مادر شهید رضا امامی:
جمعه, ۰۳ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۲۵
نوید شاهد - مادر شهید رضا امامی، از شهدای امنیت، می‌گوید: رضا عروسی نکرده بود و از دست دادن او برایمان سخت بود. اما باز هم خداوند را شکر می‌کنم که پسرم در چنین زمانه‌ای به درجه شهادت رسیده است.

خداوند را برای شهادت فرزندم در چنین زمانه‌ای شکر می‌کنم

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، شهید استوار دوم رضا امامی، از شهدای نیروی انتظامی در حادثه خیابان گلستان هفتم است. وی سوم اسفندماه ۱۳۹۶ طی یک تشییع باشکوه و پرشور در گلزار شهدای روستای امامزاده باقر (ع) شهرستان بهارستان به خاک سپرده شد. مادر رضا درباره نحوه اطلاعش از شهادت وی می‌گوید: معمولا ساعت ۱۰ شب به خانه می‌رسید. من ساعت را نگاه کردم و دیدم که پنج دقیقه هم گذشته. با تلفن همراهش تماس گرفتم اما خاموش بود. حدود ۲۰ دقیقه دیگر هم منتظر ماندم و باز هم دیدم که خبری از او نشد و هر قدر تماس می گرفتم، تلفن خاموش بود.

وی می‌افزاید: احتمال دادم که تصادف کرده و گوشی همراه او زیر چرخ ماشین از بین رفته است. قرار بود مرخصی بگیرد و فردای آن روز به سفر برویم. به من گفته بود که وسایلت را آماده کن و من می‌آیم که برویم. با نیامدن و خاموشی تلفن همراهش، آشفته شدم. تا آن‌که تلفن خانه زنگ خورد. با خودم فکر کردم که حتما از بیمارستان زنگ زده‌اند. اما پشت خط مادرم بود. پرسید خواب بودی؟ گفتم: نه بیدارم، تا رضا نیاید، خوابم نمی‌برد. گفت: پس ما هم به خانه شما می‌آییم. در این لحظه شک کردم که حتما اتفاقی افتاده است که مادرم این موقع شب و در این شرایط به منزل ما نمی‌آمد. زمانی که مادرم آمد، رفتم سر کوچه دیدم برادرهایم هم با مادر هستند؛ گفتم شاید تصادف کرده باشد. پرسیدم اتفاقی افتاده؟ گفتند «توحید» پسر بزرگترم، تصادف کرده. گفتم: نه او تماس گرفت و گفت که دیرتر می‌آید. همان‌جا صورتم را بوسیدند، گریه کردند. پرسیدم چه شده؟ در همان لحظه خبردار شدم که رضا شهید شده است.

وی درباره دلیل اشتغال فرزندش در نیروی انتظامی توضیح می‌دهد: از همان بچگی به فعالیت‌های پلیسی علاقه‌مند بود. همیشه از من می‌خواست برایش تفنگ و موتور بخرم. نیروی انتظامی را خودش انتخاب کرد. بعد از دو سال که از دانشگاهش گذشت، گفت که می‌خواهم به نیروی انتظامی بروم. راضی هستی؟ گفتم: هر طور خودت راضی هستی، من هم راضی هستم. رفت و نام‌نویسی کرد. قرار شد که خدمتش را هم در همان نیروی انتظامی بگذراند. یکسال که سربازی رفت، نامش برای نیروی انتظامی درآمد. هفت ماه در کرج و سه ماه هم در اصفهان خدمت کرده بود. سه ماه از حضورش در نیروی انتظامی تهران گذشته بود که به شهادت رسید.

مادر شهید امامی تعریف می‌کند: با همه، غیر از من درباره شهادت حرف می‌زد. تصویری از خودش را به دایی‌اش نشان داده بود و گفته بود اگر شهید شدم، این عکس برای شهادتم مناسب است. محاسنش را به من نشان می‌داد و می‌گفت ببین چقدر به من می‌آید؟ می‌گفتم: رضا اینطوری نگو؛ ممکنه چشم بخوری!

وی درباره اهدای لباس فرزندش به موزه شهدا توضیح می‌دهد: من قبل از این ساعت، تسبیح و انگشترش را هم اهدا کرده بودم. برخی به من می‌گویند که «رضا» حاجتشان را داده است. هر بار که فردی را با لباس نیروی انتظامی می‌بینم، از ته قلبم خوشحال می‌شوم و فکر می‌کنم پسر خودم است. برایشان سر نماز دعا می‌کنم. خیلی‌ها از شهید من حاجت گرفته‌اند.

مادر شهید امامی می‌گوید: رضا ۲۲ ساله بود که به شهادت رسید. عروسی نکرده و از دست دادن او برایمان سخت بود. اما باز هم خداوند را شکر می‌کنم که پسرم در چنین زمانه‌ای به درجه شهادت رسیده است. البته این روز‌ها بسیاری از رزمندگان مدافع حرم به شهادت می‌رسند و من دعا می‌کنم که خداوند به مادر همه شهدا صبر بدهد.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده