پنجشنبه, ۰۱ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۱۳
قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی زیبا نطرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید، این خاک به خون مطهر شهدا آغشته است. این جمله دریای سخن و معنی بود.
سیزده موذن نا آشنا


نوید شاهد، آخرین روزهای تابستان 72 بود و دست های جست و جو گر بچه های «نفحص» به دنبال پیکر شهدا می گشت. مدتی بو که در منطقه ی عملیاتی خیبر به عنوان خادم شهیدان انتخاب شده بودیم و با جان و دل در پی عاشقان ثارالله بودیم. سکوت سراسر جزیره را فرا گرفته بود؛سکوتی که روح را دگرگون می کرد. قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی زیبا نطرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید، این خاک به خون مطهر شهدا آغشته است. این جمله دریای سخن بود و معنی، نزدیک ظهر بود، بچه ها با کمی آب که داشتند، تجدید وضو کردند، ولی ناگهان صدای اذان آن هم به صورت دسته جمعی به گوش جانمان نشست. با خود گفتم: هنوز که وقت نماز نیست، پس این اذان به ظاهر ناگاه حکمتی نهفته است. از این رو، به طرف صدا که هر لحظه زیباتر و دل نشین تر می شد، پیش رفتیم.ناگهان در کنار نی زارها قایقی دیدیم که لبه آن ازگل و لای کنار آب بیرون آمده بود.به سرعت به داخل نی زارها رفتیم و قایق را بیرون کشیدیم و سرانجام موذنان نا آشنا را یافتیم. درون قایق شکسته که بر موج های آب شناور بود، پیکر 13تن شهید گمنام، ما را به غبطه وا داشت.
 
منبع :کتاب کرامات/جلد اول/ ابراهیم رستمی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده