شهيد جواد زارع؛
شهيد جواد زارع ردر وصیت نامه خود می نویسد: اي امت شهدپرور راه اين شهداء را دنبال کنند و نگذارند که مانعي براي اين هدف مقدسشان به وجود آيد... به اين منافقين بگوييد که شما که دم از خلق مي زنند و به هيچ چيز ايمان و اعتقاد نداريد . بياييد بياييد از اين جبهه ها از اين جبهه هايي که خاک آن بوي خون جوانان را مي دهد ببينيد ببينيد چشم هايتان و گوش هايتان را باز کنيد و از اين سربازان امام زمان ( عج ) درس اسلام و ايمان فرا گيريد ...
نوید شاهد فارس: شهيد جواد زارع در سوم مهر ماه 1350 در خانواده اي مذهبي و روستايي به دنيا آمد . او فرزند ششم خانواده بود . بعد از گذراندن دوران کودکي در کانون گرم خانواده راهي مدرسه شد و تا سوم راهنمايي به تحصيلات خود ادامه داد. او با آن که فقط چهارده سال داشت درس را رها کرد و به جبهه رفت.

او در مرحله اول و دوم در کردستان خدمت کرد و در مرحله سوم به دشت عباس اعزام گرديد و در عمليات قدس 3 شرکت کرد . جواد در 14تیر ماه 1364 از خانه و خانواده خداحافظی کرد و سرانجام در 20 تیر ماه 1364 مفقودالاثر گرديد .
امت حزب الله؛ راه شهداء را ادامه دهید نگذارند مانعي براي هدف مقدسشان به وجود آيد
(متن وصیت نامه)
بسم الله الرحمن الرحيم
اللَّهُمَّ کَمَا جَعَلْتَ قَلْبِی بِذِکْرِهِ مَعْمُورا فَاجْعَلْ سِلاحِی بِنُصْرَتِهِ مَشْهُورا
خداوندا ، همان طوري که دلم را به ياري ولي عصر امام زمان ( عج ) آباد نمودي پس ، پس اسلحه مرا براي ياريش از غلاف بيرون کن سپاس بيکران خداوند يکتا را که به من فرصت داد تا بتوانم زنجير اسارت و جهل و ناداني را پاره کنم


و باز سپاس خدايي را به که به من قدرت مبارزه با اين دنياي پوچ و مادي را فراهم نمود تا بتوانم در انتخاب کردن راه و پياده کردن عقيده خود را در راه پاسداري از خون شهداء موفق باشم پدر و مادر و اي برادران عزيزم از اين که مرا در کنار خود نمي يابيد ناراحت نباشيد . چون احساس و عقيدهاي وجودم را از تپش پر کرده و عقيد هاي و پرچم را در درون خود خفه کرده و به من اجازه سکوت در مقابل خيانت هاي ابرقدرت هاي جهان را نمي دهد .

پدر و مادر عزيزم در اين لحظات حساس زندگيم را که مي گذرانم به ياد گناهان خود مي افتم ، مخصوصاً به مخصوصاً سرپيچي از دستورات شما، ولي پدر و مادر بدانيد که من کار خلاف شرعي انجام نداده ام و از خداي خود مي خواهم که اگر لياقت شهادت را دارم زودتر مرا به اين هدف بزرگ برساند و پيش خود ببرد و بگويم به خداوند به خداوند کعبه که از اين ... بزرگي که در گردنم بود رها و رستگار گشتم و با خون خود درخت اسلام را آبياري کرده ام و در برابر اين امت حزب الله سربلند و روسفيد گشته ام


 و تو نيز مادرم براي الله و اين امت شهيدپرور مي دهي من از اين امت حزب الله مي خواهم که راه اين شهداء را دنبال کنند و نگذارند که مانعي براي اين هدف مقدسشان به وجود آيد و بزرگترين مانع براي اين امت حزب الله منافقين هستند که دم از خلق مي زنند و به هيچ چيز ايمان و اعتقاد ندارند.

 و شما اي امت شهدپرور به اين منافقين بگوييد که شما که دم از خلق مي زنند و به هيچ چيز ايمان و اعتقاد نداريد . بياييد بياييد از اين جبهه ها از اين جبهه هايي که خاک آن بوي خون جوانان را مي دهد ببينيد ببينيد چشم هايتان و گوش هايتان را باز کنيد و از اين سربازان امام زمان ( عج ) درس اسلام و ايمان فرا گيريد.

و در آخر وصيتم به برادران اين است که راه شهداي ادامه بدهند نگذارند که اسلحه شهدا روي زمين بماند و يا خون آن ها پايمال شود و در آخر چند قطعه ي شعر .
پاسدارم هرگز نکنم پشت به ميدان ، گر سر برود من نروم از سر پيمان
 مي جنگم و هستم پاسدار خميني ، دست و سرم و جانم قربان خميني
گر تير جفا خورد به سرم از ره کينه . خوشحالم که رسيدم به آن چه فرموده خمينی
 مطمئن باش که يادت نرود از دل من ، مگر آن روز که خاک شود منزل من
 امروز که به جز شور جواني به سرم نيست ، عکسم تو نگهدار که فردا اثرم نيست برادرم
 والسلام عليکم و رحمت الله و برکاته
 محل دفن دلخواه پدر و مادرم

انتهای متن/
منبع: پرونده فرهنگی ، مرکز اسناد ایثارگران فارس

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده