نوید شاهد - مادر شهید مدافع حرم «حمیدرضا زمانی» می‌گوید: «ارتباط قلبی من با حمیدرضا خیلی نزدیک بود، به طوری که هر وقت مشکلی برایم پیش می آمد، کافی بود در دلم نیت کنم، حمیدرضا بلافاصله آن مشکل را برایم مرتفع می کرد.»

عاشقانه‌های یک مادر شهید: هر چه می‌خواهم از پسرم می‌خواهم

مادران شهدا شاهدانی بی‌ادعا هستند كه با الهام از مكتب حضرت زهرا (س) با خدا معامله كردند و فرزندانشان را در راه حق و حقيقت راهی جبهه‌های نبرد با كفر كردند، چنين مادرانی مقام و جايگاهی ارزشمند نزد خدا دارند.

در ادامه خبرنگار نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران مصاحبه‌ای با مادر شهید مدافع حرم شهرستان چهاردانگه «حمیدرضا زمانی» انجام داده است که در ادامه تقدیم مخاطبان می‌شود.

بیشتر بخوانید: نماهنگ| گرامی‌داشت هفتمین سالگرد شهید مدافع حرم «حمیدرضا زمانی»

او درباره خودش می‌گوید: شهناز زاهد مهاجرانی هستم که در سال 1347 در استان تهران به دنیا آمدم. به واسطه یکی از فامیل‌های مشترکمان با همسرم آشنا شدم و ازدواج کردم. ثمره این ازدواج، یک دختر و پنج پسر دارم که حمیدرضا فرزند دوم خانواده بود. از کودکی سعی کردم فرزندانم را بسیجی پرورش دهم. خدا را شاکرم که تمام فرزندانم هیاتی و عاشق اهل بیت(ع) هستند.

زاهد مهاجرانی درباره حضور همسرش در دوران دفاع مقدس می‌گوید: همسرم در دوران دفاع مقدس از سال 60 تا اتمام جنگ تحمیلی در پشتیبانی جنگ بودم که موادغذایی و پوشاک را به رزمندگان می‌رساندم. مدتی را هم در خط مقدم جنگیدم. هرگز تصور نمی‌کردم شهادتی که آرزوی خودم بود سال‌ها بعد نصیب فرزندم شود. 

عاشقانه‌های یک مادر شهید: هر چه می‌خواهم از پسرم می‌خواهم

این مادر شهید درباره دوران کودکی حمید گفت: حمید از 9 سالگی سرکار می‌رفت. درسش خوب بود. ولی علاقه‌ای به درس نداشت. برادرم تراشکار بود و از این‌رو با برادرم صحبت کردم که حمید حرفه تراشکاری را پیش او یاد بگیرد. او در حرفهِ تراشکاری ماهر شد و برای خودش مغازه‌ای را اجاره کرد و مشغول کار شد. زمان سربازی که فرا رسید به خدمت سربازی رفت و گفت: می‌خواهم ازدواج کنم. سال 1385 با دختر همسایه‌مان ازدواج کرد.

این مادر شهید از چگونگی اعزام پسرش به جبهه سوریه گفت: یکی از دوستان حمید که سوریه رفته بود از حال و هوای سوریه برای حمید تعریف کرده بود. او نیز مشتاق رفتن شد. وقتی با من موضوع را مطرح کرد، به او گفتم: پسرم شما هم فرزند کوچک داری. چگونه می‌خواهی بروی؟! گفت: بگذار این یک بار را بروم. من چون اخلاق پسرم را می‌شناختم می‌دانستم اگر حمید برود تا جانش را فدا نکند، برنمی‌گردد.

او ادامه داد: با اصرار زیاد او پذیرفتم که برود. بار اول که رفت مسئول بردن مهمات به سوریه بود. زمانی که به من زنگ می‌زد، گفت: مادر من در آشپزخانه هستم و به من نمی‌گفت که در سوریه چه فعالیتی دارد. هر وقت هم زنگ می‌زد، می‌گفت؛ جای من خوب است شما نگران نباشید. فقط شما مواظب همسر و فرزند من باشید. بعد از 3 مرحله که به سوریه اعزام شد، بار آخر کربلا رفت.

عاشقانه‌های یک مادر شهید: هر چه می‌خواهم از پسرم می‌خواهم

این مادر شهید درخصوص آخرین اعزام فرزندش گفت: بار آخر که به سوریه رفت و خداحافظی نکرده بود، چند ساعت بعد با من تماس گرفت. صدای دعا می‌آمد، مطمئن شدم که حمید به سوریه رفته است. گفتم چرا خداحافظی نکردی؟ گفت: با خود گفتم ممکن است از شما که خداحافظی می‌کردم شما اجازه نمی‌دادید و دودل می شدم و نمی توانستم مطمئن بروم. گفتم: خدا به همراهت. حمید گفت: اول خدا بعد شما، مواظب همسر و فرزند من باشید. همسرش فرزند دومش را باردار بود و نگرانی حمید نیز بیشتر بود.

مادر شهید حمیدرضا زمانی با بیان اینکه شهید در خواب از او خواسته بود پسرش را هم نام خودش باشد، افزود: 4 ماه بعد وقتی قرار بود فرزندش به دنیا بیاید. خواب در خواب دیده بود که حمیدرضا با لباس نظامی وارد منزل شده بود، نوزادی که نورانی بوده را به او سپرده و گفته بود "فرزندم را به شما می سپارم مواظبش باشید" همین خواب باعث شد، نام حمیدرضا را برای فرزندش انتخاب کنیم.

وی با  اشاره  به اینکه  حمید فرزند دومش را ندید، اظهار داشت: حمیدرضا 4 ماه بعد از شهادت پدرش بدنیا آمد. هربار که اسمش را صدا میزنم احساس می کنم قرار است این حمیدرضا، راه حمیدرضای شهید مدافع حرم که پدرش بود را ادامه دهد. 

این مادر شهید خاطره ای از فرزندش تعریف می‌کند: یک سال قبل از شهادت حمید، به همراه برادرش به بهشت زهرا می‌رود و می‌بیند که پسر شهید اکبر شهریاری دور و اطراف مزار پدرش دور می‌زند، به برادرش می‌گوید: سال دیگه همین موقعه هلنا سر مزار من بازی می‌کند. در همین قطعه یعنی بالای سر شهید شهریاری، حمید به خاک سپرده شد.

عاشقانه‌های یک مادر شهید: هر چه می‌خواهم از پسرم می‌خواهم

وی همچنین درباره نحوه شهادت پسر شهیدش گفت: حمید مشغول خنثی‌سازی مین بود، مین آخر را که خنثی می کند پایش داخل تله انفجاری می رود و منفجر می شود. شدت انفجار به قدری زیاد بوده که بدنش تکه تکه می شود و تنها سر و دست چپش را می آوردند. به دلیل اینکه منطقه در دست دشمن بود لحظه شهادت نتوانسته بودند پیکرش را به عقب بیاورند. سه روز بعد که منطقه پس گرفته می شود، دست و سر حمید را پیدا می کنند.

گفتنی است شهید حمیدرضا زمانی همزمان با نخستین روز از ماه محرم سال 1393 در سوریه به شهادت رسید. 

گفت و گو از سعیده نجاتی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده