يکشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۰۳

سرما به ويژه در شب ها بيداد مي كند. بچه ها در چادرها به گروههاي شش يا دوازده نفره تقسيم مي شوند. از شدت سرما خواب به چشم كسي نمي آيد. با افزايش سرما در شب هاي آخر به هر يك از بچه ها يك كيسۀ خواب انفرادي مي دهند.

بچه ها براي اولين بار است كه كيسۀ خواب مي بينند و طرز صحيح استفاده از آن را نمي دانند. به همين خاطر زماني كه شب هاي اول با تن خيس وارد كيسه مي شوند، كيسه بوي بدي به خود مي گيرد. يك شب نيز، حدود يك يا دوي بامداد كه به سبب تاريكي هوا جايي ديده نمي شود، ناگهان صداي عجيبي بچه ها را از خواب عميق بيدار مي كند. هر لحظه صداي ناله و فرياد بيشتر مي شود و موجب هراس بچه ها مي گردد. يكي از بچه ها مي بيند كه كسي خود را بلند مي كند و به زمين مي زند.
ظاهراً آن برادر قصد جابجا شدن در كيسۀ خواب خود را دارد كه كيسه وارونه مي شود و زيپ به پشت مي رود. آن برادر رزمنده آنقدر داد و فرياد سر مي دهد كه بچه هاي چادرهاي ديگر نيز به چادر آنها مي آيند و گمان مي كنند، كسي تير خورده است. زيپ به لبه كناري كيسه گير مي كند و مجبور مي شوند با سرنيزه كيسه را پاره كنند. وقتي آن رزمنده از كيسۀ خواب بيرون مي آيد، ترس از سر و صورتش پيداست، زيرا در آن هواي سرد آنقدر عرق كرده است كه تمام بدنش خيس است و بعد از اينكه حال طبيعي پيدا مي كند، مي گويد: اگر از سرما هم بميرم، ديگر درون كيسۀ خواب، نمي خوابم!
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده