به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ، شهید محمود ترابی در سال ۱۳۴۶، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش علیرضا و مادرش، فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و سرانجام در روز ۲۸ شهریور ۱۳۶۵ به شهادت رسید. نوید شاهد تهران بزرگ به بهانه سالروز شهادتش زندگی نامه آن شهید را به روایت مادر مکرمه اش (فاطمه قاسمی) منتشر می کند.
آشنایی با شهید محمود ترابی به روایت مادرش
محمودم، فرزند سوم و پسر دوم خانواده من، در سال ۱۳۴۶ در تهران دیده به جهان گشود. از همان کودکی، عشق و علاقه پدرش به او بیش از سایر فرزندان بود و در میان همبازیهایش نیز، چون الگویی از بهترینها میدرخشید. کودکی بود مهربان، خوشبیان و خونگرم که همه او را دوست میداشتند. با کلام و رفتارش، بزرگان را شیفته خود میکرد و دلها را به دست میآورد.

به دلیل هوش و استعداد سرشارش، او را در سن شش سالگی به دبستان فرستادم. در تمام دوران تحصیل، روز به روز بر محبوبیتش در میان عامه و دوستانش افزوده میشد و همواره مورد تشویق اطرافیان، به ویژه معلمانش قرار میگرفت؛ نمراتش گواه این مدعاست.
با آغاز انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، محمود نیز به جمع دیگر برادران فعال پیوست و از هیچ کوششی برای پیروزی انقلاب فروگذار نکرد. در تابستان سال ۱۳۶۱، تقاضای شرکت در بسیج را نمود و در این راه موفق شد. در بخش آموزشی، با عشق و علاقه فراوان به رزمندگانی که از لحاظ درسی ضعیف بودند، یاری میرساند.
در سال ۱۳۶۳، محمود با معدل عالی از دبیرستان شهید مدرس، دیپلم رشته علوم تجربی را اخذ کرد. در حالی که هنوز هفده سالش تمام نشده بود، در کنکور سراسری شرکت کرد. آرزویش این بود که دکتر شود و بتواند به مردم محروم و مستضعف وطن، که در دورترین نقاط با کمترین امکانات زندگی میکنند، خدمت نماید. اگرچه در کنکور اول موفق نشد، اما پشتکار و علاقه فراوانش او را ناامید نکرد و خود را برای کنکور سال بعد آماده نمود.

محمود هرگز نمیخواست از انقلاب و جنگ دور باشد. عشق و ایمانش به اسلام، او را به جبهه جنگ حق علیه باطل دعوت کرد. با اینکه هنوز زمان خدمت سربازیاش فرا نرسیده بود، این وظیفه مقدس را با افتخار پذیرفت و داوطلبانه برای حفظ قرآن و پایداری اسلام پا به میدان نبرد گذاشت. پس از سه ماه آموزش در پادگان توپخانه اصفهان، به جبهههای نبرد اعزام شد. جبهه، منزلگاه جدیدش بود و با دوستانش زندگی تازهای را آغاز کرده بودند. وقتی برای مرخصی به دیدار ما میآمد، لحظهشماری میکرد تا هر چه زودتر به منطقه بازگردد و در کنار دیگر رزمندگان قرار بگیرد.
محمود در کنکور سال ۶۵ شرکت کرد و یک ماه قبل از شهادتش، به آرزوی دنیویش، یعنی پزشک شدن، رسید. گزینش دانشگاه برای بررسی او آمده بودند و مژده قبولیاش را به من دادند. در آخرین سفرش به تهران، بیست روز قبل از شهادت، گویا شهادت و لقاءالله را در درون خویش احساس میکرد. با دوستانش در گوشهای خلوت میشد و آنچه در دل داشت را بازگو میکرد. از اینکه میدانست به این آرزوی اخروی خواهد رسید، بسیار خوشحال بود و این خوشحالی بر چهره شاد همیشگیاش افزوده میشد. با همه با مهربانی سخن میگفت و دلها را شاد میکرد.

شهید محمود ترابی در آخرین روزهای مرخصی، با تمام دوستان، آشنایان و اقوام، دور و نزدیک، خداحافظی کرد. سرانجام، درروز ۲۸ شهریور ۱۳۶۵، درمیمک مهران بر اثر اصابت ترکش به پهلوی چپ و چشم توسط نیروهای عراقی شهید شد وبا نام دانشجوی پزشکی و سرباز رشید اسلام، در کربلای خونین میمک، به درجه رفیع شهادت نائل گشت. مزار او در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران واقع است.
«والسلام»
«با آرزوی نهایی رزمندگان اسلام»