تواضع و بصيرت حاجي
شنبه, ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۳۹
در واحد طرح و عمليات فعاليت مي كردم. سال 62 لشكر25 كربلا مي خواست در منطقه جفير، عملياتي بر عليه قواي دشمن داشته باشد. به همين دليل تا اندازه اي روي طرح ها و دستورالعمل ها كار شده بود. فرمانده گردان يا رسول (ص) به اتفاق فرماندهان گروهان ها جهت توجيه به منطقه اعزام شدند و چون من از قبل چون حاج بصير را مي شناختم، شرم داشتم كه توجيه كننده آنها باشم. حاجي كه متوجه شده بود، نگاهي به من انداخت و گفت: مي دانم در دلت چه مي گذرد. يا علي بگو. من مي خواهم توسط تو نسبت به منطقه دشمن توجيه شوم. گفتم: حاجي در مقابل كوه علم و تجربه جنگي تو چگونه مي توانم توصيه گر باشم. سوار ماشين شديم و بطرف خط مقدم حركت كرديم. حاجي با نگاهش همه چيز را متوجه مي شد. او به فرماندهان گروهان ها امر كرد كه هر سوالي دارند بپرسند تا چيزي را از قلم نيندازند.
مي خواهم از تواضع و فروتني حاجي بگويم كه كمتر فرمانده اي چنين ديد بصيرت بيني داشت. او مي خواست به همراهانش بفهماند، آموختن يك كلمه از ديگران اگر چه تجربه كمتري دارند، لازم است؛ چرا كه گاهي اوقات با تبادل افكار مي توان به راه روشن تري رسيد. خداوند او را و ديگر شهدا را با اهل يقين محشور فرمايد.
راوي: صمد يعقوبي (محل وقوع خاطره : جفير (سال 62))
نظر شما