نوید شاهد - اصغر نصیری یکی از رزمندگان سرافراز زنجان در خاطرات خود می گوید: عملیات بدر تازه تمام شده بود. نیروهای عمل‌کنندۀ لشکرها برمی‌گشتند عقب و نیروهای تازه‌نفس جایگزین می‌شدند. آن روزها بازار جاسوس‌ها داغ شده بود و خیلی از عراقی‌ها همراه رزمنده‌ها وارد خاک ایران می‌شدند.

به گزارش نوید شاهد زنجان، اصغر نصیری یکی از رزمندگان زنجانی یگان دریایی لشکر۳۱ عاشورا از روزهای جنگ و جبهه چنین روایت می‌کند:

عملیات بدر تازه تمام شده بود. نیروهای عمل‌کنندۀ لشکرها برمی‌گشتند عقب و نیروهای تازه‌نفس جایگزین می‌شدند. آن روزها بازار جاسوس‌ها داغ شده بود و خیلی از عراقی‌ها همراه رزمنده‌ها وارد خاک ایران می‌شدند.

بچه‌ها برای اینکه لباس خستگی از تن بیرون بکنند، جمع شده بودند در صف حمام صحرایی، پشت جزیرۀ مجنون. همان جا بود که مچ یکی از جاسوس‌ها را گرفته بودند.

وقتی از حال و حرکاتش به شک افتاده بودند و پرسیده بودند اهل کجاست؟ جاسوس به تته‌پته افتاده بود و گفته بود اهل اردبیل است.

بچه‌های اردبیل هم شک کرده بودند چرا هیچ ته‌لهجه‌ای ندارد. خودش که فهمیده بود کار را خراب کرده، گفته بود اهل جای دیگری‌ست. نام هر جا را گفته بود یکی از بچه‌ها با زبان و لهجۀ آن شهر سؤالی پرسیده بود و جاسوس عراقی به لکنت افتاده بود. این‌طور شده بود که بچه‌ها دستگیرش می‌کنند.

منبع: اداره امور فرهنگی، تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده