شنبه, ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۲۵

حدود يك سال در گردان بودم و در اين مدت از ديدن رفتار و گفتارش لذت مي بردم. قبل از عمليات والفجر8 كه در هواي سرد زمستاني، رزمنده ها آموزش غواصي مي ديدند، حاجي با درست كردن چاي و شيريني و عسل، با گرمي از رزمندگان پذيرايي مي كرد. حتي گاهي آب گرم به تن بچه ها مي ريخت و با اين كارش، موجب دلگرمي و روحيه مي شد. در شب سوم عمليات، در نزديكي هاي كارخانه نمك كه درگيري شديد شده بود، پيشاپيش رزمندگان بدون اينكه سر خم كند، حضور داشت.
در عمليات كربلاي يك، در بلندي هاي قله قلاويزان مهران در درگيري شديدي كه با عراق داشتيم، لحظه اي حاجي را ديدم كه با يك بسيجي مشغول زدن خمپاره به سوي دشمن است. اين كار فرمانده ام باعث قوت قلبم شد.
خاطره احمد محمد زاده (محل وقوع خاطره : فاو- مهران)
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده