همرزم شهید مدافع حرم محمدمهدی فریدونی در خاطره ای می گوید: در گیری ها در بوکمال به اوج خود رسیده بود . داعش با حمایت آمریکایی ها آمده بود تا بار دیگر شهر راهبردی بوکمان را اشغال کند .

تا آخرین گلوله

 به گزارش نوید شاهد فارس، شهید مدافع حرم "محمدمهدی فریدونی" در سی ام شهریور سال 1366 در فسا دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته زبان انگلیسی گذراند. در سال 95 به سپاه پاسداران پیوست و به دلیل تخصص در رشته زبان انگلیسی ، به عنوان مدرس در دانشگاه امام خامنه ای نیروی دریایی سپاه پاسداران ، مشغول فعالیت شد . ولی به خاطر علاقه وافر به خدمت در یگان عملیاتی حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س) ، از فرصت تدریس چشم پوشی نمود و با وجود مخالفت نیروی دریایی سپاه و دانشگاه ، با پافشاری فراوان ، به سپاه قدس پیوست. وی سرانجام در عصر 13 خرداد 97 در شب ضربت حضرت علی (ع) با زبان روزه به شهادت رسید.

متن خاطره:
این خاطره از زبان همرزم شهید روایت شده است:درگیری ها در بوکمال به اوج خود رسیده بود . داعش با حمایت آمریکایی ها آمده بود تا بار دیگر شهر راهبردی بوکمان را اشغال کند .
حملات از دو سمت رودخانه فرات انجام گرفت . محمد مهدی به همراه احمد شکیب ، از بچه های اطلاعات فاطمیون ، رفته بودند برای شناسایی  خطوط . بررسی منطقه که جلوی پیشروی دشمن را بگیرند . خط پدافندی از هم پاشیده بود و شرایط لحظه به لحظه بحرانی تر  می شد . محمد مهدی که به منطقه مورد نظر رسید ، کوادکو پترش را فرستاد بالا سر دشمن و همه تحرکاتشان را ثبت کرد ، بعد هم مختصات به دست آمده را فرستاد برای توپخانه و آتش سنگینی بر سرشان ریختند که تلفات زیادی گرفت . بعد از این اقدام ، نیروهای داعش منوجه حضور مهدی و همرزمش شدند و درگیری سختی بین آن ها شکل گرفت .
آن ها تلاش کردند خود را به مدرسه ای که در همان نزدیکی بود برسانند تا پناه بگیرند . بعد هم تجهیزات اطلاعاتیشان را در علف زارهای اطراف پنهان کردند ،  تا مبادا دست دشمن بیفتد . آتش دشمن هر لحظه سنگین تر  می شد . محمد مهدی بیسیم زد و درخواست کمک کرد . تیغ آفتاب بر سرشان بود و عطش ، لب های روزه دارشان را خشک کرده بود . این را بعدها از روی لبان بی جانشان فهمیدیم . وقتی بچه های زینبیون که نیروهای کمکی بودند ، به منطقه رسیدند ، در یکی از خانه های مشرف به مدرسه ، سنگر گرفتند و با ایجاد شکاف کوچکی در دیوار ، نیروهای داعش را زیر آتش تیربار گرفتند . در همین حین ، یکی از بچه ها بیسیم زد و مهدی را صدا کرد اما جوابی نیامد . چند بار دیگر هم تلاش کرد ولی بی فایده بود . هنوز هم می شد امیدوار بود . هیچ کس باورش نمی شد که مهدی ، یل بوکمان شهید شده باشد . اما وقتی یکی دوربین دست گرفت و زیر نور بی رمق خورشید ، پیکر  بی جان و غرق در خون مهدی را مشاهده کرد ، جایی برای شک و تردید باقی نماند .

بچه ها هنوز مشغول تیر اندازی و نقشه کشیدن برای دستیابی به پیکر بودند که صدای انفجار منطقه را پر کرد . داعشی ها ماشین مهدی را آتش زده بودند و سعی داشتند با ایجاد دود و استتار ، به پیکر مهدی برسند . بچه ها باید سریع اقدام می کردند . وقتی برای فکر کردن نبود . تیربار ، آتشش را قطع نکرد و بقیه بچه ها هم آرایش هجوم گرفتند و با استفاده از بوته زارها و علفزار ها و در آخرین لحظات روز ، رفتند سمت پیکر بی جان مهدی که کنار دیوار مدرسه افتاده بود و انگار  چشم به راه بچه ها بود .
در همین درگیری چند داعشی به درک واصل شدند و آن هایی که شانس یارشان بود ، زخمی شده یا پا به فرار گذاشتند .

مهدی روی زمین  افتاده بود و همچنان اسلحه به دست داشت  ، چند گلوله هم به اسلحه و خشابش خورده بود که یعنی تا آخرین لحظه ، دست از مقاومت نکشیده بود . پیکر آرام مهدی هم ، سه گلوله داشت ، دو تا در سینه و یکی در گلویش که از تشنگی خشک بود و شاید توانسته بود در آخرین لحظات ، حرف ها را کنار هم بچیند و نام مولای تشنه لب را به زبان بیاورد . پیکر شهید احمد شکیب ، همرزم مهدی ، هم در همان بوته زارهای اطراف افتاده بود . آفتاب غروب کرده بود که زینبیون ، پیکر شهدا را به عقب آوردند .

چند نفر از بچه ها ، قبل از برگشت ، رفتند  پای جنازه تکفیری ها که بعضی هایشان کمربند انتحاری داشتند و خیال های خامی که با اقدام مهدی و بچه های زینبیون ، همراه خودشان به درک رفت . خون مهدی بیهوده نریخت ، منطقه ای که با رشادت او و بقیه بچه ها حفظ شد ، هنوز هم در اختیار جبهه مقاومت است .

انتهای متن/
منبع: کتاب "می شود بمانی"
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده