روایت محمد حسین طالبیان از پدر شهیدش محمد طالبیان/قسمت دوازدهم
يکشنبه, ۰۳ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۰۷:۳۰
گفتم: بابا من نمی خوانم. شما احتیاج به روضه ندارید. از این به بعد هر وقت خواستم شما گریه کنید فقط می گویم امام حسین(ع).

نوید شاهد همدان: از سفر برمیگشتیم به طرف نهاوند. همانطور که رانندگی می کرد گفت: حسین جان چرا ساکتی؟

گفتم: ساکت نیستم. ذکر می گویم.

گفت: برای من هم دعا کن.

دعای فرج امام زمان عجل الله را خواندم. تا ساکت شدم باز گفت: روضه امام حسین(ع) را بخوان.

هنوز حس نگرفته و چند بیتی نخوانده بودم که دیدم های های گریه می کند و اشک می ریزد.

گفتم: بابا من نمی خوانم. شما احتیاج به روضه ندارید. از این به بعد هر وقت خواستم شما گریه کنید فقط می گویم امام حسین(ع).

حاضر نیستم برای کسب رای دست به هر کاری بزنم

یک روز که دوستانش دورش جمع شده بودند و آماده می شدند که برای تبلیغات نمایندگی مجلس بروند، رو به آنها عینکش را از چشم برداشت و گفت: ببینید رأی آوردن در این انتخابات به اندازه این عینک که به راحتی از روی چشمام برداشتم، ارزش ندارد؛ اما دوستانم در قم مرا تکلیف کرده اند. من هم اصلا به فکر تبلیغات نیستم و حاضر هم نمیشوم برای به دست آوردن رأی شما را به زحمت بیندازم و هزینه ای صرف کنم و یا خدای نکرده حقی را ناحق کنم.

مثل هر روز مقداری سیب زمینی پخته و خیار و گوجه برای ناهار و شام برداشت و به طرف روستاهای اطراف به راه افتاد.

منبع: پرونده شهید در بنیاد شهید و امور ایثارگران استان همدان و کتاب آقای معلم نوشته خانم مهین سمواتی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده