امشب شب عاشوراست!
شنبه, ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۰۷:۲۳
عمليات والفجر 8 يكي از عمليات هاي مهم و سختي بود كه طي دوران دفاع مقدس اتفاق افتاد و محور كارخانه ي نمك نيز يكي از سخت ترين محورهايي بود كه بچه هاي ما توانستند آن را با چنگ و دندان حفظ كنند. شهيد حاج حسين بصير كه آن وقت فرمانده ي گردان يا رسول (ص) بود، در همين محور با نيروهايش حضور داشت. از كل نيروهايش 53 يا 54 نفر بيش تر نمانده بودند. پشت بي سيم به من گفت: «دو تا اسير گرفتيم، بيا آنها را ببر عقب»
آن وقت من مسئول محور اطلاعات بودم. حاج حسين اصرار داشت كه من حتماً بروم. من هم يك نفربر گرفتم و رفتم. وقتي به آن جا رسيدم تنها چيزي كه مرا متعجب ساخت شرايط سختي بود كه رزمنده هاي ما در آن به سر مي بردند. تا زانو در آب بودند و پشت سنگرهايي سنگر گرفته بودند كه با كلوخ و گوني هاي پاره پاره ساخته شده بودند!
حاج بصير به من گفت: «اسيرها را بده يك نفرديگر ببرد پشت و تو بمان» من قبول كردم. برحسب اتفاق آن شب عراقي ها تك سنگيني را تدارك ديدند. از همين تعداد باقي مانده هم 7 يا 8 نفر به شهادت رسيدند و 11 نفر مجروح شدند. فشار دشمن هر لحظه سخت تر و سخت تر مي شد. يكي از بچه ها را ديدم كه با سر و صورت خوني وارد سنگر شد. يك دستش نيز با چفيه محكم بسته شده بود. چيزي را ميان روزنامه اي پيچيده بود. بدون اين كه او را خوب وارسي كنيم، گفتيم: «اون چيه كه وسط روزنامه پيچوندي؟»
گفت: «سوغاتيه، مي خواهم ببرم پشت جبهه!». روزنامه را باز كرد. ديديم دستي از آرنج به پايين در آن قرار دارد. تازه متوجه شديم كه دست خود اوست. آن شب تا صبح با همان شرايط پيش ما ماند. بچه ها هم توانسته بودند پاتك سنگين دشمن را جواب دهند و با 50 كشته عقب نشيني كردند. يادم نمي رود كه شهيد بصير وقتي تعدادي از بچه ها آمدند و گفتند: «شرايط سخت شده و ما نمي توانيم مقاومت كنيم» برگشت به آن ها گفت: «امشب، شب عاشوراي ماست اين جا جنگ احد است، ما را در اين تنگه گذاشته اند تا دشمن از آن عبور نكند، پس ما مقاومت مي كنيم.»
نظر شما