«شهيد صيادشيرازي در قامت يك فرمانده» در گفت و شنود شاهد ياران با سردار سرتيپ علي فضلي



درآمد:
بررسي مبارزه شهيد صياد شيرازي با جريان نفاق و بني صدر، بركناريش توسط وي، تلاش براي وحدت سپاه و ارتش، حركت در مسير ولايت و به طور ويژه، برخورد ولائي با پذيرش قطعنامه و نكات ظريف بي شمار در سلوك و منش آن شهيد بزرگوار، مقولاتي هستند كه سردار فضلي با نهايت دقت در اين گفت و گو بدانها پرداخته است.با سپاس از ايشان كه پذيراي اين گفت و گو شدند.

چگونه با شهيد صياد شيرازي آشنا شديد واز نظر شما ويژگي هاي بارز وي كدامند؟
بيش از 19 سال قبل از شهادت اين شهيد گرانقدر، از نزديك به ايشان ارادت داشتم. ضايعه شهادت ايشان و جاي خالي ايشان در نيروهاي مسلح مشهود و روشن است، اما اگر بخواهم در يك جمله حق ايشان را ادا كرده باشم، با شناختي كه از خصوصيات اين شهيد دارم، چيزي كمتر از شهادت حقش نبود. اين هم از عنايات خداست كه بعضي از مجاهدين في سبيل الله در راه خدا فداكاري هاي بسياري را انجام مي دهند. به نقل از خود شهدا مي گفتند كه هر كاري در درگاه خداوند اجري دارد و اجر كار شهيد هم چيزي كمتر از شهادت نيست. در واقع به تعبير ديگري مي فرمودند اگر خداوند چيزي كمتر از شهادت را نصيب ما كند، از او گلايه مند مي شويم.
سال ها بود كه در ركاب امام و مقام معظم رهبري از با ثبات ترين ياران ايشان بود. بارها و بارها خورشيد شهادت تا چند گامي ايشان طلوع كرد، اما چون ذخيره اي براي نظام مقدس اسلامي ما بود، شهادت نصيبش نشد تا در مقطعي بسيار حساس و شرايطي كه جامعه نياز به ايشان داشت، گروهك منافقين، منافقين كوردلي كه سوابق شوم آنها در طول سي سال بعد از پيروزي انقلاب بر كسي پوشيده نيست، در سال 78 شهادت اين بزرگوار را رقم زدند.
منافقين در پيچيده ترين عمليات هاي خود در ايران اسلامي، به ويژه در تهران اقدامات زيادي را انجام دادند و تلاش هاي بسياري كردند تا منجر به شهادت اين شهيد ارزشمندمان شد. و خوش به احوال شهيد صياد شيرازي كه سبك بود و آماده بود براي شهادت.چه شهادت ارزشمندي! نائب آقا امام زمان(عج)، مقام معظم رهبري مي آيند بر بالين اين شهيد بزرگوار و در روز شهادت هم، آن لحظه توفيقي بود كه از نزديك مشاهده كردم كه حضرت آقا زانو زدند و بر تابوت اين شهيد بزرگوار بوسه زدند . چه توفيقي بالاتر از اين كه مورد عنايت نائب آقا امام زمان (عج) قرار بگيريم؟ خوشا به عادت شهيد صياد شيرازي كه اجر و مزدش نمرة قبولي 20 بود و بدا بر حال ما كه توفيقش را نداشتيم. خودم را عرض مي كنم. قطعاً لياقتش را نداشتم و اميدوارم كه از قافله سالار اين شهدا و از قافله اين شهيدان جا نمانم. از خداوند مي خواهيم در انتهاي گرد و خاك كاروان آنها قرار داشته باشيم و فرداي قيامت در مقابل حضرت زهرا(س) و رسول اكرم(ص) شرمنده نباشيم.اينها براي اعتلاي كلمه حق و جبهه حق از همه سرمايه هاي زندگي شان و از جان هايشان گذشتند و ما هنوز در اين دنيا و حال و هواي نفساني آن زيست مي كنيم فقط به اين اميد كه خداوند، وفاداري به خون شهدا را از ما نگيرد و در مقابل دشمنان اسلام و انقلاب، وفادار خون هاي مقدس شهدا، به ويژه اين شهيد بزرگوار باشيم و با بصيرت بايستيم. اميدوارم كه در خلال توضيحاتي كه در محضرتان عرض مي كنم، حق ناچيزي را از اين شهيد بزرگوار ادا كرده باشم.

قبل از هر چيز با اشاره به اين نكته مهم آغاز مي كنم كه در ارديبهشت سال 76 كنگرة شهداي استان تهران برگزار شد. دو سه سالي قبل از شروع كنگره شهدا، لشكرهاي 10 حضرت سيدالشهدا(ع) و 27 محمد رسوال الله(ص) و مقاومت بسيج استان و همه رده هاي سپاه در تهران همت گماشتند تا اين كنگره برگزار شود. وقتي ما به سراغ اقدامات و عملكرد شهيدانمان رفتيم و براي جمع آوري آثار اين شهيدان، يك گروه 36 نفره قريب به 2 سال براي شهيد والامقام علمدار لشكر سيد الشهدا، شهيد كلهر تلاش كرد، سرانجام حاصل كار همه گروه هائي كه به شهرهاي مختلف رفتند و آثار اين شهيد را جمع آوري كردند، با شناختي كه من از اين شهيد داشتم، 20 درصد آثار او هم نبود. يقين دارم در مورد شهيد بزرگوار صياد شيرازي هم وضعيت تقريباً به همين منوال است و لذا بايد تلاش زيادي بكنيم كه آثار اين شهيد ثبت و ضبط شود تا هم امروز قابل بهره برداري باشد و هم نسل هاي آينده بتوانند شناخت و داوري صحيحي از اين سرباز بزرگ سپاه اسلام داشته باشند. قبل از اينكه با اين شهيد بزرگوار ملاقات كنم، براي اولين بار در عملياتي كه معروف بود به عمليات گردنه خام و مقابله با ضد انقلابيون در كردستان كه با همكاري عزيزان ارتش جمهوري اسلامي و عزيزان سپاهي انجام شد، چندتا از دوستان همرزم سپاهي ما همراه شهيد صياد شيرازي بودند و در آن كاروان و جنگ سخت با ضد انقلاب حضور داشتند، به هنگام نقل آن صحنه ها و درگيري ها كه بعد از سكوني طولاني اتفاق افتاد و جبهه هايي براي مقابله با ضد انقلاب گشوده شدند، شهداي بزرگواري چون شهيد حاج جعفر جنگروري كه بعدها علمدار لشكر سيد الشهدا شد و تعداد ديگري از دوستان براي من نقل كردند كه وقتي در محاصره ضد انقلاب قرار گرفتيم و اين كاروان ناگزير به انجام عمليات از چند محور شد و در ارتفاعي بود كه بخشي از آن صخره اي بود و شيب بسيار تندي داشت، وقتي همه نيروها را تقسيم كردند كه هر كدام از يك سمتي بروند، به اين محور كه رسيدند، هيچ كس پيشنهاد نشد. مي گفت ما هم متحير بوديم كه براي همه جا نيرو تقسيم شده و هر واحدي بايد از محوري برود و اين تنها محوري است كه كسي را براي آن تعيين نكرده اند. شهيد صياد گفت كه كه من ان شاءالله به همراه جمعي از دوستان رزمنده، از اين محور عبور مي كنم. توصيف فتح اين گردنه و پيروزي در آن عمليات، به خصوص با سخنان شهيد جنگروري باعث شد كه خود به خود، مهر اين شهيد در دلمان بنشيند. اواخر سال 58 يا شايد اوايل 59 بود و هنوز جنگ شروع نشده بود كه من براي اولين بار ايشان را به همراه دو سه نفر در وروديه حسينيه جماران ديدم. شهيد صياد آن روز بند حمائل بسته بود و لباس كامل رزم به تن داشت و يك سرباز در ميدان نبرد را نشان مي داد. اين اولين بار بود كه ايشان را ديدم تا زماني كه وارد جنگ شديم و تقريباً از اوايل جنگ اين آشنايي به تدريج عمق پيدا كرد و ادامه يافت تا آخرين بار كه 48 ساعت قبل از شهادت اين شهيد بزرگوار در 18 فروردين بود. ما در روز 15 فروردين،در يك جلسه تاريخي، براي تبريك عيد نوروز خدمت ايشان رسيديم. سه روز بعد، يعني در 18 فروردين در مراسم ختم مرحوم اخوي آقاي علي شمخاني در وزارت دفاع بود هم چند دقيقه اي ايشان را زيارت كردم كه اين آخرين ديدار ما بود و شهادت ايشان در ساعت 8 روز 21 فروردين اتفاق افتاد. بود. ترور در ساعت 6 صبح به دست يكي از منافقين كوردل انجام مي شود كه با پوشش يك رفتگر به خودروي ايشان نزديك مي شود و تحت پوشش درخواست عاجزانه اي كه دارد، عمليات تروريستي خود را انجام مي دهد. ظاهراً در آن لحظه، آقازاده اين شهيد بزرگوار (آقامهدي) مشغول بستن در بوده اند كه شهادت پدرشان را در مقابل چشمانشان نظاره مي كنند. ما هم به محض اطلاع در ساعت 5/7 صبح با جمعي از دوستان به منزل اين شهيد بزرگوار رسيديم.

بين توصيفي كه از ايشان شنيده بوديد و خودشان چه فرقي وجود داشت؟
ما حقيقتاً نياز به الگو داشتيم. الان هم نياز به الگو داريم. آن روزها هر كسي فداكاري بيشتري در راه خدا مي كرد و دانش و توانمندي و تاكتيك نظامي بهتري داشت، قاعدتاً مورد اقبال بيشتري قرار مي گرفت. آن روزها دانش نظامي ما بسيار ابتدائي بود. كسي كه افسري است كه سال ها خدمت نظامي كرده و مخير است به شركت در يك صحنه خطر و ماندن در حريم امن شهر و با اين همه دواطلب خطر مي شود، طبيعتاً توجه انسان به چنين فردي جلب مي شود. توصيفي كه شهيد بزرگوار جنگرودي كرده بود، كاملاً صحيح بود و ما شيفتة ايشان شديم و به خود گفتيم: «عجب! پس در بين برادران ارتشي هم كساني هستند كه از ما سبقت گرفته اند.» و از آنجا مهر ايشان به دل ما وارد شد. به هر حال آن روز كه من در جماران ايشان را زيارت كردم، آن شنيده ها با آن قامت رعنا و منظم ايشان كه استوار و سينه سپر كرده و بند حمائل بسته، ايستاده بود و كاملاً هيئت يك سرباز در جنگ را داشت، كاملاً منطبق بود و تصوير ايشان در آن روز بسيار خوب در ذهن من جاي گرفت، لذا از آنجا به بعد دلم مي خواست آشنايي من با اين شهيد بزرگوار عمق پيدا كند. آن روز شرايط خاص خودش را داشت و ما هنوز وارد جنگ نشده بوديم و هنوز حوادث بزرگ تر را پيش رو داشتيم و نمي دانستيم كه آزمايش هاي بزرگ تري در آينده در انتظارمان است؛ ولي با تحميل جنگ به امت ما، مرد از نامرد تميز داده شد. كساني به جبهه جنگ آمدند و مردانه و شجاعانه و فقط براي رضاي خدا جنگيدند، خصوصاً از مقطعي كه مسئوليت فرماندهي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي به عهده اين شهيد بزرگوار قرار گرفت. بعد از قضاياي كردستان، فراز جديدي در جنگ اتفاق افتاد چون ايشان در مقطع قبل از انتخابش به فرماندهي نيروي زميني ايران، مقطعي را در كردستان بود و مورد غضب بني صدر هم قرار گرفت.آن روزها بني صدر فرماندهي كل نيروهاي مسلح را عهده دار بود. بنده گاهي ايشان را زيارت مي كردم، ولي توفيق امكان انجام عمليات و مأموريت مشترك، كمتر اتفاق در پيش مي آمد و فقط در حد جلسات، ديدار داشتيم تا اينكه عمليات طريق القدس كه عمليات مشترك بين سپاه و ارتش بود،پيش آمد. البته جلسه مشترك ما در شب فرار بني صدر به همراه سركرده منافقين، مسعود رجوي كه با لباس زنانه از كشور گريختند،اين رابطه توسعه پيدا كرد. از همان شب اتفاقات جديد و مباركي را شاهد هستيم كه سرمنشاء آن، فرمان نوراني امام(ره) است. امام به جوانان اعتماد كردند و اداره جنگ و جبهه را به آنها سپردند. اعتماد امام به جوانان چه در ارتش چه در سپاه و بسيج، در شرايطي كه ما آن روز در جبهه جنگ با دشمن خارجي و ارتش رژيم بعث عراق و جبهه داخلي با معاندين و منافقين و ضد انقلاب خوب درگير بوديم، از موارد تاريخ سازي است كه بايد عميقاً بررسي و تبيين شود.

آشنايي ما با شهيد صياد از بعد از عمليات طريق القدس عمق بيشتري پيدا كرد. در آن عمليات عزيزاني از يگان هاي ارتش و سپاه، تيپ 31 عاشورا، تيپ 45 كربلا، تيپ 14 امام حسين(ع) و ما كه در ابتدا يك تيپ احتياط را با كمك چند تن از دوستان همرزم سپاهي و برادر بزرگوارم سردار جعفري، تشكيل داده بوديم، شركت داشتند و در آنجا تلفيق يگان هاي ارتش و سپاه اتفاق افتاد. البته در عمليات ثامن الائمه هم اين اتفاق افتاده بود، اما در اينجا تسريع شد و شما شكل يگاني را به وضوح مشاهده مي كنيد.در اينجا تيپ 1 لشگر 16 زرهي قزوين هم مشاركت داشت و ما بايد مأموريت تلفيقي را با هم انجام مي داديم. در عمليات طريق القدس، 2 گردان از برادران عزيز ژاندارمري و دو سه گردان از نيروهاي جنگ هاي نامنظم هم كه به سپاه ملحق شده بودند و نيز لشگر 31 عاشورا شركت داشتند. جلسات و هماهنگي هايي كه داشتيم بين سپاه و ارتش، نحوه هماهنگي ها و درايت در ارتباط ها و پشتيباني ها به شكل بسيار مناسبي تمهيد شد و اين شهيد بزرگوار در تلفيق عمليات هاي مشترك، سهم و نقش كاملاً تعيين كننده و مؤثري داشت، چون تا آن زمان، ما از نظر ساختاري و ادغام و تلفيق، هيچ ارتباط يگاني با هم نداشتيم.
البته ديگر از آنجا به بعد تلفيق نفر به نفر، دسته به دسته، گروهان به گروهان و … به صورت مشترك در چند عمليات مشترك صورت گرفت و نقش شهيد صياد شيرازي در ايجاد اين وحدت و هماهنگي، بسيار كاربردي و تعيين¬كننده بود.

در آن زمان ارتش و سپاه تا مدت ها ماهيتاً با يكديگر تفاوت داشتند. به نظر شما اين تعامل چگونه به وجود آمد؟
در زمان بني صدر به دليل نگاه او به مسائل، امكان وحدت سپاه و ارتش بسيار كم و محدود بود. با فرار بني صدر و مهم تر از آن، فرمان امام(ره)،اين وحدت به شكل بارزي خود را نشان داد. ايشان يك انتظاراتي از نيروهاي مسلح داشتند و مي¬فرمودند: «يد واحده باشيد و در ميدان عمل، وحدت داشته باشيد. به همين دليل شعار آن روزها كه، «ارتشي و سپاهي، دو لشگر الهي» بود، تبديل شد به: «ارتشي و سپاهي،يك لشگر الهي» .يادم هست كه در زمان فرماندهي بني صدر، چند عمليات هم انجام شد كه با شكست مواجه شد. مهمات و اسلحه سپاه بسيار كم بود. حداقل در چند ماه اول جنگ، سپاه با امكانات ابتدائي خود و همياري مردم مي جنگيد. ما انتظار گرفتن آذوقه و تداركات از ارتش نداشتيم، ولي انتظار گرفتن اسلحه و مهمات را كه جزئي از ابزار جنگ بود، داشتيم و در اين راه با سختي هاي زيادي مواجه مي شديم. آن روزها وقتي بعضي از برادران ارتشي مي خواستند چيزهائي را به ما بدهند، مي گفتند، بايد امريه صادر شود و اين خودش يك فرايندي داشت كه عملا اتفاق نمي افتاد. موارد بسياري بود كه با سرقت مهمات و اسلحه خودمان و جنگ را پشتيباني مي كرديم. اينها حقايق تلخي هستند كه بايد بدون هيچ تحريفي منتشر شوند تا اهميت وحدت بين ارتش و سپاه نمايان تر شود. بني صدر مي گفت اين سپاهي ها و بسيجي ها دانش نظامي ندارند، اينها دست و پاگير ارتش هستند، ولي نگاه حضرت امام اين بود كه بايد با هم وحدت پيدا كنيم و در ميدان عمل، يد واحدي باشيم كه خوشبختانه اين اتفاق مبارك افتاد.
درايت و تدبير فرمانده كل سپاه، آقاي دكتر رضائي و اين شهيد بزرگوار، در ميدان عمل اين تفكر را عملياتي كرد. در واقع تلفيقي از دانش و آموزش و تجهيزات و اخلاص و انگيزه هاي مجاهدت در راه خدا پديد آمد و آن يد واحده اي كه امام انتظارش را داشتند، اتفاق افتاد. در ميدان عمل، نقش بزرگ شهيد بزرگوار صياد شيرازي، انكار ناپذير است، به ويژه آنكه چنين الگوئي در هيچ يك از ارتش هاي جهان نظير ندارد. گروه هاي مجاهد در راه خدا، يعني پاسدارها و بسجي ها آمدند و در كنار برادران ارتشي قرار گرفتند كه ظاهراً هيچ تناسبي با هم نداشتند. ما در سپاه به نبرد پارتيزاني معتقد بوديم و برادران ارتشي، معتقد به جنگ منظم و كلاسيك بودند و قاعدتاً نزديك شدن اين دو نگاه، آسان و ساده نبود، اما به همت بزرگواراني چون شهيد صياد شيرازي، اين تلفيق و وحدت مبارك شكل گرفت و حاصل آن چندين عمليات غرورآفرين و موفق بود. از آن پس گرفتن اسلحه و مهمات از ارتش، بسيار خيلي روان تر شد. تهيه طرح هاي مشترك، بسيار خيلي راحت تر و روان تر صورت پذيرفت تا جايي كه پيشنهاد انجام عمليات هاي گسترده طريق القدس، فتح المبين و رمضان داده شد كه حاصل اين وحدت خجسته بود. در اينجا جا دارد يادي كنيم از شهيد بزرگوار حسن باقري كه سهم و رسالت سنگيني را در تشكيل ستاد اطلاعات رزمي و نظامي داشت كه شايد در آن روزها حلقه مفقوده بود، ابتكارات وي در تامين اطلاعات و نگاه وسيع و گسترده اش به جغرافياي وسيع از جبهه، بي نظير بود. امروز ما مي توانيم صحنه عمليات را به خوبي ترسيم كنيم. آن روز ما در بيش از 1300 كيلومتر از خاك ميهن ما در جنوب و جنوب غرب و غرب و شمال و غرب، با دشمن بعثي درگير بوديم. خوزستان و ايلام و كرمانشاه و كردستان و آذربايجان درگير جنگ بودند. جغرافياي اين استان ها با هم تفاوت زيادي دارد. موقعيت هاي دفاعي آنها متفاوت است . دشمن در بعضي از اين جاها پيشروي بسياري و شايد بيش از 25 شهر و بيش از 1500 شهرك و روستا را اشغال كرده بود. تلفيق سپاه و ارتش باعث شد كه هر دو سازمان تحرك فوق العاده اي پيدا كنند و ابتكارات و خلاقيت ها در اينجا نمايان تر شوند و جايگاه و نقش خودشان را برجسته تر كنند. يادم هست جلسات مشترك عزيزان ارتشي و سپاه را يك در ميان در قرارگاه هاي ارتش و سپاه تشكيل مي داديم. شهيد باقري با تشكيل اطلاعات رزمي به واقع به پشتيباني از عمليات هاي بزرگي كه بعدا انجام شدند، پرداخت. ما در آنجا به شدت محتاج شناخت از دشمن بوديم. البته حالا هم به دشمن شناسي نياز مبرم داريم، ولي آن روزها لازمه انجام هر كاري شناخت از دشمن، يگان هاي دشمن، توانمندي او، توانمندي فرماندهان آنها و ابتكارات و خلاقيت هاي تاكتيكي آنها بود كه به تدريج جايگاه خود را به خوبي در سپاه اسلام پيدا كرد و به انجام عمليات هاي مشترك انجاميد.

تاثيرگذاري شهيد صياد را در مسئوليت هاي گوناگوني كه به عهده داشت، چگونه ارزيابي مي كنيد؟
اين روند البته طولاني است و شايد نتوان خيلي هم خلاصه گفت، اما اگر بخواهيم به شكلي گذرا به آن اشاره كنيم بايد بگوئيم كه ايشان ابتدا در كردستان خوش درخشيد و مورد اقبال بني صدر هم قرار گرفت، اما محبوبيت ايشان حسادت بني صدر را در پي داشت و شروع كرد در يك جاهايي با ايشان برخورد كردن. عزيزان شاخص و حزب اللهي در ارتش از طرف بني صدر تحت فشار رواني قرار گرفتند. دوستان عزيز ارتشي براي من نقل مي¬كردند كه گروهي از فرماندهان يگان هاي مختلف كه با اين شهيد بزرگوار رفاقت و برادري و انس و الفت بيشتري داشتند، قرار جلسه اي را مي گذارند. بني صدر به عنوان فرماندهي كل نيروهاي مسلح، تلاش اينها را خيلي قبول نداشت. در اين جلسه قرآن قرائت شد و بعد شهيد صياد شيرازي آمد و گفت كه اين قرآن هم براي شروع جلسه بود و هم براي پايان آن. عزيزاني كه از راه هاي دور و از جاهاي مختلفي آمده بودند برايشان سئوال پيش مي¬آيد كه چه شد؟ شهيد صياد مي گويد: « مگر پيام امام را نشنيده ايد؟ مگر غير از اين است كه ما مي خواهيم براي جلب رضاي امام و رضاي خدا قدم برداريم؟ شايد رضاي خدا در اين كار ما نباشد، بنابراين قرآني كه قرائت شد هم براي شروع جلسه است و هم براي خاتمه جلسه.» اين قدر درايت و بصيرت داشت كه در جلسه اي كه اين همه عزيزان از راه هاي دور و با ساعت ها زحمت خودشان را رسانده اند، مبادا يك وقت هواي نفس حاكم شود و همان جا جلسه را خاتمه داد و نگذاشت ادامه پيدا كند. اين، حكايت از بصيرت اين شهيد بزرگوار دارد. بعد كه رفته رفته عزل بني صدر اتفاق افتاد، ايشان از مظلوميت و عزلت خارج شد و البته در اين مدت هم دائماً در جبهه بود. با انتصاب ايشان به فرماندهي نيروي زميني، فرصتي طلائي به وجود آمد و ايشان از اين فرصت به خوبي بهره گرفت و در وحدت سپاه و بسيج و جهاد و ارتش محور و عنصر اصلي بود و خوشبختانه با اين تلفيق، در چندين عمليات از جمله طريق القدس، بيت المقدس، ثامن الائمه و فتح المبين و رمضان توفيقات عظيمي به دست آمد. البته بعد از بيت المقدس، يك مقداري فضا تغيير كرد و اين متغير شدن بعد از فتح خرمشهر و عمليات بيت المقدس پيدا شد كه بعضي ها ترديد ايجاد كردند كه حالا كه بخشي از خاك ميهن و خرمشهر آزاد شده، ادامه عمليات به صلاح نيست.دفاع مقدس از اينجا به بعد شرايط اختصاصي خودش را دارد و بايد به صورت جداگانه اي بررسي شود.از اينجا به بعد عمليات هاي ما در سپاه و ارتش به شكل جداگانه انجام شدند.در سنوات بعد هم كه ايشان فرماندهي نيروي زميني را به عهده ندارند و برادر بزرگوار، امير حسني سعدي عهده دار مسئوليت فرماندهي نيروي زميني ارتش هستند، ارتباط و همكاري و هماهنگي وجود دارد، لكن با آن سياق و نگاهي كه بايد به طور جداگانه مورد ارزيابي قرار گيرند. شهيد صياد شيرازي ارتباطش را همواره با سپاه و ارتش حفظ مي كند و همين جور كه جلوتر مي رويم، شاهد حضور ايشان در عمليات هاي مختلف هستيم.

وقتي عمليات مرصاد اتفاق افتاد، جزو اولين فرماندهاني بود كه در صحنه عمليات حضور پيدا كرد و نقشي محوري داشت. ساير فرماندهان هم آمدند و هر كدام بخشي از كار را به عهده گرفتند، ولي در اينجا هم باز اين شهيد بزرگوار يكي از محورهاي عمليات مرصاد در مقابله با منافقان مي شود.
بعد از آنكه بحث قطعنامه پيش آمد، در تشكيل ستاد فرماندهي معظم كل قوا، ايشان هم جزو بنيانگزاران آن قرارگاه بود كه بعداً تبديل به ستاد كل نيروهاي مسلح شد و ايشان مسئوليت معاونت بازرسي را داشت. در اين مقطع، نظارت هاي ميداني از يگان هاي سپاه و ارتش و تركيب تيم هاي ارتشي و سپاهي را بنيان گذاشت و همه دوستان اين كار مشترك را مرهون فكر و انديشه و تلاش اين شهيد بزرگوار مي دانند. بعد هم به دليل شايستگي هايي كه از اين شهيد بزرگوار نمايان شد، همزمان با مسئوليت معاونت بازرسي، مسئوليت جانشيني رياست ستاد كل نيروهاي مسلح را هم براي چند سالي تا زمان شهادت به عهده داشت و البته در اين فرايند، همزمان مسئوليتي را در ستاد كل نيروهاي مسلح از فرماندهي معظم كل قوا، مقام معظم رهبري، گرفته بود.
راه اندازي هيئت معارف جنگ نيز از ابتكارات ايشان است و خصوصاً در حوزة درگيري هاي كردستان و عمليات هايي كه ايشان فرماندهي اش را به عهده داشت و مشترك بين سپاه و ارتش بود، در قالب اين معارف جنگ، در بعضي جاها به صورت مشترك و در خيلي از موارد هم به صورت جداگانه، كارهاي خوبي انجام شد . ماهيانه دو سه روز براي اين كار وقت مي گذاشتند. حتي بعد از شهادت ايشان، عده اي از اين عزيزان، بخش هايي از معارف جنگ را دنبال كردند. با اين ابتكار، عزيزان دانشكده افسري امام علي(ع) و ساير نيروهاي سه گانه ارتش، به صورت تركيبي براي توجيه به مناطق جنگي در عمليات مشترك برده مي شوند. در سال گذشته به ياد و نام اين شهيد بزرگوار توفيقي حاصل شد كه در گروه معارف ارتش جمهوري اسلامي در كلاس هايي كه براي افسران سال سومي ارتش جمهوري اسلامي ايران در منطقه جنوب تشكيل شده بودند،به محضر دوستان برسيم.

روحيه شهيد صياد و حالت ايشان بعد از پذيرش قطعنامه چطور بود؟
شرايط قطعنامه يك شرايط استثنائي است. شايد فقط يك بار در انقلاب ما چنين حادثه بزرگي اتفاق افتاده باشد، اين حادثه به قدري مهم است كه من معتقدم مهم ترين حادثه در تاريخ انقلاب، پذيرش قطعنامه 598 است. هم تلخي هايش بسيار زياد بود و هم شيريني هايش. از اين جهت كه سربازان سپاه اسلام اثبات كردند معنويت و روحانيت و حاكميت ولي فقيه در اداره و فرماندهي جنگ،واجب الاتباع است،بسيار شيرين است.همه ما خودمان را با استراتژي امام كه فرموده بودند: «اگر اين جنگ 20 سال هم طول بكشد، ما ايستاده ايم» تطبيق داده بوديم و استراتژي ما در دفاع مقدس اين بود. حالا حوادثي رخ داده بود كه نتيجه اين شد كه امام براي حفظ نظام، پذيرش قطعنامه را با تعبير نوشيدن كاسه زهر اعلام فرمودند.اين براي ما در جبهه بسيار شكننده و سخت بود. قاعدتاً شهيد صياد شيرازي هم همين حال را داشت .
و از خود مي پرسيد: «خدايا! ما چه كرده ايم كه امام ما ناگزير به بيان نوشيدن كاسة زهر مي شوند و قطعنامه را مي پذيرند؟» تلخي كار اينجاست اما شيريني كار در اين فكر بود،اما شهيد صياد شيرازي هم مي دانست همان طور كه روزي فرمانده معظم كل قوا به عنوان نائب آقا امام زمان(عج) امر كردند به جبهه بيائيد، تكليف ما به جبهه آمدن بود و امروز هم كه همين فرمانده، فرمان پذيرش قطعنامه را مي دهند، تكليف ما اطاعت امر ولي فقيه است. اين نياز به يك كنكاش اختصاصي در آن مقطع دارد كه چه مي شود كه اين سربازهاي امام كه به جبهه آمدند، با دو جمله امام، انگشت ها را از روي ماشه ها برداشتند. قشنگ ترين و بحراني ترين شرايط انقلاب، همين دوره بود كه براي رضاي خدا، تلخي را تحمل و از آن به راحتي عبور كرديم.
عراقي ها از اين فرصت استفاده و بعضي از شهرهاي ما را اشغال كردند و در بسياري از جبهه ها شروع به پيشروي كردند، اما با مقابله به مثل و دفاع جانانة بچه ها، به عقب رانده شدند و به همان جائي كه قبل از قطعنامه بود، برگشتند. نقش شهيد صياد شيرازي در اين برهه هم بسيار ممتاز بود.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده