همسر شهید مرتضی شیخ الاسلامی:
سه‌شنبه, ۰۶ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۲۱
همسر شهید مرتضی شیخ الاسلامی گفت: در زمان شهادت همسرم دختر کوچکم 40 روز بیشتر نداشت، همسرم خانواده و 4 فرزند قد و نیم قد خود گذشت و به جبهه رفت تا از تمامیت ارضی و حیثیت کشور دفاع کند؛ اما برخی مسئولان و کسبه پا روی خون شهدا گذاشتند. من و فرزندانم در قیامت جلوی تک تک آنها را می گیریم.
روز قیامت جلوی تک تک مسئولان، محتکران، گرانفروشان، کم فروشان و اختلاسگران را می گیرم

به گزارش نوید شاهد تهران بزرگ و به نقل از خبرگزاری بسیج؛ فرخنده عنایت خواه، همسر شهید مرتضی شیخ الاسلامی که از مدیران شرکت مارگارین بود، در حاشیه مراسم رونمایی از یادمان شش شهید این واحد صنعتی، شهیدان:« تیمور حسن زاده، ابوالقاسم صباغ، مرتضی شیخ الاسلامی، کاظم شاهسون، ابوالفضل خسروی و مجید ایرانی»، ضمن قدردانی از مسئولان این شرکت که هر سال با برگزاری یادواره شهدا یاد و خاطره این عزیزان را گرامی و زنده نگه می دارند، به ذکر خاطراتی از همسر خود پرداخت و گفت: ذکر خوبی های شهید شیخ الاسلامی در یک ساعت و یکی دو هفته نمی گنجد؛ در تمام 9 سالی که با او زندگی کردم بجز خوبی و مهربانی چیزی از او ندیدم. او یک انسان واقعی بود.

از زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، انگار مرتضی همه چیز را فراموش کرد، پا به پای همه اقشار در برنامه های مختلف انقلاب شرکت کرد. او مسئول حسابداری شرکت مارگارین و از سوی دیگر مسئول بسیج بود و در برنامه های بسیج حضوری جدی و فعال داشت. تمام وقتش حتی روزهای تعطیل را وقف بسیج کرده بود. روز های جمعه به او می گفتم: شما که این همه مسئولیت بر عهده دارید مسئولیت خانواده را پاک فراموش کرده اید، لا اقل جمعه ها با ما باشید بچه ها شما را ببینند. اما مرتضی می گفت: روایت شده اگر کسی دو هفته پشت سر هم بدون دلیل در مراسم سیاسی عبادی نماز جمعه شرکت نکند منافق است؛ مردم آن روزها به درجه ای از رشد و ایمان رسیده بودند که این گونه مسائل را قبول می کردند و می پذیرفتند.

 گاهی هم با بچه ها و خانوادگی به نماز جمعه می رفتیم، وقتی بر می گشتیم کمی استراحت می کرد و دوباره شال و کلاه می کرد و از خانه بیرون می زد.  می گفت: بچه های بسیج نه حقوق می گیرند و نه چشمداشتی برای خدمت دارند دلشان به کارت های شناسایی خوش است و من باید این کارت ها را آماده کنم. آیا دلت می آید از این کار کوچک هم دریغ کنم؟!

 او مثل روزنامه صبح بود. در زمان بنی صدر کارشکنی ها و خیانت های او را افشاگری می کرد. هیچ وقت هنگامی که سوار اتوبوس می شد روی صندلی ننشست و همیشه جایش را به دیگران می داد.  شب ها وقتی به خانه می آمد کاپشن او روغنی بود می گفتم چرا مثل دیگران نمی روی بنشینی یکجا و استراحت کنی؟ می گفت هر طور شده باید به مردم و انقلاب خدمت کنم. گاهی پا رکابی اتوبوس شرکت واحد بود و به راننده کمک می کرد و بلیط می گرفت، گاهی با قلم و گاهی با بیان خود به هر طریق به انقلاب خدمت می کرد و می گفت: از من نخواه که  مثل یک آدم عادی و نسبت به همه چیز بی تفاوت باشم.

مرور خاطرات 9 سال زندگی خانم عنایت خواه، با همسر شهیدش مرتضی شیخ الاسلامی برای او شیرین بود، اما یک موضوع خیلی آزارش می داد و آن هم پشت پا زدن برخی انسان نماها به آرمانها و دستاوردهای معرفتی و معنوی انقلاب بود که او را رنج می داد و خاطرش را مکدر ساخته بود.

 آخرین این خیانت ها به مردم و سخره گرفتن خون هزاران شهید، اختلاس خانم مرجان شیخ الاسلامی بود. همسر شهید شیخ الاسلامی آهی سینه سوز از ته دل می کشد و می گوید: «خانمانسوز بود آتش آهی گاهی؛ ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی!!! » سپس ادامه می دهد: همسر من روز اول فروردین سال 63 در عملیات خیبر در منطقه طلائیه به مقام شهادت نایل آمد در حالی که فرزند اول ما کمتر از هشت سال داشت و فرزند چهارم مان 40 روز بیشتر نداشت. سال 63 بهار ما رنگ و بوی پائیز داشت، من اصلا نفهمیدم بهار شده و عید نوروز و بهار را احساس نکردم.

او با نفرت شدیدی از اختلاسگران و محتکران نام می برد و می گوید: کسانی که معیشت مردم را دستمایه عیش و نوش و خوشگذرانی و راحتی خود و خانواده خود قرار داده اند و با زندگی مردم بازی می کنند، آیا از شهدا که از جان عزیز و خانواده خود گذشتند، شرم نمی کنند؟ آیا شهدا از همه  زندگی خود گذشتند تا امروز ما شاهد اینگونه غارتگریها باشیم؟!  

یک عده که نمی توانم نام آنها را انسان بگذارم مثل گرگ در لباس انسان وارد حکومت شده اند همه چیز را به دست گرفته اند و اجازه نمی دهند که افراد لایق کار کنند، بعد از 40 سال خیلی کارها در کشور انجام شده اما خیلی بیشتر از اینها باید می شد. ما خیلی جای کار داریم اما به خاطر بی کفایتی و بی لیاقتی بعضی از مسئولان که فقط بلدند شعار بدهند مردم دچار مضیقه شده اند.

کشور ما بهترین کشور دنیاست.هیچ کشوری خاک کشور ما را ندارد، انقلاب ما انقلاب زیبایی بود اما متاسفانه برخی مدیران و مسئولان، خوب مدیریت نکردند این کشور باید یک بهشت کوچک در روی کره زمین باشد اما عده ای فرصت طلب و سود جو کام مردم را تلخ کرده اند. هر روز خبر اختلاس و فرار سرمایه ها به خارج از کشور و گرانی و بالا رفتن قیمت کالاها را می شنویم. مگر یک نفر می تواند به تنهایی اختلاس کند؟ دست صدها و هزاران نفر برای انجام این خیانت ها در کار است...

 من به عنوان همسر شهید خدا را شاهد می گیرم!!!!  روز قیامت جلوی همه آنها را می گیرم «بغض راه گلوی همسر شهید شیخ الاسلامی را سد می کند، لحظاتی سکوت حکمفرما می شود، سپس بریده بریده ادامه می دهد:  روز قیامت جلوی تک تک افراد محتکر، گرانفروش، کم فروش، مسئولان و مدیرانی که به ملت و کشور خیانت کردند را می گیرم. آنها باید پاسخگوی دختر 40 روزه من باشند که یک عمر از نعمت مهر پدر محروم بود و در حالی که شهدا عزیزترین سرمایه و جان خود را نثار کردند و از زندگی و خانواده خود برای رفاه و امنیت و عزت کشور گذشتند اما برخی ها از میز و منصب و پول و ثروت و دلار نگذشتند...

آخر، مگر مرجان شیخ الاسلامی می تواند به تنهایی این همه پول را از کشور خارج کند! هیچ عقل سلیمی این موضوع را باور نمی کند. مگر اینکه، دست های بسیار بسیار قوی و محکم پشت این خانم و دیگران بوده باشد. در عربستان که نام کشور اسلامی را یدک می کشد با کوچکترین دزدی دست سارقان را قطع می کنند. مگر مسئولان ما از چه می ترسند؟ شما که ادعا می کنید از آمریکا نمی ترسیم، چرا می ترسید اختلاسگران را به اشد مجازات برسانید! نکند می ترسید آمریکا جلوی شما بایستد و بگوید حقوق بشر را رعایت نکرده اید.

 بدانید ما مردم خوبی داریم. ملت خودتان را نگه دارید. اگر دست اندر کاران  با مردم همدل باشند مردم باز هم جانشان را تقدیم می کنند. این انقلاب با خون هزاران شهید آبیاری شده که هر کدام گلی بودند. آنها نیز خانواده هایشان را دوست داشتند، دین خود را دوست داشتند، حسین زمانشان را دوست داشتند. همسرم می گفت: هر وقت دلتان تنگ شد برای من گریه نکنید به یاد من برای امام صلوات بفرستید و دنباله روی راه ایشان باشید.

 امروز که 34 سال از شهادت همسرم می گذرد، هر روز سختی هایش برایم تداعی می شود. من تا بچه را بزرگ کنم و به اینجا برسانم خیلی خیلی سختی کشیدم.

شهید شیخ الاسلامی برای تک تک بچه ها حتی نوزاد 40 روزه اش وصیت نامه نوشته بود. خطاب به پسر بزرگم نوشته بود خیلی درس بخوان تا یک مهندس لایق باشی و بتوانی به کشور و ملت خدمت کنی ما انقلاب کردیم که به مهندسان خارجی وابسته نباشیم خودمان همه چیز داشته باشیم. در وصیت نامه اش برای دختر 40 روزه اش نوشته بود: مطمئن هستم حتما الان آقا امام زمان آمده اند و کشوری آباد و سربلند داریم. اما متاسفم که شهدا به این ایده های قشنگ نرسیدند.

 همسر شهید مرتضی شیخ الاسلامی خاطرنشان کرد: من خودم شاغل و فرهنگی بودم با اینکه حقوق ما  کم بود اما می خواستم بچه هایم را خاص تر بزرگ کنم. حتی بنیاد شهید می خواست خانه مصادره ای یکی از مسئولان فراری را که روبروی پارک ساعی بود به من بدهد اما من قبول نکردم و گفتم: دوست ندارم بچه هایم در خانه یهودی ها بزرگ شوند. خودم با زحمت زندگی ام را تا اینجا کشاندم، خدا را شکر می کنم بچه هایم تحصیلکرده و از لحاظ علمی موفق هستند اما از لحاظ روحی وضعیت مساعدی ندارند. احساس می کنم گاهی اوقات، مخصوصا پسر بزرگم که پدرش را دیده بود وقتی ناملایمات را می بیند با خودش می گوید چرا بعضی ها کشور را به غارت می برند؟ شهدا از زن و بچه و از خانواده و پدر و مادر خود گذشتند اما امروز بعضی ها از خط قرمز خون شهدا می گذرند. 

انتهای پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده