چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۰۴:۵۴

من يه قصه ام! زير نور شمع...! رازمداري با پروانه ها حاج داود عامري جانباز هنرمند بسيجي يكشنبه پانزدهم فروردين 12:34 1389 حا ج داود عامري، جانبازي قطع پا و هنرمند ارزشي، جز براي خدا عكس نمي اندازد. شاترش را نمي چكاند... رزمنده جانباز بسيجي هنرمند... آري اول بايد بسيجي بود بعد هنرمند.... حا ج داود بسم الله من از خود هيچ ندارم كه بگويم، فقط مي دانم كه به دنيا آمد ه ام، وجود دارم، و روزي برده خواهم شد. به راه تقدير رفتن پرورش آن من حقيقي هر كس است. فضولانه در كار تقدير خويش دخالت نكردن. در آخرين دوران رنج، من يه قصه ام. زير نور شمع، رازمداريم با پروانه هاست. اينجا سخن از رنج، رنج و درد من از زخم هاي جنگ نيست. درد من، رنج من، غم من، دلتنگيهايمن همه خاص خودم هست هيچ كس نمي داند دلتنگيهاي اين «علي» از چيست؟ آري رنجها و دردهاي من، همه خاص خودم است. رنجي است براي رسيدن به سعادت و كمال برتر، انساني دگر شدن...! رنجهايي كه روح و جسم مرا آزار ميدهند، تا با واژ ه هاي از خط گذشته ام، خط اول ذهن تو را فتح كنم...
اگر با من نبودش ميلي،... چرا ظرف مرا بشكست ليلي...
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده