازمان اوقاف به همراه حجت الاسلام و المسلمين امام جماراني بود كه در اين رابطه خدمات قابل توجهي در اوقاف شميران و مسائل مربوط به آن انجام مي¬دادند.
همچنين مسجد ايشان يكي از مساجد فعال تهران بود كه در قبل و بعد از انقلاب و به عنوان جايي كه مورد توجه و اميد دل مردم بود و محل مراجعه هميشگي مردم محسوب مي¬شد. شهيد شاه آبادي با توجه به تمامي گرفتاري¬هاي خود هرگز، امامت جماعت مسجد را ترك نكرد و آن محل را به يك پايگاه مهم جهت فعاليت¬هاي اسلامي بدل كرده بود. هميشه بعد از نماز، ساعاتي را به پاسخگويي مردم و مراجعين اختصاص مي¬داد و تا ديروقت در خدمت مردم بود و به حل و فصل مشكلات آنان مي¬پرداخت.
آخرين سنگر
آخرين سنگر شهيد شاه آبادي نمايندگي دورة دوم مجلس شوراي اسلامي بود كه علي¬رغم عدم تمايلش، به اصرار جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري اسلامي، از سوي آنان و نيز تمامي احزاب و گروه¬هاي اسلامي كانديدا شد و مردم تهران نيز به پاس خدمات صادقانه¬اش با اكثريت مطلق آراء در مرحله اول و با قريب يك ميليون و دويست هزار رأي ايشان را به مجلس شوراي اسلامي فرستادند تا بار ديگر از خدمات پر فيضش بهره¬ها گيرند. ليكن تأكيدات مكرر حضرت امام نسبت به جبهه¬ها و عزيمت روحانيون به آن خطه از يك طرف، و از طرف ديگر عشق زايد الوصف خود آن شهيد سعيد به رزمندگان جان بر كف، ايشان را ترغيب مي¬كرد تا مكرراً به جبهه¬ها بروند. شهيد شاه آبادي كه اصرار زيادي به حضور در جبهه¬ها داشت، مرتباً با به دست آمدن كوچكترين فرصتي رو به سوي جبهه مي¬گذاشت. تعطيلي¬هاي مجلس را حاضر نبود با استراحت طي كند و سريعاً حتي اگر دو روز هم مي¬شد در جبهه¬ها حضور مي¬يافت و آن دو روز را در كنار رزمندگان جبهه¬ها سپري مي¬كرد.
و بالاخره در يكي از همين دفعات كه جهت سركشي و ديدار با رزمندگان با جبهه¬ها رفته بود خداوند تبارك و تعالي به وعدة خود عمل كرد و ايشان را به درجه رفيع شهادت مفتخر فرمود. در حالي كه هنوز يك ماه و يك روز از نخستين دورة مجلس شوراي اسلامي باقي مانده بود و شهيد عزيز ما كه مجدداً به نمايندگي مردم تهران انتخاب شده بود، نخستين شهيد مجلس دوم نام گرفت. شهادت شيخ شهيد، شاه آبادي به عنوان اولين شهيد از دومين دورة مجلس شوراي اسلامي و به ويژه در جبهه¬هاي ستيز حق عليه باطل و در خطوط مقدم جبهه در جزيرة مجنون، تأثير عميق و وسيعي در سطح كشور، خصوصاً در ميان همسنگرانش در مجلس شوراي اسلامي و بيشتر از آن در ميان رزمندگان اسلام در جبهه¬هاي نبرد بر جاي گذاشت. اين تأثير شگفت¬¬انگيز را دو علت اصلي سبب¬ساز بود:
نخست آن¬كه حضور يك شخصيت روحاني و نماينده مجلس با آن ويژگي¬هاي خاص علمي، اخلاقي، روحاني و انساني و با آن همه مسؤوليت¬هاي سنگين مذهبي، سياسي، اجتماعي كه تنها آگاهي از فهرستي از اين مسؤوليت¬ها، آدمي را از عمق تحرك و تلاش و كوشش پايان ناپذير شهيد شاه آبادي به شگفتي وامي¬دارد، در خطوط مقدم جبهه و در كنار سربازان و سپاهيان رزمنده و در هنگامه غرش توپ¬ها و مسلسل¬ها و بمباران¬هاي هوايي دشمن، براي بسياري تعجب¬¬آور و شگفت¬انگيز بود، اما اين واقعيت، با اين حضور فعالانه تا مرز شهادت، به اثبات رسيد و با خون شهيد جبهه¬هاي نبرد امضاء شد و در نتيجه براي رزمندگاني كه با ايمان به وجود چنين ايثارها و فداكاري¬هايي در ميان مسؤولان نظام، در سنگرهاي خونين جبهه¬هاي پيكار در حال دفاع از كيان اسلام و جمهوري اسلامي بودند شوق انگيز و شورآفرين بود و سندي ديگر از حقانيت و حقيقت¬جويي انقلاب اسلامي و اثبات صداقت در تك تك كلمات بزرگان نظام جمهوري اسلامي به شمار مي¬رفت.
دوم آن¬كه مجلس شوراي اسلامي، با وجود اين¬كه در دورة اول، شهداي بسياري را تقديم انقلاب كرده و خون اين شهدا پاسدار راهي بود كه در نخستين قدم، نمايندگان منتخب مردم مسلمان، براي ادامة آن سوگند ياد كرده بودند، اولين شهيد از دومين دورة خود را نيز در نخستين گام-ها براي انتخاب نمايندگان نثار نمود. شگفتا كه خداي قادر و عالم، اين شهيد را از ميان شاخص-ترين نمايندگاني كه مردم ما با رأي قاطع آنان را برگزيده بودند، انتخاب كرد و شگفت¬تر كه اين شهيد از شاخص¬ترين نيروهاي روحاني ايران زمين، و هادي راهي بود كه انقلاب اسلامي را به رهبري حضرت امام(ره) انتخاب كرده و سبب¬ساز آن بوده است. شهيد جبهه¬هاي نبرد آيت الله شاه آبادي، كرراً به جبهه¬ها مي¬رفت. به جبهه¬ها مي¬رفت بي¬آن¬كه بخواهد كه ديگران بدانند كه او تا چه حد فداكاري مي¬كند. به جبهه¬ها مي¬رفت بي¬آن¬كه حتي رزمندگان جبهه¬ها به تمامي بدانند كه او به جبهه¬ها مي¬آيد. به جبهه¬ها مي¬رفت بي¬آن¬كه به غير از اسلام و انقلاب اسلامي و رضاي خدا را در نظر بگيرد و به جبهه¬ها مي¬رفت كه به قول خود در يك سنگر، يك رزمنده را پيدا كند و دست و روي او را ببوسد و به او بگويد درست است كه ما كار رزمي نمي¬دانيم و در اين زمينه¬ها نمي¬توانيم براي شما كاري انجام دهيم، اما بدانيد كه دل ما با شماست و قلب ما از آن شماست. در همان سفر آخر كه به شهادت ايشان منجر شد، در جمعي از مسؤولان نظامي و متصديان تبليغات جبهه و جنگ كه از هجوم رزمندگان به سوي اين عالم رباني براي بوسيدن دست و صورتش جلوگيري مي¬كردند مي¬گويد: «اگر رزمندگان سر ناقابل ما را هم بخواهند من تقديم¬شان مي¬كنم و اين سر در مقابل آن¬ها ارزشي ندارد.»
و نيز در آخرين سخنراني¬اش، در لشكر 25 كربلا مي¬گويد: «اگر شهادت مي¬تواند نظام توحيدي¬ ما را حفظ كند، اگر شهادت مي¬تواند دشمن را ذليل كند، اگر شهادت مي¬تواند تفكر و بينش اسلامي¬ ما را به دنيا اعلام كند، ما آماده شهادتيم.»
و بالاخره سرش و قلبش و خونش را تقديم اسلام و اسلاميان كرد تا قطره قطرة خونش خروشي شود در پيكر خروشان رزمندگان سال¬هاي دفاع مقدس.
«فمهنم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلاً»
روحش شاد، يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
نظر شما