پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۰۸
مادر شهید " رحیم سوار سیم " خاطره ایی از فرزند شهیدش نقل می کند که حال و هوای روزهای سخت جبهه را بیان می کند. نوید شاهد خوزستان شما را به مطالعه بخشی از خاطرات دعوت می کند.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید رحیم سوار سیم در سوم شهريور 1345، در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود. پدرش حسين و مادرش روبخير نام داشت. تا چهارم ابتدايي درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1364 ، در جزيره مجنون عراق بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر و پا، شهيد شد. پیکر او را درشهيدآباد زادگاهش به خاك سپردند.

آنچه می خوانید خاطراتی به نقل از مادر شهید " رحیم سوار سیم "  است که تقدیم حضورتان میگردد.

مادر قهرمان

وقتی رحیم بود کارهای خانه را او انجام می داد چون من از ۸ صبح تا ۸ شب در ستاد پشتیبانی جنگ دزفول کار می‌کردم با اینکه شوهرم به رحمت خدا رفته بود و بزرگ کردن چهار فرزند پسرم روی دوشم سنگینی می کرد اما می خواستم کاری برای رزمندگان اسلام انجام بدهم کار تدارکاتی در ستاد که کم شد به بیمارستان می رفتم و لباس و پتو و ملحفه های خونی آنجا رامیشستم

 وقتی خسته به خانه می‌آمدم پسرم رحیم به من روحیه می داد و می گفت :« مادر قهرمان و دلاورم به خانه آمد»

 رحیم که در جزیره مجنون شهید شد بیشتر کارهای ستاد را در خانه انجام می‌دادم .حبوبات کشمش و برنج پاک می‌کردم و اورکت های خونی را می شستم آن قدر اورکت  شسته بودم که یکی از خواهران پرسید:« توی خانه ماشین لباسشویی دارید» من تا آن روز نمی دانستم که چنین ماشینی وجود دارد

 جواب دادم :« خیر خودم آنها را می شویم»  اول اورکت ها را توی آب می خیساندم و سپس با پاهایم آنها را ورز می دادم تا خون ها پاک شود سپس با پودرهای رختشویی که به من می دادند آنها را می شستم به هنگام این شست و شو ها لباس هایم خونی می شد ولی من آنها را با پودر لباسشویی بیت المال نمی شستم و می گفتم:« برای من حرام است»

 بچه های بسیجی ماشین ،ماشین برایم اورکت خونی می آوردند وقتی از لای لباس رزمندگان تکه گوشت و استخوان  بدن آنها بیرون می افتاد جگرم می سوخت هم برای مادران شهدا دلم می سوخت و هم برای فرزند مفقودم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده