گفتگوی اختصاصی با جانباز جهانگیر صباغان به مناسبت سالروز بمباران مدرسه پیروز
«عصر 4 آبان 1362 با دانش آموزان بسیجی جلسه‌ای داشتیم، بر روی چمن‌ها نشسته و مشغول بحث و گفتگو بودیم که ناگهان ساعت 17:10 صدای انفجار مهیبی به گوش رسید. متوجه شدیم که موشک زدند و جلسه را تعطیل کردیم و به سمت صدای انفجار رفتیم که با صحنه جانگذاز مدرسه «حمدالله پیروز» مواجه شدیم. برق ها قطع شد و هوا تاریک، چند دقیقه ای طول نکشید که همه مردم فانوس به دست از همه نقاط شهر به سوی محل مدرسه راهی شدند و دور تا دور مدرسه پر از فانوس شد تا مردم چشمشان ببیند و بتوانند اجساد را از زیر آوارها بیرون بکشند.»

به گزارش نوید شاهد خوزستان، مردم شهرستان بهبهان همواره در طول هشت سال دفاع مقدس مورد ظلم قرار گرفته و مورد آماج حملات موشکی رژیم بعثی مظلوم واقع شده‌اند. اما حادثه چهارم آبان ماه سال 1362 قلب همه را به درد آورد و می توان گفت مهمترین واقعه تاریخ شهرستان بهبهان در دوران انقلاب اسلامی که نام بهبهان را در جهان رسانه‌ای کرد به شهادت رسیدن ۷۴ غنچه مدرسه شهید پیروز بهبهان بود.

دانش آموزانی که ۴ آبان 1362 با کوله‌ای از کتاب و دفتر به مدرسه رفته بودند ولی از همانجا کوله‌های خود را برای بهشت برین بسته بودند و در حالی که دانش‌آموزان نوبت عصر مدرسهٔ حمداللّه پیروز بهبهان در کلاس‌ درس بودند از سوی دشمن بعثی مورد اصابت حملهٔ موشکی قرار گرفتند و بر اثر این حمله موشکی دشمن بعثی که در حدود ساعت ۱۷:۱۰ بعدازظهر اتفاق افتاد، ۶۹ دانش‌آموز، ۱ خدمتگذار و ۴ معلم شهید و ۱۳۰ دانش‌آموز و ۱۳ معلم دیگر زخمی شدند.

سایت نوید شاهد خوزستان در سالروز شهادت این عزیزان با یکی از بازماندگان این واقعه جانباز 45 درصد «جهانگیر صباغان» گفتگویی انجام داده که ماحصل آن در ذیل می‌آید.

نوید شاهد خوزستان: لطفا خودتان را معرفی کنید؟

جهانگیر صباغان: بسم رب الشهدا و صدیقین. بنده جهانگیر صباغان در ششم آبان ماه 1339 در شهرستان بهبهان به دنیا آمدم. در سال 1364 ازدواج کردم. در عملیات شلمچه کربلای 5 مجروح شیمیایی شدم و در بیمارستان لبافی نژاد تهران به مدت 40 روز بستری بودم. در سال 1365 در دانشگاه جندی شاپور اهواز در رشته فیزیوتراپی قبول شدم. خبر قبولی در دانشگاه را در بیمارستان در هنگامی که مجروح بودم به من دادند و به علت مجروحیت از سال 1366 وارد دانشگاه شدم.

نوید شاهد خوزستان: چه سالی به جبهه رفتید و در چگونه جانباز شدید؟

جهانگیر صباغان: در سال 1360 وارد جبهه شدم ابتدا به صورت نیروی بسیج وارد شدم و آموزش دیدم سپس راهی جبهه های حق علیه باطل شدم و در عملیات های بیت المقدس در خرمشهر و فتح خرمشهر شرکت کردم. به خوبی به خاطر دارم که در عملیات فتح خرمشهر ما ساعت 12 وارد مسجد جامع خرمشهر شدیم و ساعت 4 بعد از ظهر اعلام کردند که خرمشهر آزاد شد. من و تعدادی از همرزمانم وارد مسجد جامع شدیم و بر روی مناره مسجد رفتم، اذان گفتم نماز خواندیم و دوباره به مقر برگشتیم.

و اما مجروحیت من در عملیات کربلای 5 اتفاق افتاد و به درجه رفیع جانبازی رسیدم. در عملیات کربلای 4 ما به آبادان رفتیم و عملیات به خوبی پیش نرفت و بعد از آن وارد عملیات کربلای 5 شدیم. کربلای 5 حدودا نیمه‌های شب، یعنی نزدیک سحر اتفاق افتاد ما را به منطقه عملیاتی شلمچه بردند و در آنجا مستقر شدیم صبح بعد از نماز ناگهان هواپیماهای عراقی متوجه ما شدند و بمب‌های شیمیایی ریختن بچه ها و زمانی که متوجه شدیم که این بمب ها شیمیایی هستند به دنبال ماسک ها می گشتیم. کم کم همه حالت تهوع گرفتند و حالشان بد شد. ما را به بیمارستان صحرایی بردند و بعد از آن به بیمارستان لبافی نژاد انتقال دادند. 

نوید شاهد خوزستان: آقای صباغان در چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟  

جهانگیر صباغان: در سال 63 عقد کردم و سال64 ازدواج کردم و در سال 65 خدا اولین فرزندمان را نصیبمان کرد که اسمش را سجاد گداشتیم. برای عملیات آماده می شدیم و اجازه مرخصی نداشتیم وقتی خبر به دنیا آمدن سجاد رو به من دادند برای کاری به دزفول رفته بودم و از همانجا یک پیراهن نوزادی برایش خریدم تا این اولین هدیه من به فرزندم باشد که من مجروح شدم و اون هدیه در وسایل من ماند تا بعدها که به دستم رسید و به تن فرزندم کردم سه ماه بعد از مجروح شدنم برای اولین بار فرزندم را در بیمارستان و از فاصله دور در آغوش مادرش او را دیدم.

نوید شاهد خوزستان: از خاطرات روزهای جبهه و جنگ برایمان بگویید؟

جهانگیر صباغان: ما قبل از شلمچه و عملیات کربلای 5، عملیات فتح المبین را داشتیم و در این عملیات ما را به گروههای ده نفره تقسیم کردند و سهم ما یه گردان زرهی شد که باید با هم می‌رفتیم و گردان حودمان را پیدا می کردیم. همه با هم به راه افتادیم ولی متاسفانه کمی که جلو رفتیم مسیر را گم کردیم وقتی متوجه شدیم که راه را گم کردیم هر کدام از بچه ها یه چیز می گفت ولی یکی از بچه ها بسیار ناراحت بود و مرتب می گفت؛ «این مسیر اشتباهه که ما داریم می رویم» خوب برای چند لحظه از حرکت ایستادیم تا هم استراحت کنیم و هم به اتفاق نظر برسیم در همین لحظه چند متر جلوتر از ما را بمباران کردند و ما همه متحیر به هم نگاه می کردیم چون اگر به راهمان ادامه می دادیم حتما در وسط آن بمباران قرار می گرفتیم و همه ما به شهادت می رسیدیم. 

یک خاطره دیگری که بسیار برای من شیرین بود صحنه‌ای بود که توانستیم هموطن خودمان را آزاد کنیم. در منطقه عملیاتی غرب بودم یکی از همرزمان ما بدون اینکه متوجه بشویم به اسارت عراقی ها درآمده بود. ما زد حمله زدیم عراقی‌ها را محاصره کردیم و توانستیم تعداد بسیار زیادی از عراقی ها را به اسارت دربیاوریم و زمانی که آنها را به ردیف قرار دادیم همرزم خودمان را در میان آنها دیدیم که اسیر شده و آزاد کردن این برادرمان طعم پیروزی را برای ما دو برابر کرد. یک منطقه ای هم نزدیک البیاره بود که آزاد شد.

نوید شاهد خوزستان: از مدرسه پیروز و روز بمباران برایمان بگویید؟

جهانگیر صباغان: بمباران مدسه پیروز بهبهان یکی از تلخ‌ترین لحظه‌های زندگی من بود. من مسئول بسیج دانش آموزی بودم و در عصر 4 آبان 1362 با دانش آموزان بسیجی جلسه ای داشتیم که بر روی چمن ها نشسته و مشغول بحث و گفتگو بودیم که ناگهان ساعت 17:10 صدای انفجار مهیبی به گوش رسید. متوجه شدیم که موشک زدند و جلسه تعطیل را کردیم و به سمت صدای انفجار رفتیم که با صحنه جانگذاز مدرسه «حمدالله پیروز» مواجه شدیم. برق ها قطع شد و هوا تاریک، چند دقیقه ای طول نکشید که همه مردم فانوس به دست از همه نقاط شهر به سوی محل مدرسه راهی شدند و دور تا دور مدرسه پر از فانوس شد تا مردم چشمشان ببیند و بتوانند اجساد را از زیر آوارها بیرون بکشند.

غوغایی به پا شده بود. وقتی مردم به محل انفجار رسیدند و کلاس‌های ویران شده را دیدند، زن و مرد، پیر و جوان فرقی نمی کرد همه و همه سریع خودشان را به میان آجرها و تیرآهن‌های فرو ریخته بردند و فریاد الله اکبر، الله اکبر مردم با ناله مادران همراه شده بود. ناله و شیون مادرانی که جسم بی‌جان فرزندان بی گناه خود را در آغوش می گرفتند گوش آسمان را پر کرده بود. بسیار صحنه های دردناکی بود و از همه بدتر آن کلاسی که موشک اصابت کرده بود اصلا اجساد دانش آموزانش کاملا پودر شده بود و هیچ اثری از آنها نبود و به عنوان شهید گمنام قرار گرفتند.

اجساد را به بیمارستان شهید زاده بهبهان انتقال دادند و من همان شب با دیدن صحنه های بیمارستان که چگونه دانش آموزانی که در تمام برنامه ها ما را همراهی می کردند و از آنها هزاران خاطره داشتیم را از دست داده بودیم غم سنگینی را به دل من گذاشت و همان شب پیش استاد متجلی رفتم و به ایشان گفتم دوست دارم نوحه های مختص به همین دانش آموزان مداحی کنم.

نوحه حضرت علی اصغر (ع) را برای ایشان خواندم که اینگونه بود: «یارب یارب اصغرم در راه تو گشته قربانی» این را خواندم و ایشان هم چند ساعت روی نوحه کار کرد و شعر اینگونه شد «یارب یارب مدرسه شد قتلگاه دانش آموزان» و روز بعد در مراسم تشییع و راهپیمایی این نوحه را خواندم و در سالگرد این عزیزان که مدرسه دوباره ساخته شده بود نیز دوباره این نوحه را خواندم و یک نوحه هم استاد عتیق بهبهانی ساخت که آن هم بسیار نوحه پر معنایی بود و مورد استقبال مردم قرار گرفت.

نوید شاهد خوزستان: زمانی که اجساد را از زیر آوار بیرون آوردید آیا دانش آموزان آشنا در میان آنها دیدید؟ چه حالی داشتید؟

جهانگیر صباغان: بله بسیاری از این دانش آموزان عضو بسیج دانش آموزی بودند و در فعالیتها کنار ما بودند. البته همه دانش آموزان آن زمان نترس و شجاع بودند و بسیار به مسائل دینی و مذهبی اعتقاد داشتند. در فعالیتهای کوهنوردی و رزمایش های شبانه ما را همراهی می کردند. به هرحال با آشنایی نسبی که نسبت به آنها داشتیم دیدن خانواده هایشان و خودشان در آن صحنه های دلخراش بسیار دردناک بود. من شب تشییع دوباره به مزار آنها در بهشت آباد رفتم و بسیار با آنها درد و دل کردم. 

نوید شاهد خوزستان: سخن آخر....

جهانگیر صباغان: بسیار سپاسگزارم از دست اندرکاران سایت نوید شاهد خوزستان که یاد و خاطره مدرسه پیروز دوباره برای من زنده کردید. انشالله که خداوند به شما توفیق روز افزون بدهد و اما توصیه من به جوانان این است که تاریخ کشورشان و تاریخ دفاع مقدس را مطالعه کنند که چه جوانان و نوجوانانی در مقابل دشمن بعثی ایستادگی کردند تا یک ذره از خاک وطن شان را به دشمن ندهند.

گفتگو و تنظیم: مریم شیرعلی

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده