نوید شاهد _ شهید "علی‌اکبر کاغذلو" در نامه‌ای به دوست خود می‌نویسد: «دل خون است و جگر پُردرد. حرف‌ها بسيار برای گفتن دارم ولی زبانم توانای گفتن و دستم طاقت نوشتن ندارد. دلم نمی‌تواند كسی را برنجاند. ولی از اينكه عرض ارادتی به شما بكنم و درد دلم را خالی كنم گفتم كه بهتر است يک برگ نامه برايت بنويسم.»
به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید علی اکبر کاغذلو، دهم فروردین 1343 در شهرستان رامیان به دنیا آمد. پدرش علی اصغر، کارمند آموزش و پرورش بود و مادرش شهربانو نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفدهم مرداد 1364 با سمت کمک تیربارچی در قلاویزان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به صورت، شکم و پاها، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادر وی حسین نیز به شهادت رسیده است.

دلنوشته ای زیبا از شهید کاغذلو با یک دوست

خوب رويان جفاپيشه وفا نيز كنند  به كسان درد فرستند و دوا نيز كنند
پادشاهان ملاحت چو به نخجير روند صيد را پاي ببندند و رها نيز كنند 
نظري كن به من خسته كه ارباب كرم  به ضعيفان نظر از بهر خدا نيز كنند 
عاشقان را زبر خويش مران تا بر تو سرو زر هر دو فشانند و دعا نيز كنند
گر كند ميل به خوبان دل من عيب مكن  كاين گناهي است كه در شهر شما نيز كنند 
گررود نام من اندر دهنت باكي نيست پادشاهان به غلط ياد گدا نيز كنند 
سعديا گر نكند ياد تو آن ماه مرنج ما كه باشيم كه انديشه ما نيز كنند 

خورشيد اشعه طلایي رنگي كه در طول روز بر روي اين زمين خاكي افكنده بود كم كم جاي خود را براي ظهور ماه مي داد. مأموريت امروز آفتاب تمام شد. دركنار سنگر تنها نشسته بودم. كم كم هوا داشت تاريك مي شد. نمي دانستم كه چه نيرویي مرا به سخن گفتن وامي داشت كسي هم در اطراف من نبود.

 صحنه بسيار ديدني داشتم. غروب غمگين دلم بود. غروبي سخت كه هر لحظه آن انگار برايم يك روز تمام مي شد. با خودم سخن مي گفتم و از ياد روزهايي كه داشتم. حالا ديگر تاريكي همه جا را فرا گرفته است. شب است و من تنها در كنجي در سنگر نشسته و زانوي غم بغل گرفته و تنهاي تنها با يكي راز و نياز مي كنم.

 دل خون است و جگر پردرد. حرف ها بسيار براي گفتن دارم ولي زبانم تواناي گفتن و دستم طاقت نوشتن ندارد. دلم نمي تواند كسي را برنجاند. ولي از اينكه عرض ارادتي به شما بكنم و درد دلم را خالي كنم گفتم كه بهتر است يك برگ نامه برايت بنويسم تا بتوانم دلم را از قفس تنهایي رهایي بدهم و با يكي كه هر چند دور است سخني داشته باشم. 

سلام دوستم از اينكه زبانم قاصر و دستم ناتوان است به نوشتن يك نامه ناقابل از شما مي خواهم كه مورد قبول بفرمائي و سلام گرم مرا كه از گوشه سنگر نشسته ام و برايت مي نويسم بپذير و اين چند بيت غزل دل انگيز و شاد حافظ را از من ياد داشته باش كه مي گويد 

وفا كنيم و ملامت كشيم وخوش باشيم  كه در طريقت ما كافري است رنجيدن 
به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات بخواست جام مي و گفت راز پوشيدن 
بلبل از شوق گل و پروانه از سوداي شمع هركسي سوزد به نوعي درغم جانانه اي 
گر اسير خال و خطي شد دلم عيبم مكن  مرغ جايي مي رود كانجاست آب و دانه اي 

از اينكه چند لحظه اي با من همراه شدي و خط دلم را خواندي از این که دلت را ناراحت و شكسته كردم از شما معذرت مي خواهم. اميدوارم كه با پيروزي بر كفر جهاني همگي رزمندگان به كربلاي حسيني برسند. دلت هميشه خوش و زبانت هميشه شاد. دوست حقيرت كاغذلو 

منبع معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید گلستان/ پرونده فرهنگی شهدا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده