هفت سين
سهشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۰۶:۳۵
هلي كوپترها يكي پس از ديگري فضاي منطقه جنوب را در مي نوردند. خلبان "كورش فاتح" به همراه اعضاي ديگر گروه در جنوب مستقر مي شوند تا مأموريتي را قبل از تحويل سال 1361، به پايان برسانند. تعداد زياد هلي كوپترها از اهميت بالاي مأموريت، حكايت دارد.
به خلبانان دستور استقرار در منطقه خضريه(جنب قرارگاه كربلا) را مي دهند و تيمي قبل از آنان براي تدارك جاي استراحت، به منطقه اعزام مي شوند.
اعضاي گروه تصور مي كنند كه با ورود به منطقه بايد بالافاصله عمليات آغاز شود؛ ولي بعد از استقرار، اطلاعات مي دهند كه بايد منتظر دستور باشند. هر كس خود را مشغول كاري مي كند. نه خبري از عمليات است و نه آن را لغو مي كنند تا بچه ها لحظه تحويل سال را در كنار خانوادۀ خود باشند.
"اصغر حسيني" كه در گوشه اي بي حوصله نشسته است، به خلبان فاتح مي گويد كه نه از عمليات خبري هست و نه لحظۀ تحويل سال را در كنار زن و بچۀ خود و سر سفرۀ هفت سين هستند.
با شنيدن اسم هفت سين ناگهان فكري به ذهن خلبان فاتح خطور مي كند و از حسيني مي خواهد كه همۀ بچه ها را در چادر جمع كند.
بعد از جمع شدن بچه ها از آنان مي خواهد تا به كمك هم سفرۀ هفت سيني درست كنند و عيد باستاني را در همان چادر جشن بگيرند.
شهيد "رادفر" كه در كنار شهيد "مير مرادزهي" و شهيد "عيوضي" نشسته است، با همان شوخ طبعي هميشگي خود، خطاب به خلبان فاتح مي گويد كه اولين سين را او درست كند تا بچه ها هم دست به كار شوند. بلافاصله "اسماعيل مشايخي" وسط صحبت مي پرد و سوزني را نشان مي دهد و مي گويد: بفرماييد، اين اولين سين سفره هفت سين!
خلبان فاتح سوزن را مي گيرد و بر روي روزنامه اي كه به جاي سفره پهن مي كند، مي گذارد.
پيشنهاد خلبان فاتح باعث مي شود تا بچه ها از حالت بي حوصلگي خارج شوند و بشاشتر به نظر برسند. در همان حين "اصغر حسين پور" سنجاقي را به جاي سين دوم روي روزنامه مي گذارد. سپس هر كس به نوعي دست به كار مي شود و سفرۀ هفت سين با سرنيزه، سنگ، سيني پلاستيكي و سيبي كه رادفر از كيف خلباني خود در مي آورد، تا سين ششم كامل مي شود. ميرمرادزهي نيز با يك شيشه آبليمو و يك پاكت شكر كه هديۀ يك دانش آموز اصفهاني است، شربت درست مي كند.
خلبان فاتح براي كامل كردن سين هفتم به بيرون از چادر مي رود كه ناگهان چشمش به يك سوسك خاكي مي افتد. آن را مي گيرد و به داخل چادر مي برد و وقتي وسط روزنامه مي گذارد، همه از خنده روده بر مي شوند. فقط اشكالي كه سين هفتم دارد، اين است كه پا دارد و حركت مي كند. به ابتكار بچه ها يك جعبه كبريت را سوراخ مي كنند و روي سوسك خاكي مي گذارند تا در اسارت موقت، تلف نشود. بعد از تحويل سال، سيبي كه رادفر بر سر سفره مي گذارد را بين خود تقسيم مي كنند و با شربت ميرمرادزهي كامشان شيرين مي شود.
نظر شما