يکشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۴۱
همرزم شهید «محسن وزوایی» در مراسم بزرگداشت این شهید والامقام گفت: «محسن» سرباز بی‌ادعای امام زمان (عج) و اولین کسی بود که حضور ایشان را در جبهه‌ها بیان کرد و امام زمان (عج) نیز فریادرس وی در جبهه‌ها بود.

همرزم شهید «وزوایی»: امام زمان (عج) فریادرس «محسن» در جبهه‌ها بود

به گزارش نوید شاهد، مراسم بزرگداشت شهدای دانشگاه صنعتی شریف با عنوان «هم‌قامت قله‌ها» با محوریت شهید «محسن وزوایی» امروز (یک‌شنبه) با حضور سردار سرتیپ پاسدار «محمد کوثری» جانشین فرمانده قرارگاه ثارالله، حجت‌الاسلام «کاویانی‌راد» معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران، سردار سرتیپ دوم پاسدار «حسین اسداللهی» فرمانده سابق لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله، دانشجویان و اساتید در این دانشگاه برگزار شد.

در این مراسم «محمد ابراهیم شفیعی» همرزم شهید «وزوایی» اظهار داشت: «محسن وزوایی» از اولین کسانی بود که برای برپایی راهپیمایی‌های قبل از انقلاب تلاش می‌کرد و جزو اولین کسانی بود که وارد لانه جاسوسی آمریکا شد.

وی افزود: وزوایی در تصمیم‌گیری‌های خود مسلط بود و در عملیات‌ها در کمترین زمان تصمیم می‌گرفت و عمل می‌کرد و به تمام معنا سرباز واقعی امام خمینی (ره) و در واقع سرباز بی‌ادعای امام زمان (عج) بود و اولین کسی بود که حضور ایشان را در جبهه‌ها بیان کرده و امام زمان (عج) فریادرس وی در جبهه‌ها بود.

شفیعی ادامه داد: اقدامات وزوایی برگرفته از امداد غیبی بود؛ چراکه در روز روشن امکان صعود به ارتفاعات «بازی دراز» نبود؛ اما محسن شبانه آن را از دشمن پس گرفت. وی بسیار ولایت‌پذیر بود و وقتی‌ که به محضر امام خمینی (ره) رسیدیم، از دور چشمانش پر از اشک شد.

وی با اشاره به اولین مجروحیت محسن وزوایی که ۲ تیر به گلوی وی خورده بود، گفت: با این وجود حاضر نبود که جبهه را ترک کند و هنگامی که دومین مجروحیت وی رخ داد، در حالی که فک و دست راستش از بین رفته بود، با نوشتن توسط دست چپ، عملیات را اداره می‌کرد.

شفیعی ادامه داد: یک روز که وزوایی به تهران آمده بود، به وی گفتم که الان وقت خوبی است که یک مسئولیت دولتی بگیری؛ اما وی گفت تا زمانی که جنگ هست، من عهد کرده‌ام که جبهه را رها نکنم.

همرزم شهید «محسن وزوایی» در بیان خاطره دیگری از این شهید والامقام بیان داشت: وقتی وزوایی در بیمارستان بستری بود و دست و فک وی به شدت آسیب دیده بود، همراه با شهید «غلامعلی پیچک» و چند نفر دیگر به عیادتش رفتیم. دوستان برای اذیت کردن وی یک پرس چلوکباب برگ برایش آوردند؛ وقتی برای صحبت کردن با پزشک وی رفتیم و برگشتیم دیدیم که چلوکباب نیست؛ ناگهان محسن اشاره کرد که من آن را خورده‌ام.

انتهای پیام/

منبع: دفاع پرس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده