دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۴۶
نوید شاهد _ "فاطمه نظام‌الاسلامی" بانوی کم‌بینای نهاوندی که با موفقیت‌های خود در عرصه فرهنگی ـ هنری به ویژه ساخت مستند برای شهدا نشان داد که معلولیت محدودیت نیست.

به گزارش نوید شاهد همدان و به نقل از خبرگزاری فارس، نعمت بزرگ بینایی دریچه‌ای است برای درک زیبایی‌های زندگی، اتفاقی که شاید برای خیلی از انسان‌ها عادی شده و دیگر قدر این موهبت بزرگ را نمی‌دانند و شاکر پروردگارشان نیستند، حتی گاهی هم در حال گلایه‌اند و شکوه، اما هستند افراد کم‌بینا یا نابینای موفقی که ثابت کردند «معلولیت محدودیت نیست» و باید به بودن این بزرگان افتخار کرد و به خود بالید.

"فاطمه نظام‌الاسلامی" بانوی کم‌بینای نهاوندی یکی از این افراد پرتلاش است؛ هنرمندی متعهد که بارها و بارها در صحنه‌های فرهنگی و هنری خوش درخشیده و توانسته با عزم و اراده، با وجود شرایط خاصش به موفقیت‌های خوبی دست یابد.

او توانست به ما ثابت کند به تصویر کشیدن رشادت رزمندگان و شهدا از سوی افرادی که آن دوران را درک نکرده و فقط به شنیده‌ها و یا دیدن فیلم‌ها اکتفا کرده‌اند درست است که شبیه رویاست اما شدنی است، او با زدن پلی به گذشته واقعیت‌ها و آنچه بر مردم گذشته را استخراج و برای نسل جوان بازگو می‌کند.

این بانوی شاعر و هنرمند با وجود موفقیت‌هایی که در کارآفرینی، هنر و نویسندگی دارد اما فعالیت در وادی شهدا را عامل پیشرفت در کارهایش می‌داند و بر آن است تا با مستندسازی پرچم شهدا را تا همیشه علم کند.

کار برای شهدا خستگی ندارد

او که به دلیل یک بیماری نادر بینایی یک چشم خود را از دست داده و چشم دیگرش هم درصد پائینی دید دارد می‌گوید هنگامی که برای شهدا کار می‌کند نه خستگی می‌شناسد و نه دیدش برای او مشکل ایجاد می‌کند.

با این بانوی جوان و متعهد نهاوندی هم صحبت شدیم و راز و رمز کارش را از زبان خودش شنیدیم که بخشی از این مصاحبه را از نظر شما خوانندگان عزیز می‌گذرانیم.

فاطمه نظام الاسلامی هستم، متولد نهاوند، تحصیلات دبیرستان را در این شهر به پایان رساندم و برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شدم، رشته تحصیلی‌ام تصویربرداری بود، وقتی شروع به درس خواندن کردم فکر نمی‌کردم روزی در این رشته موفق شوم چون خیلی به آن علاقه‌مند نبودم اما زمانی که در رشته تصویربرداری وارد شدم در کلاس‌های کارگردانی و فیلمسازی و تدوین شرکت کردم تا سرانجام موفق به فارغ‌التحصیلی در رشته تصویرسازی و کارگردانی شدم.

درسم که تمام شد مدتی بیکار بودم تا اینکه تصمیم گرفتم یک آتلیه عکاسی راه‌اندازی کنم؛ بعد از دریافت جواز کسب با توجه به اینکه می‌دیدم برخی افراد برای گرفتن عکس مجبور بودند با مشکلات موجود به شهر بروند عکاسی را در روستای «بیان» دایر کردم؛ با توجه به اینکه محل سکونتم در شهر بود هر روز برای انجام کار در رفت و آمد به روستا بودم اما از آنجا که می‌توانستم خدمتی به مردم کنم و علاوه بر آن مشغول کار شوم، کارم را مشتاقانه ۴ تا ۵ سال ادامه دادم.

در کنار عکاسی در مجتمع فنی و حرفه‌ای روستا که مربوط به خواهرم بود کار آموزش و تدریس رشته کامپیوتر را بر عهده داشتم، خوشبختانه افراد زیادی از روستاهای اطراف از این طریق آموزش لازم را کسب کردند، در حال حاضر تعدادی از آنها در ادارات مشغول کارند که این موضوع جای خوشحالی دارد.

در سال 1392به تهران مهاجرت کردیم و حدود چهار سال در آنجا اقامت داشتیم، همین مساله باعث شد مدتی از فعالیت‌های‌ کاریم دور بمانم و بیکار شوم که این مساله با توجه به روحیه کاری که داشتم برایم سخت بود اما سرانجام در یک شرکت در زمینه حسابداری که جذابیتی هم برایم نداشت مشغول کار شدم تا اینکه سال 1393 دچار یک بیماری حاد شدم که در اثر آن بینایی‌ام دچار مشکل شد و دید میدانی چشم راستم مختل.

برای معالجه به بهترین چشم پزشکان کشور مراجعه کردم اما همه آنها گفتند «بیماری درمانی ندارد و شما بینایی‌تان را از دست می‌دهید» آن موقع پسرم تازه متولد شده بود، تقریباً هفت ماه، برای معالجه چشمم مدام بین خانه و بیمارستان در رفت و آمد بودم و همین مساله باعث شد از کارم استعفا دادم، پس از گذشت مدتی پزشکان گفتند «با توجه به اینکه در شهرستان فرد فعالی بودید بهتر است به شهرتان برگردید، آن جا می‌توانید فعالیت‌های قبلی را ادامه دهید تا مقداری از این فضای بیماری بیرون بیایید».

همه پزشکان از اینکه بهبود پیدا کنم قطع امید کرده بودند و می‌گفتند که تا دو ماه آینده نابینا می‌شوم، همان جا دلم شکست و به پزشکم گفتم «اگر از دست دکترهای زمینی کاری ساخته نیست یعنی از دست دکترهای آسمانی هم کاری برنمی‌آید؟» که ایشان گفت «ما منکر معجزه نیستیم و بارها چیزهایی شبیه معجزه دیده‌ایم، اما فعلاً شواهد نشان می‌دهد کاری از دست ما ساخته نیست».

به دنبال معجزه عازم مشهد شدم

 بعد از این قضیه، یکی از دوستانم پیشنهاد داد به مشهد بروم تا هم حال و هوایی عوض کنم و هم متوسل به آقا علی ابن موسی الرضا(ع) شوم، با خانواده راهی مشهد شدیم، چند روز آنجا بودیم، طی این مدت حال و هوای خاصی پیدا کرده بودم‌، پس از چند روز از بیمارستان لبافی‌نژاد تهران با من تماس گرفتند و گفتند ما یک کمیسیون پزشکی تشکیل دادیم که باید تا دو روز دیگر حتما در این کمیسیون شرکت کنم؛ سریع بلیط گرفتیم و به اتفاق خانواده به تهران برگشتیم.

فردای آن روز به بیمارستان رفتم کمیسیون متشکل از ۱۴ پزشک بود، دو نفر از پزشکان متخصص خارجی و بقیه ایرانی، پرونده‌ام را که می‌دیدند سری تکان می‌دادند و می‌گفتند «این بیماری هیچ علاجی ندارد و متأسفانه نابینا می‌شوید»؛ فقط یک سری دارو که البته خیلی هم گران بود تجویز کردند که باعث توقف بیماری نمی‌شد فقط پیشرفت آن را کند می‌کرد.

پس از این اتفاق تصمیم گرفتیم به نهاوند برگردیم، وقتی برگشتیم تقریبا دو ماه از شروع بیماری‌ام می‌گذشت، دقیقا همان طور که پزشکان پیش‌بینی کرده بودند بینایی چشم چپم را از دست دادم، حدود ۶ ماه هم گذشت تا پزشکان متوجه شدند که چشم راستم هم مشکل دارد و کلاً دید میدانی آن هم دچار مشکل شده است.

بعد از مدتی برای ادامه درمان به شیراز، مشهد و تهران رفتم، دکترها دارویی تجویز کردند و گفتند تقویت‌کننده سیستم ایمنی بدن است و باید آن را تهیه و مصرف کنم، البته هزینه داروها بسیار سنگین بود، پس از مصرف آنها خوشبختانه متوجه شدم بینایی چشم راستم بهتر شده است اگرچه من این مساله را از عنایات خداوند و امام رضا(ع) می‌دانم چراکه همه می‌گفتند «حتما از ناحیه دو چشم نابینا می‌شوید»، علاوه بر آن همان موقعی که چشم چپم نابینا شده بود می‌توانست چشم راستم هم نابینا شود و دید دو چشمم را کامل از دست بدهم اما خواست خدا بود که بینایی چشم راستم حفظ شود.

پس از سکونت در نهاوند برای اینکه بتوانم فعالیت‌های قبلیم را ادامه دهم به فرمانداری رفتم و وضعیت خود را برای آن‌ها تشریح کردم، با پیشنهاد آن‌ها به بهزیستی مراجعه کردم و زمانی که سوابق کاریم را در زمینه فرهنگی و هنری گفتم خواستند که با آن‌ها همکاری کنم، حدود دو سال به‌عنوان تسهیل‌گر با بهزیستی نهاوند همکاری کردم و تقریباً ۲۲ روستا را زیر پوشش داشتم.

طی مدتی که در آنجا فعالیت داشتم با توجه به تخصص در کار تصویربرداری و توانمندی‌هایی که در امور فرهنگی و هنری نشان داده بودم به من پیشنهاد تهیه مستندی از معلولان استان را دادند، با توجه به اینکه از سال 1386 که فارغ‌التحصیل شده بودم در این زمینه هیچ فعالیتی نداشتم خیلی خوشحال شدم و استقبال کردم، از سوی دیگر می‌دانستم برای اجرای این کار به مناطق مختلف استان می‌روم و با کسانی که نسبت به خودم وضعیت حادتری داشتند از نزدیک آشنا می‌شدم و این برایم جالب بود.

ابتدا با سفر به شهرهای مختلف استان، کار فیلم‌برداری از مراکز معلولان را انجام دادم، هنگام فیلم‌برداری با افرادی آشنا می‌شدم که می‌دیدم شرایط و موقعیتشان نسبت به من خیلی بدتر بود و همین مساله انگیزه‌ام را بیشتر می‌کرد تا فعالیت بیشتری داشته باشم چون با خودم فکر می‌کردم این‌ها مشکلات بسیاری دارند اما در حال تلاش‌ هستند حالا چرا من با وجودی که هنوز بینایی یک چشمم را دارم به آینده ناامید شوم؟

پس از گذشت حدود دو هفته پس از کار فیلم‌برداری نوبت به تدوین، صداگذاری و دیگر کارهای مقدماتی رسید که همگی انجام شد، در مجموع آماده‌سازی این مستند که ۱۹ دقیقه بود حدود دو ماه به طول انجامید، کار خوب و رضایت‌بخشی از آب درآمد و توانست در سطح استان رتبه کسب کند.

در بین فیلم‌های آرشیوی رزمنده نوجوانی را دیدم که بسیار کوچک بود؛ هنگام حرکت اسلحه‌اش به زمین می‌خورد، سردار ترکمان خاطره‌ای از یکی از رزمندگان نوجوان تعریف کرد و گفت «یک رزمنده داشتیم که ۱۱ سال داشت، «برزو» صدایش می‌کردیم، هر کاری می‌کرد او را به خط مقدم بفرستند به خاطر سن کمش کسی حاضر نمی‌شد تا اینکه در عملیات کربلای ۵ که به خط مقدم اعزام شدیم یک دفعه متوجه شدیم یک لباسی در حال حرکت است؛ چون این بچه داخل لباس گم شده بود، هنگام راه رفتن تفنگش روی زمین کشیده می‌شد، نزدیکش رفتم دیدم همان رزمنده کوچک خودمان بود از او پرسیدم «برزو! تو اینجا چکار می‌کنی؟» با یک غروری جواب داد «بالاخره آمدم».

سردار ترکمان گفت، کربلای ۵ عملیات سنگینی بود، خیلی از دوستانم آن جا به شهادت رسیدند، در یک لحظه هنگامی که داشتیم زخمی‌ها را جابجا می‌کردیم متوجه شدم صدای ناله‌ای می‌آید به طرف صدا رفتم دیدم «برزو» بود که به شدت زخمی شده بود، به قدری بدنش سوخته بود که نمی‌شد جابجایش کنی، دستش را که می‌کشیدی انگشت‌هایش به زمین می‌ریخت، قادر به حرف زدن نبود، فقط صدای ناله‌اش را می‌شنیدم که آخر هم به شهادت رسید، با چشمانم دیدم که ما در جنگ از شهیدحسین فهمیده که ۱۳ سال داشت شهید کوچک‌تر و ۱۱ ساله هم داشتیم که جانش را فدای اسلام کرد.

6 سال پی‌درپی به راهپیمایی اربعین رفتم

از شهدا گفتم، یادی هم بکنیم از پیاده‌روی اربعین، این سفر معنوی و پر عشق و معرفت؛ ۶ سالی پی‌درپی در راهپیمایی اربعین شرکت کردم و توفیق داشتم چندین مستند بسازم.

از سال 1391 تا 1397 به صورت کاروانی در مراسم اربعین شرکت کردم و  مستندساز این حادثه عظیم جهانی بودم. مستندسازی این مراسم کار سخت و در عین حال زیبا است، در این همایش بزرگ زیبایی‌هایی را می‌بینید که در هیچ کجا قابل مشاهده نیست؛ از طرف دیگر با دیدن برخی افراد که با داشتن شرایط جسمانی خاص در این راهپیمایی شرکت می‌کنند به خودم امیدوارتر می‌شوم.

 هر سال که قصد شرکت در مراسم را داشتم، پزشکم می‌گفت «نباید در این مراسم شرکت کنید چراکه ممکن است شرایط سخت سفر و یا انتقال بیماری به لحاظ سیستم ایمنی شما را دچار مشکل کند» اما من هر ساله به عشق امام حسین(ع) شرکت کردم و حتی سه سال پسرم را هم با خودم بردم البته نکات بهداشتی و ایمنی را هم رعایت می‌کردم و به لطف الهی دچار مشکلی هم نشدم.

برخی فکر می‌کنند چون بابت این مستندها هزینه‌ای دریافت نمی‌کنم آن‌طور که باید برای آن وقت نمی‌گذارم در صورتی که اصلاً این‌طور نیست، چه در بحث راهپیمایی اربعین و چه وادی شهدا با وجود اینکه یک ریال هم نمی‌گیرم اما سعی دارم آن‌ها را به بهترین شکل ممکن انجام دهم چون هرچه داریم از شهدا و امام حسین(ع) است.

هزینه رونمایی مستند، اهدای جوایز و سایر موارد مورد نیاز را به نیت شهدا از خودم پرداخت می‌کنم، واقعاً حس می‌کنم از روزی که به وادی شهدا وارد شده‌ام انگیزه کارم بیشتر شده و در هر کاری که انجام می‌دهم کششی به سمت شهدا دارم، همه این‌ها را از آن دو شهید گمنام می‌دانم که در من انگیزه ایجاد کردند که به سمت شهدا بروم؛ با وجود سختی‌هایی که در کار وجود دارد و هزینه‌هایی که صورت می‌گیرد اما هدفم این است پرچم شهدا را بلند کنم تا جوانان به سمت این پرچم بیایند.

امر‌وز با وجود مستندسازان زیادی که در شهر کار می‌کنند اما کمتر کسی به شهدا پرداخته است اما من با خودم عهد کرده‌ام تا جایی که در توان دارم در این راه کار کنم و اصلاً هم به این فکر نیستم از این بابت نفع مادی ببرم؛ فقط عشق به شهدا و اهداف والایشان این انگیزه را در من قوت داده است، حتی زمانی که برای شهدا یا مراسم اربعین کار می‌کنم اگر شبانه‌روز هم فعالیت داشته باشم نه احساس خستگی جسمی و نه خستگی چشم می‌کنم، برعکس برای موارد دیگری که کار می‌کنم و پول هم می‌گیرم واقعاً چشمم خسته می‌شود، من همه این‌ها را از عنایات حضرت زهرا(س) و شهدا می‌دانم که این یک ذره بینایی را از دست نداده‌ام تا بتوانم همچنان در این راه قدم بردارم.

هزینه‌ها به شدت افزایش پیدا کرده اما از شهدا دست نکشیدم، تا یکی دو سال گذشته اگر ۱۰ میلیون وام می‌گرفتم شاید برای دو بار هزینه درمان بیماری و داروهایم کفاف می‌داد اما الان این وام حتی برای یکبار هزینه دارویم کفایت نمی‌کند، با توجه به اینکه این بیماری جزء بیماری‌های نادر است برخلاف بیماری‌های خاص هیچ حمایت مالی از آن نمی‌شود، حتی تحت پوشش بیمه تکمیلی هم نیستم تا بخشی از هزینه‌ها تأمین شود.

دست رد خیرین برای هزینه درمان

تنها جایی که کمک کردند کمیته امداد نهاوند بود که با یکی از خیرین تهران تماس گرفتند و آن‌ها هم چند سری کمک‌هزینه دارویی را تقبل کردند که آلان آن هم قطع شده است، مجمع خیرین سلامت نهاوند هم متأسفانه در این زمین حمایتی نداشتند، با وجودی که بنده در امور فرهنگی فعالیت دارم و به جامعه خدمت می‌کنم چرا نباید حمایتی صورت گیرد؟ این بیماری هزینه سنگینی تحمیل می‌کند اما برای جلوگیری از آسیب بیشتر به چشمم لازم است که این هزینه را پرداخت کنم.

متأسفانه این بیماری هیچ درمانی ندارد و حتی پروفسور خدادوست گفت که این بیماری در کشورهای اروپایی و آمریکا هم درمانی ندارد، در دنیا ۵۰ هزار نفر مبتلا به آن هستند که اکثراً نابینا شده‌اند، دکتر معالجم هم قبلاً پیش‌بینی کرده بود من حتماً نابینا می‌شوم. در حال حاضر با توجه به اینکه دید میدانی چشم راستم از بین رفته و حدود ۱۲ درصد دید مستقیم دارم شب‌ها که اصلاً دید ندارم، دکتر برای غروب‌ که از خانه بیرون می‌آیم عصای سفید تجویز کرده که دچار مخاطره نشوم، یکی دو بار که می‌خواستم از خیابان رد شوم با ماشین برخورد داشتم که به خیر گذشته است.

این بیماری البته علاوه بر آسیب به چشمانم به خاطر داروهای مصرفی سیستم ایمنی بدنم را هم ضعیف کرده و دچار پوکی استخوان هم شده‌ام، حرکت برایم مقداری سخت شده اما همیشه دعا می‌کنم و از خداوند می‌خواهم به حق امام حسین(ع) این ذره دید را برایم نگهدارد تا بتوانم چنانچه امسال تهدید کرونا کمتر شد و شرایط برگزاری راهپیمایی اربعین فراهم، در این مراسم حضور پیدا کنم؛ سال گذشته به خاطر تصادفی که داشتم توفیق شرکت در راهپیمایی نصیبم نشد، امسال دلم هوای کربلا را کرده که امیدوارم شرایط مساعد شود و بتوانم در مراسم شرکت کنم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده