شنبه, ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۳۸

صبر و توكل در راه عقيده باعث حل خيلي از مشكلات و تحمل مصيبت هاست؛ ولي ديدن صحنه اي در عمليات كربلاي يك هنوز در خاطرم باقي مانده است. با يكي از دوستانم، پيش حاج بصير رسيديم. بر چهره اش تبسمي تلخ و تأثير گذار ولي پرمعنا نقش بسته بود. پرسيديم: حاجي اين چيه؟ چشمان پر نفوذ و مظلومش بر پيكر سوخته شده ي داخل پتو افتاد و آرام زمزمه كرد « برادرم، اصغر...!» خداي من چه مي شنيدم! انگار از شنيدن حقيقت طفره مي رفتم دوباره پرسيدم: حاجي كيه!؟ اين بار با صلابت بيشتري گفت: «اصغر ماست!» و باز با لبخندي كه بر لب داشت آرام شد ... شايد احساس كرده بود اگر شهادت نصيب برادرش شده، چند ماه ديگر اين هماي سعادت بر دوش او هم بنشيند و به قافله ي سراسر نور شهدا بپيوندد.
راوي: يونس محسن پور، همرزم شهيد
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده