چهارشنبه, ۰۴ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۰۶
نوید شاهد - یکی از جانبازان عملیات بیت‌المقدس اهل خراسان شمالی، درباره خاطرات خود از لو رفتن این عملیات چنین می‌گوید: به یاد دارم که عملیات بیت‌المقدس 3 در کردستان عراق در اسفندماه سال 65 اتفاق افتاد، در مقر بغلی ما یک سرباز جاسوس پیدا شد او با بیسیم، گره‌های ما را اطلاع داده بود، ما برای این عملیات چهار شبانه‌روز نخوابیده بودیم.
به گزارش نوید شاهد خراسان شمالی؛ حسنقلی ظهیری مقدم جانباز 55 درصد استان خراسان شمالی با اشاره به اینکه به‌عنوان بسیجی برای رفتن به جبهه آماده شدم عنوان می‌کند: نوجوانی 11 ساله بودم اما با درک شرایط زمانه و نارضایتی مردم از حکومت پهلوی، در خیابان‌ها در کنار دیگر مردم سهم خود را از نارضایتی‌ها در جریان انقلاب ابراز می‌کردم.

روایت یک جانباز عملیات بیت‌المقدس 3  از لو رفتن عملیات توسط سربازان جاسوس

وی ادامه می‌دهد: نوجوانی بودم که سنم برای اعزام به جبهه نمی‌خورد، چند باری برای اعزام به جبهه مسجد می‌رفتم اما نامم در لیست اعزام‌ها قرار نمی‌گرفت تا سال 62 به‌قدری برای اعزام به جبهه اصرار کردم تا بالاخره موفق شدم اسمم را برای اعزام به جبهه بنویسم.

ظهری مقدم بابیان اینکه و معنای رفتن به جبهه برای من دفاع از وطن و سرزمین ایران بود. من و همه رزمندگان می‌دانستیم که شاید هیچ‌وقت برنگردیم و شاید دیگر مثل زمان رفتن بدنمان سالم نباشد. اما عشق به امام آنچنان در ما ریشه دوانده بود که گوشمان بدهکار این حرف‌ها نبود. از طرفی هم ما مدت‌ها با مهر و محبت ائمه زندگی کرده بودیم و امام حسین(ع) قهرمان دینی ما بود. می‌دانستیم که ایشان جان خود را برای حفظ دین و ارزش‌ها فدا کرده‌اند پس راه او را بدون هیچ تردیدی ادامه دادیم. ما می‌رفتیم تا قرآن و دینمان زنده بماند.

این جانباز تأکید می‌کند: جبهه برای ما آنقدر  ارزشمند بود که با همه دشواری‌هایش باورمان این بود پیش روی به جلو برایمان بهشت و عقب رفتن از جبهه و خط جهنم خواهد بود. وقتی باورمان شیرین بود دیگر کنار آمدن با دشواری‌ها برایمان سخت نبود.

محاصره

وی در میان سخنانش خاطرات خود را چنین روایت می‌کند: عملیات کربلای هفت که شروع شد، من از نیروهای مخابرات قرارگاه فجر بودم، من و چند نفر دیگر از نیروهای قرارگاه فجر به منطقه عملیاتی کربلای هفت اعزام شدیم، پاتک سنگین عراقی‌ها جریان داشت، نیروها داشتند عقب‌نشینی می‌کردند اما ما در محاصره ماندیم، سپاه که وارد منطقه شد، ما توانستیم بازگردیم، البته کم مانده بود که اسیر شویم.

روایت یک جانباز عملیات بیت‌المقدس 3  از لو رفتن عملیات توسط سربازان جاسوس

هم‌نشینی با شهید کاوه

ظهیری مقدم از خاطراتش با شهید کاوه چنین می‌گوید: در کنار شهید کاوه خیلی حضور داشتم، سرداران شوشتری و صیاد شیرازی را که به گردان‌ها سرکشی می‌کردند را خیلی دیدم، سردار قاآنی را نیز دیدم.

لو رفتن عملیات

به یاد دارم که عملیات بیت‌المقدس 3 در کردستان عراق در اسفندماه سال 65 اتفاق افتاد، در مقر بغلی ما یک سرباز جاسوس پیدا شد. او با بیسیم، گره‌های ما را اطلاع داده بود، ما برای این عملیات چهار شبانه‌روز نخوابیده بودیم، وقتی به منطقه موردنظر رسیدیم، در ساعت یک‌نیمه شب که نیروهای ما خواب بودند، عراقی‌های پنج راکت خمپاره‌ای شیمیایی به ما زدند و از 280 نفر نیروی ما به‌جز 80 نفر، مابقی مجروح و یا شهید شدند.

روایت یک جانباز عملیات بیت‌المقدس 3  از لو رفتن عملیات توسط سربازان جاسوس

تلخ‌ترین اتفاق

ظهیری مقدم از تلخ‌ترین اتفاق آن دوران چنین بیان می‌کند: قطعنامه 598 که ایران را مجبور کردند با شرایطی از پیش تعیین‌شده توسط سازمان ملل، این قطعنامه را بپذیرد و این در حالی بود که ایران نیز شروطی داشت.

به یاد دارم که سردار قاآنی فرمانده لشکر بود، او نیروهای واحدها را جمع کرد و به خط برد، چون آمریکا مستقیما وارد عمل شده بود و فاو و دیگر مناطق تصرفی ایران را گرفته بود، در همین شرایط بود که سازمان بین‌الملل، ایران را در فشار قرارداد و مجبور کرد که قطعنامه را بپذیرد و امام خمینی نیز در همین باره گفت، این پذیرش برای من نوشیدن جام زهر بود و ناراحتی من از برآورده نشدن انتظارات و خواسته‌های ایران در این قطعنامه است.

وی در آخر بیان کرد: از جوانان خواهش کوچکی دارم و آن این است که برای زندگی خود هدف داشته باشند، با هر سختی‌ای زود جا نزنند، با سختی‌ها مقابله کنند و برای خود هدف تعریف کنند و برای رسیدن به آن تلاش کنند.

منبع: اداره اسناد و انتشارات استان خراسان شمالی

تهیه و تنظیم از: مریم سلاخی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده