عبدالله رضايي آدريان، فرزند حيدر و رقيه، در روستاي آدريان شهرستان خميني شهر در هفدهم تير ماه سال 1338 به دنيا آمد. او از كودكي اخلاق خوب و شايسته اي داشت و تا مقطع سیکل تحصیل نمود.

زندگی نامه شهید عبدالله رضایی آدریان

نوید شاهد: عبدالله رضايي آدريان، فرزند حيدر و رقيه، در روستاي آدريان شهرستان خميني شهر در هفدهم تير ماه سال 1338 به دنيا آمد.

او از كودكي اخلاق خوب و شايسته اي داشت.

شهيد تا مقطع سيكل تحصيل نمود.

او به قرآن علاقه وافري داشت. به برادر و خواهرش خواندن قرآن و دعا را توصيه مي كرد. به دعا و نماز اول وقت اهميت مي داد وبه روحانيت ، مساجد و افرادي كه اهل مسجد و نماز بودند، علاقه مند بود.

مرد مومن و با خدايي بود، نماز شب اش ترك نمي شد . دوستدار اهل بيت(ع) و سادات بود و به مصيبت اهل بيت(ع) توجه خاصي داشت.

در برابر مشكلات صبور و بردبار بود و خم به ابرو نمي آورد و هميشه:« مي گفت

خدا خودش كارها را درست مي كند.»

در هنگام گرفتاري وضو گرفته و دو ركعت نماز مي خواند و دعا مي كرد تا مشكلش حل شود.

در فعاليت هاي مذهبي از قبيل هيئتهاي عزاداري و نماز جمعه حضور مي يافت.

او در 18 سالگي با خانم صبيحه كاشي ازدواج كرد و مدت زندگي مشترك آنها 6 سال بود. حاصل اين ازدواج 3 فرزند به نام هاي سلمان، فاطمه و زهرا مي باشد.

با شروع انقلاب اسلامي در راه پيمايي ها و تظاهرات ضد رژيم پهلوي و همچنين در يكي از جلساتي كه در مسجد مرحوم ملاحيدر تشكيل مي شد شركت مي كرد، كه مورد شكنجه و ضرب و شتم مأموران رژيم قرار گرفت.

اطاعت از دستور امام را عبادت مي دانست. او مي گفت:« قبل از انقلاب بايد تيشه به دست مي گرفتيم و حالا بايد جامعه را اصلاح كنيم.» بعد از انقلاب مدتي محافظ آيت الله امامي كاشاني بود.

او طرفدار قشر محروم بود: محمد حيدري، همرزمش، در اين مورد خاطره اي ذكر مي كند:« يكي از روزها به خانه اش رفتم، ديدم چه خانه خراب و ويراني دارد. باران شديدي باريده بود، از سقف خانه آب مي چكيد، با اين وجود قانع بود. با اين كه مي توانست يك خانه از چهل دستگاه يا هفتصد دستگاه تقاضا كند، اما بعد از پركردن فرم و تعلق گرفتن خانه به او، با ديدن يك خانواده- كه سرپرست آنها فلج بود- فرم را پاره كرد. گفت:

با بودن اين جور خانواده ها اين خانه به ما تعلق نمي گيرد.»

پس از پيروزي انقلاب اسلامي مدتي عضو كميته خميني شهر بود. پس از آن عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خميني شهر گرديد. همچنين درس طلبگي و حوزوي را شروع كرد.

با شروع جنگ چندين بار به جبهه اعزام شد و در اكثر عملياتها شركت داشت و 3 بار مجروح شد.

او به خاطر دفاع از اسلام، ولايت فقيه و مملكت اسلامي به جبهه رفت و از اين كه خطري جمهوري اسلامي را تهديد كند ناراحت مي شد.

در اوقات بي كاري به آموزش نظامي، راز و نياز با خداوند و تلاوت قرآن سرگرم مي شد.

همرزمانش تواضع و مهرباني و از همه مهمتر شجاعتش را تحسين مي كردند.

فاطمه رضايي، فرزندش، مي گويد:« خاطرات زياد است. مثلاً پدرم گفت: چند نفر در يك سنگر بوديم. تا آمديم بيرون، همان سنگر را خمپاره زدند و منفجر شد. »

در عمليات بيت المقدس، گروه زيادي از عراقي ها به اسارت درآمدند . رضايي به عنوان مسئول با درايت خاص خود، آنها را كنترل و به پشت جبهه منتقل كرد.

هنگامي كه به او پيشنهاد شد كه مسئول بسيج شهرستان شود قبول نكرد، چون مي خواست بيشتر در جبهه باشد.

به دوستانش توصيه مي كرد:« جبهه ها را خالي نكنيد، در خط امام باشيد و به فرمان او عمل كنيد.»

در مسئوليت هايش شيفت و ساعت كاري معني نداشت. تا ديروقت كار مي كرد. گاهي به تهران مأموريت داشت و وقتي براي استراحت نداشت . در عين حال بسيار با نظم و وقت شناس بود.

بزرگترين آرزويش شهادت بود. در عمليات قادر يك نوار صوتي- كه در مورد اين موضوع با خانواده اش صحبت كرده بود - ضبط كرد و برايشان فرستاد.

براي آخرين بار به مدت 6 ماه به جبهه جنوب اعزام شد و از آن جا به جبهه غرب رفت و در عمليات قادر شركت نمود. در تاريخ 1364/4/18 در منطقه اشنويه مفقود شد.

صبيحه كاشي، همسرش، مي گويد:« خواب ديدم كه همسرم گم شده. و خوابم را برايش تعريف كردم. ايشان گفت: من هم همين خواب را ديدم . احتمالاً مفقود خواهم شد. »

در مورد نحوه مفقود شدن عبدالله، آقاي سيدحسين مجيدي، مي گويد: ساعت 4/30 آماده حركت شديم و ساعت 7 الي 8 نزديك دشمن رسيديم. تا سپيده صبح آن جا بوديم. صبح ميدان مين به وسيله اولين گروهان- كه بچه هاي مشهد بودند- باز شد و عده اي از آنها شهيد و يا مجروح شدند. هوا كه روشن شد دوباره گروهان مشهدي ها وارد عمل و با دشمن درگير شدند. عده اي شهيد و عده اي زخمي شدند . نوبت گروهان دوم- كه ما بوديم- شد. ما موضع گرفتيم. حجم آتش سنگين بود. فرمانده گروهان شهيد شد. عبدالله خودش داوطلب رفتن شد . ما مجبور به عقب نشيني شديم و مجروحان را حمل كرديم. بعضي از مجروحان حاضر به اين كار نمي شدند. وقتي به مقصد رسيديم، بچه هاي گشت و شناسايي در سر راه خود مجروحان را مي آوردند. عبدالله كه رفته بود و بچه هايي كه در آن درگيري با عبدالله بودند همه با هم مفقود شدند.»

عبدالله رضايي در وصيت نامه اش نوشته است:« خدايا، تو به ما جان دادي و تويي كه جان را مي گيري، مرا در راهي قرار ده كه رضاي توست و توفيق بده كه بتوانم اين راه را ادامه دهم . كسي مرا به زور به جبهه نفرستاد. بلكه احساس مسئوليت و دفاع از اسلام، مملكت و ناموس علت آمدنم به جبهه بود.

اگر سعادت دنيا و آخرت را مي خواهيد، بايد از امام و ولايت فقيه حمايت كنيد، بعد از غيبت حضرت مهدي)عج( تا به حال چنين نعمتي خدا به هيچ ملتي نداده، پس از اين هم نخواهد داد . قدر اين نعمت را بدانيد. قبل از هر مبارزه اي، با نفس اماره مبارزه كنيد كه مهمتر از جنگ با دشمن است، اي برادر سپاهي و بسيجي، من و تو بايد الگو باشيم . اگر خطايي از ما سربزند كلاً سازمان زير سؤال مي رود، شما با هوشياري حربه به دست دشمن ندهيد.

برادران در جبهه ها شركت كنيد. در برابر خون شهدا، مفقودين و اسرا مسئوليم. پشت جبهه را محكم نگهداريد.

همسرم به نماز اهميت بده كه اگر نمازمان درست باشد، بقيه كارها خودبه خود درست مي شود. فاطمه و زهرا را مانند زينب و سلمان را مانند سلمان فارسي تربيت كن. صبر خود را از دست ندهيد و طلبكار بنياد شهيد و سپاه نباشيد. با اين كارها اجر و ثواب خود را از بين نبريد. »

پيكر مطهرش هنوز مفقود مي باشد و تشييع نشده است.

پي نوشت ها

-1 فرم كارگزيني شاهد- فرم اطلاعات فردي شهيد

-2 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1

-3 رضايي، ماه بگم- سرگذشت پژوهي، ص 25

-4 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 1

-5 رضايي، ماه بگم- سرگذشت پژوهي، ص 25

-6 همان، ص 27

-7 رضايي، علي- سرگذشت پژوهي، ص 29

-8 مجيدي، سيدحسين- سرگذشت پژوهي، ص 29

-9 رضايي، ماه بگم- سرگذشت پژوهي، ص 26

-10 رضايي، فاطمه- سرگذشت پژوهي، ص 23

-11 رضايي، ماه بگم- سرگذشت پژوهي، ص 26

-12 كاشي، صبيحه- سرگذشت پژوهي، ص 15

-13 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 17

-14 كاشي، صبيحه- سرگذشت پژوهي، ص 17

-15 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-16 حيدري، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 30

-17 همان، ص 29

-18 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-19 كاشي، صبيحه- سرگذشت پژوهي، ص 15

-20 پرونده فرهنگي شاهد- زندگي نامه

-21 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص 2

-22 رضايي، علي- سرگذشت پژوهي، ص 29

-23 مجيدي، سيدحسين- سرگذشت پژوهي، ص 30

-24 حيدري، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 31

-25 رضائي، فاطمه- سرگذشت پژوهي، ص 21

-26 مجيدي، سيدحسين- سرگذشت پژوهي، ص 32

-27 حيدري، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 30

-28 مجيدي، سيدحسين- سرگذشت پژوهي، ص 30

-29 حيدري، محمد- سرگذشت پژوهي، ص 30

-30 مجيدي، سيدحسين- سرگذشت پژوهي، ص 31

-31 پرونده فرهنگي شهيد- زندگي نامه

-32 كاشي، صبيحه- سرگذشت پژوهي، ص 18

-33 مجيدي، سيدحسين- سرگذشت پژوهي، ص 33

-34 پرونده فرهنگي شهيد- وصيت نامه

-35 سرگذشت پژوهي- مشخصات شهيد، ص2

منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان اصفهان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده