«شاهد نوجوان »به شماره چهل و هفت رسيد


به گزارش خبرنگار نويد شاهد،«شاهد نو جوان» اين شماره با اين پيام آغاز مي شود:
«اي باغ بزرگ، نا اميدي كفر است
تو تجربه شكوفه دادن داري»
در اين شماره نيز عناوين شعر،داستان، مطالب علمي، گزارش و... به چاپ رسيده است.
در بخش سرمقاله با عنوان«بهار نوجواني!» سر دبير نوشته است« داريم نرم و آهسته و آرام، از فصل زمستان عبور مي كنيم و به بهار مي رسيم. همه چيز، به آرامي اتفاق مي افتد، اما اين آرامي را ما زياد حس نمي كنيم. چشم باز مي كنيم و مي بينيم كه طبيعت به طرز شگفت انگيزي عوض شده است.

زندگي ما انسا نها هم همين طور است. ما، در طول زندگي مراحل زيادي را پشت سر مي گذاريم. يكي از سخت ترين و عجيب ترين مراحل عمر، عبور از دور هي بلوغ و نوجواني است. شايد، نوجواني از كوتا هترين دور ه هاي زندگي باشد، اما دشوارترين نيز هست...»

در بخشي از« چشمه ساران جماران» با عنوان «ميهمان كوچك»مي خوانيم:«مي خواهم پسر كوچكم را همراه خودم به ملاقات امام نبرم، اما دلم راضي نمي شود. چهار سال دارد و بسيار بازيگوش است. يكريز حرف مي زند و آسمان و ريسمان را به هم مي بافد. مي ترسم آقا را اذيت كند. با اين حال، دل به دريا م يزنم و «حامد» را هم با خودم مي برم. ...
ما كه وارد مي شويم، امام براي لحظ هاي دست از كار مي كشد. رو به حامد مي كند و با لبخند مي گويد:« اسم پدرت چيه ؟» نه اينكه آقا اسم مرا نداند. مي خواهد سر صحبت را با حامد باز كند. حامد جواب آقا را مي دهد. هنوز كمي خجالت مي كشد. آقا او را نزد خود مي خواند....»

«بزرگ مرد كوچك» عنوان بخش داستاني اين شماره به قلم«"احمد عربلو» است كه در بخشي از آن چنين آمده :« فرمانده عصباني بود. ولي چيزي توي دلش نبود. نگرا ن نيروهايش بود و خاكريزي كه بايد تا صبح زده مي شد. يك لودر، بي وقفه كار مي كرد. صداي غرش و گازدادن لودر ساعتها بود كه به گوش مي رسيد....
فرمانده ناگهان دلش ريخت. ديگر صداي لودر نمي آمد! به سمت خاكريز دويد. لودر روشن بود و آرام در گوشه خاكريز ايستاده بود. فرمانده نزدي كتر رفت. پيرمرد بالاي لودر بود. سرش به پائين خم شده بود. فرمانده به سرعت بالا پريد. چانه پيرمرد را گرفت و صورت او را بلند كرد. خون، تمام گردن و سر و سينه ي او را پر كرده بود. پيرمرد ديگر نفس نمي كشيد...
بسيم چي مدام با مركز فرماندهي تماس مي گرفت، اما بعيد بود به اين زودي راننده اي براي لودر بفرستند. فكري به ذهن فرمانده رسيد. رو به نيروهايش كرد و گفت: بين شما كسي هست كه بتواند با لودر كار كند؟! هيچ كس نبود. همان نوجواني كه ساعتي پيش ديده بود. آرام پيش آمد: من مي توانم!...»

«اميد ايراني در فضا»، عنوان مطلبي در خصوص ماهواره مخابراتي «اميد » است كه به تازگي توسط جمهوري اسلامي ايران به منظور كنترل بلاياي طبيعي و توسعه ي ارتباطات از راه دور اين ماهواره را به فضا فرستاده شده است.
در بخش علمي اين شماره عناوين «ثبت علائم ناشناس از فضا»،«مشابه منظومه شمسي پيدا شد!» ،«زيرزميني پر از آب!»،«تعيين سن از روي چشم!» ،«بوي خوش، خواب خوش مي آورد!»و«خواب هاي شيرين»، به چاپ رسيده است.
«دو حكايت از يك مرد» عنوان مطلبي در خصوص شهيد «حاج محمد ابراهيم همت»است كه در گوشه اي از اين مطلب نوجوانان در مورد زندگي اين شهيد مي خوانند:« « محمد ابراهيم همت » در فروردين سال 1333 در شهر قمشه واقع در استان اصفهان به دنيا آمد... در سال 1361 ، فرمانده ي لشگر بيست و هفت «محمد رسول الله » ( ص) شد.
اين سردار دلاور ايراني در آخرين روزهاي زندگي خود، قدم به جزير هي مجنون گذاشت و در آخرين روزهاي سال 1362 در عمليات« خيبر » به خاك افتاد و به سوي ياران شهيدش پر كشيد...»

بخش «مشاهير» اين شماره به زندگي «لئوناردو داوينچي» مي پردازد .داوينچي متولد 15 آوريل 1452 ميلادي از دانشمندان و هنرمندان ايتاليايي است. او در رشته هاي رياضي، معماري، موسيقي، كالبد شناسي، مهندسي، مجسم هسازي، هندسه و نقاشي شخصي بر جسته بود.

«شاهد نوجوان»در صفحه ورزشي اين شماره به ورزش فوتسال يا فوتبال سالني پرداخته و مطالب آموزشي در اين زمينه منتشر كرده است.
«پرواز را بخاطر بسپار»به قلم «سميه بشيري» و«پيمودن آسمان»به قلم«آرمين شجاعي » از عناوين به چاپ رسيده در بخش «قلم تو» ،هستند.
«آتش اميد»،«يك عيدي خوب!»،«عصر روز دهم»،«بيداري روياها!»،« يادي از عمليات باشكوه خيبر و بدر در سال 136»،«نصيحت خرسانه!»،«استفاده از دوقلوها!»،«ماجراي شگفت انگيز!»،«من آب نمي خورم!» و... از ديگر عناوين منتشر شده در چهل وهفتمين شماره ماهنامه«شاهد نوجوان» است.

«شاهد نوجوان»به صاحب امتيازي بنياد شهيد وامور ايثارگران ، مدير مسئولي دكتر حسين دهقان،سردبيري دكتر عباس خامه يار، در 50صفحه تمام رنگي با قيمت 400 تومان منتشر شد.