سال 1365 در عمليات كربلاي 4 در گروهان 2 گردان يا رسول(ص) بودم. شب عمليات، ما از گمرك خرمشهر به طرف اروند رود حركت كرديم. سوار قايق شديم تا به آن طرف اروند كنار برويم. وقتي بالاي خشكي رسيديم، پيكر بسياري از رزمنده ها را روي زمين ديديم. با حركت به راست، به يك سه راهي برخورديم كه مستقيم به جزيره ام البابي ختم مي شد. در بين راه، تيربارهاي دشمن جلوي پيشروي نيروهاي ما را گرفتند. حاج بصير كه فرمانده تيپ بود، در خط مقدم جنگ حضور داشت و به ما گفت كه با سلاح نمي توانيم بجنگيم. در آن لحظه، با هم با صداي بلند الله اكبر گفتيم. عراقي ها از سنگرهاي خود بيرون مي آمدند و فرار مي كردند. در آنجا فهميدم حاجي با روحيه معنوي بالايي كه دارد، كمك كرد آن منطقه را آزاد كنيم.


خاطره از شهید حاج حسین بصیر

راوي: محمد شاليكار، همرزم شهيد
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده