با ناراحتی به شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی گفتم: بابا دست از سر ما بردار مگر زن گرفتن كت و شلوار خريدن است هفته پيش گفتی زن بگير و توقع داری اين هفته گرفته باشم... ادامه این خاطره جذاب را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
زن گرفتن مگر کت و شلوار خریدن است!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید عباس بابایی، چهارم آذر ۱۳۲۹ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش اسماعیل و مادرش فاطمه نام داشت، تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند، سرلشکر خلبان بود، سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. این شهید بزرگوار پانزدهم مرداد ۱۳۶۶ با سمت فرمانده اطلاعات ـ عملیات در سردشت توسط نیروهای عراقی هنگام پرواز بر اثر اصابت گلوله ضدهوایی به گردن، سینه و دست شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
تيمسار خلبان غلامحسين هاشم‌پورهمرزم سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی:
من تا سن 42 سالگی ازدواج نكرده بودم شهيد بابايی در آن زمان عهده‌دار پست معاونت عمليات نيروی هوايی بود و برای عمليات مختلفی كه قرار بود در منطقه خليج‌فارس انجام شود، هر چند وقت يكبار، به يكی از پايگاه‌های جنوب كه من در آنجا خدمت می‌كردم می‌آمدند.
 ايشان هر وقت مرا می‌ديدند خنده‌ای می‌كردند و می‌گفتند پس چه شد؟ چرا زن نمی‌گيری؟ و من هم هر بار با ترفندی چيزی می‌گفتم ناگفته نماند كه شهيد بابايی دختر مناسبی را برای من در نظر گرفته بود و پيوسته سفارش می‌كرد تا با او ازدواج كنم؛ ولی از آنجايی كه من تصميم به ازدواج نداشتم، مسأله را دنبال نمی‌كردم.
يك روز كه به پايگاه آمده بودند، مرا به كناری كشيدند و گفتند ـ هنوز ازدواج نكرده‌ای؟ من عصبانی شدم و چون بين من و ايشان رفاقت گرم و صميمی برقرار بود، با ناراحتی گفتم: بابا دست از سر ما بردار مگر زن گرفتن كت و شلوار خريدن است هفته پيش گفتی زن بگير و توقع داری اين هفته گرفته باشم.
ايشان از حرف من، كه به تندی هم گفتم، اصلاً ناراحت نشدند و دوباره با خونسردی گفتند: اگر من اصرار می‌كنم به خاطر اين است كه ازدواج از دستورات اسلام است و من دوست دارم تا تو سر و سامان بگيری.
سرانجام با آن نفوذ كلامی كه ايشان داشت، مرا متقاعد كرد و در سن 42 سالگی ازدواج كردم.
منبع: کتاب پرواز تا بی‌نهایت
مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده