سه‌شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲ ساعت ۰۰:۰۰
تعداد زيادي از دوستانمان به شهادت رسيدند، چه آنهايي كه همراه خودمان به ماموريت رفته بودند و چه آنهايي كه در ماموريت هاي انفرادي خودشان رفتند و به شهادت رسيدند. ولي يك مسئله مهم كه هست، ما در حقيقت باورمان نمي شود كه اينها بين ما نيستند، هميشه فكر مي كنيم كه اينها در كنار ما هستند، احساس جدايي از آنها نمي كنم. روي اين اصل هيچ گونه احساسي نسبت به آنها ندارم. فكر مي كنم هستند، فكر مي كنم يك ماموريت كوتاه مدت، يك مرخصي كوتاه مدت رفته اند. حتي در زندگي خصوصيمان، در رفت و آمدهايي كه با خانواده هايشان داريم، اينها حضور دارند. اصلاً يك چنين احساسي هست كه واقعاً اينها در كنار ما هستند و مسئله اي نيست برايمان. فكر مي كنم كه همين روزها آنها را مي بينم. يك چنين حالتي دارم.
آخرين مصاحبه شهيد ياسيني قبل از شهادت
با عرض سلام، تيمسار! ضمن معرفي خودتان بفرماييد يك خلبان خوب بايد داراي چه خصوصياتي باشد؟
بسم الله الرحمن الرحيم با درود به امام امت و با تبريك دهه فجر. بنده سرتيپ دوم خلبان عليرضا ياسيني هستم. در رابطه با سوالي كه فرموديد، به نظر من يك خلبان خوب بايد داراي تعهد و تخصص باشد، به شغلش علاقمند باشد. اصلاً لازمه شغل خلباني به غير از اين مواردي كه گفتم، جسارت و شهامت است، كه اين خصوصيات را به نظر من يك خلبان بايد داشته باشد.
تيمسار! نظر خودتان را درباره موقعيت شغل شريفتان قبل از انقلاب و حال براي ما بيان بفرماييد.
مخا مدت زمانم زيادي قبل از انقلاب خدمت نكرديم. من خودم 9 سال از بدو استخدامم مي گذشت، زماني كه انقلاب به پيروزي رسيد. در اين مدت، بيشتر تحت آموزش بوديم. چند سالي هم در گردانهاي تاكتيكي بوديم. خب مشخص بود زحماتي كه مي كشيديم براي خودمان نبود، در حقيقت براي ملت نيز نبود. بعدها فهميديم از منابعي كه آمريكا در منطقه داشت پاسداري مي كرديم. كمك مي كرديم كه بيشتر و راحت تر آنها بتوانند منابع ملتهاي مستضعف منطقه را به غات ببرندو امروز خوشحالم، كاري را كه داريم انجام مي دهيم كمكي به مستضعفين است، به ملت خودمان و در حقيقت براي اعتلاي اسلام است و ما هم مرد و مردانه ايستاده ايم و اين كار را انجام مي دهيم و راضي هم هستيم.
تيمسار! براي استخدام دانشجوي جديد خلباني در نيروي هوايي و كيفيت گزينش آنها چه پيشنهادي داريد؟
ما با توجه به تجربه هاي كه در جنگ پيدا كرديم، و چون خلباني نياز به زمان زياد دارد و سرمايه گذاري زياد مي طلبد، لذا بايد در استخدام دانشجوي خلباني، دقت شود. دانشجويي كه استخدام مي شود، شرايط لازم را داشته باشد. آن الگويي كه در جنگ پيدا كرديم و با آن خصوصيات كه خلبانان در جنگ از خودشان نشان دادند بايد دانشجو از اول داشته باشد. يعني متعهد باشد، متدين باشد، اعتقاد به نظام جمهوري اسلامي داشته باشد ، هوش و استعداد بالايي داشته باشد تا بتواند راحت و بهتر آموزش را فرابگيرد. بشتر سعي كنيم از آنهايي كه در انقلاب سرمايه گذاري كرده اند، استفاده بشود. در اين راه از خانواده شهدا آنهايي كه به هر نحوي يار انقلاب بوده اند و دلسوزي مي كنند براي انقلاب آنهايي را بيشتر به كار بگيريم تا بتوانند بهره بيشتري بدهند.

تيمسار! با توجه به اينكه هشت سال دو قطب شرق و غرب عليه جمهورسي اسلامي بسيج شده بودند، روحيه خلبانان عموماً و روحيه شخص جنابعالي چطور بوده است؟
روحيه ما را فكر مي كنم كه شما بهتر دانيد. خلبانان، واقعاً آنهايي كه معتقد بودند، آنهايي كه متعهد بودند و آنهايي كه ماندند و جنگيدند و تا الان هم هستند، اينها به خاطر اعتقادي كه به نظام و اسلام داشتند، پايداري كردند و جنگيدند. تعداد زيادي به شهادت رسيدند، تعدادي اسير و مفقودالاثر شدند و كساني هم كه ماندند، در خدمت انقلاب و گوش به فرمان رهبرشان هستند. ما اعتقاد داريم و معتقد هستيم كه اين نظام جمهوري اسلامي يك نظام الهي است. اين را استكبار جهاني نمي پذيرفت، ولي الان مي بينيم كه راي دادند به ماندن نظام جمهوري اسلامي و در نهايت تسليم شدند و پذيرفتند كه نظام جمهوري اسلامي بايد باشد و هيچ راهي براي شكست آن هم نيست. ما هم جزئي از اين ملت هستيم، مثل سايرين اعتقاد داريم و مسئولان نظام هرگونه دستوري بدهند آماده ايم. روحيه مان هم بالاست. حاضريم هرگونه ماموريتي را همان طور كه قبلاً انجام داديم الان هم انجام بدهيم و در خدمت انقلاب هستيم.

جناب ياسيني! بهترين خاطره شما از بدو ورود به ارتش چه بوده است؟
بله، مسلماً وقتي كه ما وارد ارتش شديم، جوان بوديم. از دبيرستان تازه فارغ التحصيل شدم و آمدم به نيروي هوايي پيوستم، تا آن موقه پرواز هم نكرده بودم، ولي علاقه داشتم به شغل خلباني، بهترين خاطره ام آن روزي بود كه فارغ التحصيل رشته خلباني شدم و به هدف خود رسيدم.

تيمسار! بهترين خاطره شما از بدو پيروزي انقلاب تا كنون چه بوده است؟

بله بهترين خاطره من آن روزي بود كه انقلاب به پيروزي رسيد. استادهاي آمريكايي كه داشتيم چمدانهايشان را بستند، بعضي هم نرسيدند ببندند، و مملكت ما را ترك كردندو بعد از آن، كليه ماموريت ها را ما خودمان انجام داديم، آموزش ها را انجام داديم و متوجه شديم كه داريم چكار مي كنيم و به كجا داريم مي رويم.
تيمسار! آيا مهارت ها و تجربه هاي جنگي را كه در طول هشت سال جنگ نابرابر به دست آورده ايم، مي توانيم به نسلهاي ديگر منتقل بكنيم، چگونه؟

بله، مسلما تجربه هايي كه در جنگ به دست آمد، همين الان در دانشكده خلباني تدريس و آموزش مي شود. بهترين معلم خلبان ها كساني هستند كه در جنگ پرواز كرده اند. اينها در دانشكده دارند اين مسائل (تجربه ها) را تدريس مي كنند. ما شاهد هستيم چند دوره خلباني در طول جنگ فارغ التحصيل شدند و اينها خلبانان خوبي از آب درمي آيند. تجربه نشان داده در كارشان خوب هستند. آموزش را به خوبي گرفتند و ما سعي مي كنيم كه به نحو احسن از تجربه هايي كه در طول جنگ به دست آورديم، استفاده كنيم و به نسلهاي آينده منتقل كنيم.
تيمسار! تا كنون چند ماموريت داخل خاك عراق داشته ايد و در اولين پرواز جنگي خود چه احساسي داشتيد؟
من نزديك به 90 ماموريت جنگي روي خاك عراق دارم و در اولين ماموريتم، چون ما جنگ نكرده بوديم و نديده بوديم تا آن زمان جنگ را بيشتر در كتابها، آموزش ها و فيلم هاي كه به ما نمايش مي دادند ديده بوديم. ولي در عمل ديديم كه آن مسائلي را كه در كتابها مي گفتند و در فيلم ها به ما نشان مي دادند عملاً نمي شد پياده كرد و ما از همان رزوهاي اول جنگ روشهاي جديدي را نسبت به منطقه اتخاذ و پياده كرديم.
من يادم هست اولين ماموريتم را كه رفتم، برابر كتاب با سرعت كم با ارتفاع بالا پرواز كردم. وقتي روي سر دشمن رسيدم، ديدم خيلي راحت دشمن مي تواند ما را بزند و شروع كرد به تيراندازي، حالا خواست خدا بود اتفاقي براي ما نيفتاد. سرعتمان كم بود، ارتفاعمان بالا بود و هيچ گونه تجربه اي نداشتيم. از آن موقع به بعد، من(از پرواز دوم) تمام آن اتفاقاتي كه افتاده بود مد نظر داشتم و سعي مي كردم در پروازهاي بعدي ديگر آن مسائل تكرار نشود. ما آمديم و يك مقدار از آنها را براي خلبان ها يديگر هم گفتيم- كه به اين صورت نمي شود پرواز كرد- بهتر است ما از تاكتيك هايي كه از برد دشمن خارج باشيم با سرعت بيشتر و ارتفاع پايين استفاده بكنيم تا از ضدهوايي و موشكهاي دشمن در امان باشيم كه اين كار را كرديم.

تيمسار! با توجه به اينكه ماموريتهاي برون مرزي جناب عالي بيش از ديگران بوده است، لطفاً بفرماييد پروازهاي شما چگونه بوده است؟
وقتي جنگ شروع شد در پايگاهي كه ما بوديم، تعدادمان كم بود، به اين علت من فكر مي كنم، بني صدر در جريان اين مسايل بود كه جنگي احتمالاً اتفاق مي افتد. لذا تمام آمادگيها را لغو كردند، مرخصي ها را آزاد كردند و مهمات را از زير هواپيما پياده كردند، تعداد زيادي از خلبانان را به عنوان كلاس آموزشي به تهران فرستادند و تعداد انگشت شماري، بيشتر نبوديم گه جنگ شروع شد.
در اين پايگاه، تا زماني كه خلبانهايي كه به كلاس رفته بودند و ناراحت و دلخور هم بودند كه چرا در اين وضعيت به كلاس رفته اند- برگشتند، ما مجبور بوديم كه زياد پرواز بكنيم و در حقيقت كار آن تعدادي هم كه نبودند ما انجام بدهيم. روي اين اصل ماموريتهاي برون مرزي مان بيشتر از ديگران بود.

جناب ياسيني! لطفاً چند خاطره از ماموريتهاي برون مرزي كه براي انهدام هدفهايي اعزام مي شديد، بيان بفرماييد؟
چه سوال هاي سختي مي پرسيد شما؟! تما پروازها در حقيقت برايمان خاطره است. ماموريتهايي كه من رفتم هر كدامش را كه بگويم، مي شود گفت يك خاطره است، ولي خب، چطور بيان كنم، چطوري تفكيك كنم، شما ما را غافلگير كرديد با اين سوال.
من شخصاً ماموريت هاي برون مرزي را بيشتر راغب بودم انجام بدهم چون در عمق بود و هدفهاي نظامي و اقتصادي را در برمي گرفت. يادم هست يك ماموريتي رفتيم به پايگاه ام القصر براي انهدام ناوچه ها كه در پايگاه مستقر بودند. از چهار فروندي كه شروع كرديم به حمله و بمباران، من شماره سه دسته بودم و مي ديدم كه دو فروند جلويي بمبهايشان به زمين مي خورد، به هدف مي خورد و هدف ها شعله ور مي شدند. من هم وقتي رسيدم به هدف، تمام بمبهايم را زدم و شروع كردم با مسلسل زدن. بعد از اينكه بمب ها را زدم، شماره چهار گفت: چنان اين مسلسل را شما مي زديد كه ما گفتيم خودش هم با فشنگهاش داره به هدف مي خورد.
چون واقعاً مي ديدم كه اين ناوچه ها دارند به آتش كشيده مي شوند و تاسيسات شان منهدم مي شود، من اصلاً موقعيت خودم را در هواپيما نمي دانستم، ارتفاعم را ديگر حس نمي كرديم، طوري كه دوستان گفتند: «ما براي يك لحظه چشمانمان را بستيم و فكر كرديم كه شما هم رفتيد و خورديد به اين ناوچه ها» اين خاطره اي بود كه از يكي از ماموريتهايم دارم.
تيمسار! اگر در اين ماموريت ها كه به شما محول مي شد از امدادهاي غيبي برخوردار بوديد بيان بفرماييد؟
امدادهاي غيبي را من زياد شاهدش بودم. در ماموريت ها با پدافند شديدي كه عراق داشت و همه به اين مسئله اعتراف دارند كه واقعاً پدافند هوايي اش قوي داشتند. در يكي دو سال اول جنگ، من خودم شخصاً با انجام ماموريتهاي زياد، حتي يك گلوله هم به هواپيمايم اصابت نكرد. خوشبختانه با الطافي كه واقعاً خداوند داشته، حالا ممكن است ما را زياد دوست داشت- هيچ گونه برخوردي با ضد هوايي نداشتيم. دو ماهه اول جنگ به خصوص با آن شدتي كه جنگ داشت، اين بزرگترين امداد غيبي بود و امدادهاي بعدي هم اين است كه اين همه پرواز كرديم و سالم هستيم. به هر حال اين نشانه اين است كه واقعاً دستي بالاتر از دست بشر نگه دارنده ما بوده. مسايل ديگر را در پروازها ديدم.
در دو ماموريت، امداد غيبي را شاهد بوده ام. ماموريتي براي من پيش آمد، انهدام ناوچه ها در خليج فارس كه يك ناوچه را من بايد مي زدم. ما رفتيم به هدف رسيديم، سعي كرديم كه ناوچه را منهدم بكنيم، ولي هر كاري كه كرديم موشك ها رها نشد. با مسلسل خواستيم بزنيم، مسلسل هم تيراندازي نكرد، بعد كه آمديم پايين گفتند: «خوب شد كه نزدي، آن ناوچه خودي بود.» گفتم: «واي اگر ناوچه خودي را ما مي زديم چي مي شد.» بعد ها كه بررسي كرديم، يك كليدي ما داريم، كه نوع مهمات را انتخاب مي كنيم. كليد را من آن روز اصلاً توي هواپيما نديدم، اين همه ماموريت انجام دادم اين كليد را آن روز نديدم. بعد كه آمدم به متخصصان مربوطه گفتم: اين هواپيما اشكال داره! آنها گفتند: «شما فلان كليد را زدي؟» گفنم: «نه من فراموش كردم.» همين فراموش كردن من باعثص شد كه يك ناوچه خودمان واقعاً نجات پيدا بكند و ما اين ناوچه را نزنيم. اين امداد غيبي بود كه به هر حال من شاهدش بودم.
يك مسئله ديگر هم كه برايم پيش آمد، در جنگ يك سري خلبان كم تجربه را در واحدهاي جنگي مي برديم، هم آموزش مي داديم و هم پروازهاي جنگي را انجام مي داديم. براي رها شدن موشك دو حالت داريم، كه يكي از آن حالتها بايد قفل بكنند بعد خلبان دكمه را بزند تا موشك رها بشود. من يكي از خلبان هاي را كه پرواز اولش بود، داشتم با خودم مي بردم، ناوچه ها يدشمن را در خليج فارس بزنيم. به او گفتم: ما قبل از اينكه به ناوچه ها برسيم در طول مسيرمان روي كشتي هايي كه تجاري با نفت كش هستند و در اطراف جزيره پارك شده اند، چند تا تمرين بكنيم، كه وقتي وارد منطقه شديم شما وارد شده باشي و بتواني راحت هدف را بزني. چند بار من روي نفت كشها شيرجه كردم كه وي بتواند قفل بكند، اما روي آن كشتي با آن عظمت و بزرگي نتوانست قفل بكند. گفتم مسئله اي نيست چون دارد وقت مي گذرد برويم در منطقه. وقتي وارد منطقه شديم دو تا ناوچه عراقي بود، شيرجه كرديم روي اولي، به محض اينكه قفل كرد، موشك هم همزمان رها شد. گفتم: «شما زدي؟» گفت: «نه من نزدم، فقط قفل كردم.» گفتم: «خب پس احتمالا موشك اشكال داشته.» دومي را به همين صورت روي ناوچه قفل كرد، قبل از اينكه دمكه موشك را بزند موشك رها شد، به هر حال ما چهر تا موشك به دو تا ناوچه زديم و برگشتيم. وقتي برگشتيم و متخصصان سيستم را بررسي كردند، ديدند كه اشكال داردً. قبل از اينكه خلبان دكمه را بزند، موشكها رها مي شدند. اينجا باز امداد غيبي را ديدم، زيرا در تمرين روي كشتي هاي خودي كه در اسكله پهلو گرفته بودند، اگر اين اتفاق مي افتاد، آنها را مي زديم. ولي آنجا قفل نشد و نزد اما در منطقه و روي ناوچه دشمن به محض قفل شدن، موشك نيز رها نشد. اين جز امداد غيبي، چيز ديگري نمي تواند باشد.
من ماموريت هاي زيادي روي خليج فارس داشتم. ما دو نفر بوديم كه در اوايل جنگ مي توانستيم موشكها را بزنيم تنها دو نفر؛ من بودم و شهيد عباس دوران. لازمه اينجا اسمي از ايشان ببريم. اكثر ماموريتهاي خليج فارس را ما انجام مي داديم و فكر كنم به جايي رسانديم نيروي دريايي عراق را كه براي دستگيري مان به افراد نيروي دريايي عراق اطلاعيه داده و براي دستگيري و يا زدن ما جايزه تعيين كرده بودند.

تيمسار! آيا تا كنون سانحه مهمي در ماموريتها براي شما پيش آنده لطفاً بيان بفرماييد.
بله در جنگ چند سانحه داشته ام كه يك مورد آن منجر به ترك هواپيما شد، ولي در موردهاي بعدي كه قسمت هايي از هواپيما كنده شده، چندبار داشتم. ترك هواپيما يك مورد بود كه آن هم در يك درگيري هوايي پيش آمد. از همدان پرواز كرديم و در مرز ايران در ارتفاع بالا با 6 فروند هواپيماي عراقي درگير شديم. البته نمي دانستيم 6 فروند هستند. رادار ما هم آن قسمت را نمي ديد چون ارتفاعمان خيلي بالا بود. دو فروند به عنوان طعمه فرستادند. با آن دو فروند درگير شديم، چهار فروند از پشت سر به ما شليك مي كردند كه در اين درگيري هواپيماي من مورد اصابت قرار گرفت و مجبور شدم هواپيما را ترك كنم. با خلبان كابين عقب به نام فراهاني كه در ماموريتي ديگر به شهادت رسيد برگشتيم به پايگاه و فرداي آن روز مجدداً پروازمان را شروع كرديم.

جناب ياسيني! با توجه به اينكه مسئوليتهايي در نيروي هوايي داشته ايد، بفرماييد از چه افرادي براي مسئوليتها بايد استفاده شود؟

من فكر كنم ديگر بعد از 10 سال انقلاب و هشت سال جنگ، براي مسئولين روشن شده باشد چه كساني دلسوز اين انقلاب هستند و چه كساني مي خواهند اين انقلاب راه خودش را بپيمايد و به نتيجه نهايي اش برسد و چه كساني هم مخالف و سد راه هستند. اصولاً در اين جنگ، همه امتحان خودشان را پس دادند و براي تصدي مشاغل حساس و كليدي بايد از كساني استفاده بشود كه در جنگ فعاليت داشتند، زحمت كشيدند اينها شهداي زنده هستند. دلسوزند براي انقلاب و تخصص اگر داشته باشند خيلي خوبه، هم جنگ كرده باشد و هم تخصص داشته باشد.

تيمسار! لطفاض بفرماييد رمز موفقيت يك فرمانده را در چه مي دانيد و مدير خوب چه كسي مي باشد؟

به نظر من رمز موفقيت يك فرمانده اين است كه از تخصص بالايي برخوردار باشد، در جنگ شركت كرده باشد بخصوص الان كه دوران بعد از جنگ را داريم مي گذرانيم، فعاليت چشم گيري در جنگ داشته باش، متعهد باشد، همه را به يك چشم نگاه بكند. تبعيض قائل نشود. سفارش نپذيرد و به حرف زير دستش گوش بدهد، حرف هاي منطقي را بپذيرد، حرف هاي غير منطقي را منطقي جواب دهد، سوالي را بدون جواب نگذارد تا بتواند راحت كار بكند و پرسنل زير دست هم وقتي چنين شخصي را ببينند، به نظر من مي توانند خوب با او كار بكنند و مسئله اي نداشته باشند.

تيمسار! همان طور كه مي دانيد سياست جمهورسي اسلامي همواره دفاع از خود بوده نه تهاجم، براي ايجاد يك كشور با بنيه دفاعي خوب و يك ارتش قوي چه پيشنهادي داريد؟

من به عنوان عضو كوچكي كه در نيروي هوايي خدمت مي كنم بايد عرض كنم، اين جنگ به ما ياد داد كه به هر حال به غير از تعهد ،نياز به وسايل آموزشي و تخصص هم داريم. ما اوايل جنگ در حقيقت دشمن را به طمع انداختيم، چون فكر مي كرد كه ما ضعيف هستيم، طمع كرد و به ما حمله كرد. حالا بايد به يك نحوي اين ارتش را بسازيم، بنيه دفاعي كشور را بالا ببريم كه ديگران به طمع نيفتند و جرات نكنند كه تجاوزي به اين مملكت اسلامي داشته باشند. روي اين اصل بايد سعي كنيم در كنار تعهدي كه داريم از تخصص هاي بالاي هم برخوردار بشويم. حالا اين تخصص ها داشتن هواپيماي خوب، تجهيزات خوب، آموزش بالا، روابط خوب كشورهاي مترقي، روابطي كه عادلانه باشد و در چهار چوب و الگوي سياست كشورمان بگنجد. اين روابط را داشته باشيم، تكنيك هاي جديدتر و تخصص هاي جديد را ببينيم، تكنيكهاي خوبشان را بگيريم، منتقل كنيم به خودمان و سعي كنيم به نحوي از اين تكنيكها استفاده كنيم.

تيمسار آيا فعاليت هاي سازندگي در نيروي هوايي را كافي مي دانيد، براي بهتر شدن آن چه نظر داريد؟

زحمت هاي زيادي كشيده شده، در جهاد خودكفايي واقعاً زياد زحمت كشيده اند. ما مي دانيم كه پروژه هاي عظيمي را انجام داده اند كه شايد صحيح نباشد اينجا گفته بشود. حتي ساخت هواپيماي ترابري، ساخت هواپيماي جنگنده، كه به گفته مسئولان، الان صلاح نيست گفته بشود، آينده خوبي را پيش بيني مي كنيم. با پشتكاري كه اين متخصصين ما، دارند ان شاءالله نتيجه خوبي خواهيم گرفت و در آينده نزديك شاهد به ثمر رسيدن اين فعاليت ها خواهيم بود و احتمالاً مسئولان آمار و ارقام را به موقع به ملت شهيد پرور ارائه خواهند داد و ملت ما در جريان كارهايي كه انجام شده قرار خواهند گرفت.

جناب ياسيني! وقتي كه به ياد همكاران شهيد خود مي افتيد چه احساسي به شما دست مي دهد؟

والا، چطوري بگويم، به هر حال تعداد زيادي از دوستانمان به شهادت رسيدند، چه آنهايي كه همراه خودمان به ماموريت رفته بودند و چه آنهايي كه در ماموريت هاي انفرادي خودشان رفتند و به شهادت رسيدند. ولي يك مسئله مهم كه هست، ما در حقيقت باورمان نمي شود كه اينها بين ما نيستند، هميشه فكر مي كنيم كه اينها در كنار ما هستند، احساس جدايي از آنها نمي كنم. روي اين اصل هيچ گونه احساسي نسبت به آنها ندارم. فكر مي كنم هستند، فكر مي كنم يك ماموريت كوتاه مدت، يك مرخصي كوتاه مدت رفته اند. حتي در زندگي خصوصيمان، در رفت و آمدهايي كه با خانواده هايشان داريم، اينها حضور دارند. اصلاً يك چنين احساسي هست كه واقعاً اينها در كنار ما هستند و مسئله اي نيست برايمان. فكر مي كنم كه همين روزها آنها را مي بينم. يك چنين حالتي دارم.

انتهاي گزارش- نرم افزار چند رسانه اي شهيد ياسيني نشر الكترونيك شاهد شماره 49
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده