به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی
چهارشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۲۸
درآستانه چهلیمن سال پیروزی باشکوه انقلاب اسلامی هستیم که مدیون جانفشانی و نثار خون هزاران شهید سرافراز انقلاب در کشورمان می باشد . استان هرمزگان هم 6 شهید سرافراز از فرزندان برومندش را تقدیم کشور عزیزمان نموده است به همین مناسبت به معرفی آنان می پردازیم
نوید شاهد هرمزگان ویژه نامه شهدای انقلاب استان هرمزگان(4) "دانش آموز شهید علی سایانی"

ویژه نامه شهدای انقلاب استان هرمزگان(4)

تولد، کودکی و دوران تحصیل شهید علی سایانی: 
شهید علی سایانی در 29 فروردین 1344 در مرودشت شیراز دیده به جهان گشود. 
روز تولدش مصادف بود با میلاد امام علی النقی (ع) پیشوای دهم عصمت و طهارت بود، لذا او را علی نام نهادند. 
مادر شهید و خاطرات دوران متولد شدن فرزند شهیدش: 
" سه ماهه باردار بودم به باباش گفتم اگر این  فرزندم پسر باشه، ان شاالله اسمش رو علی می گذاریم! 
(پدرشهید)شوخی کرد  و گفت: اسمش می گذاریم  رامین، گفتم: نه باید علی باشه. گفت: خیلی خب. 
روز تولد امام علی نقی(ع) متولد شد این بچه. 
وقتی قابله بچه رو شست و شو میکرد، اسم یا علی روی شکم بچه حک شده بود! قابله که دید صدا زد و گفت: آقای سایانی،  اسم این بچه را علی بگذار. گفت: چشم. 

دوران کودکی علی در مسافرت های پیاپی سپری شد. او به همراه خانواده اش از مرودشت به شیراز و از آنجا به بوشهر رفت، و پس از گذراندن یکسال از عمر خود در آنجا، به زاهدان رفت و از آنجا به سنندج عزیمت نمود. در سنندج بود که علی هوش و استعداد خود رانشان داد. 
علی در سال دوم ابتدایی به عنوان شاگرد ممتاز معرفی شد و عکس وی در روزنامه چاپ گردید. مسافرت بعدی علی با خانواده اش به کرمانشاه بود که در آنجا علاقه خود را به مکتب حیات بخش اسلام نشان داد. به تدریج که علی بزرگ می شد درد جامعه را بهتر احساس می کرد و از ناروایی هایی که بر امت مسلمان ایران می رفت بیشترین رنج می برد. 
شکل گیری شخصیت  انسانی شهید: 
وی ماه رمضان را اغلب روزه می گرفت و در موقع افطاری اول غذا به همسایه های دور و بر دوستان نزدیک خود که وضع مالی خوبی نداشتند می برد و سپس خود افطار می کرد. 
او آرزو داشت که در جامعه فقر وجود نداشته باشد و همه در رفاه و آسایش باشند. اغلب لباس های خود را به دوستان و هم کلاسی هاس خود می بخشید. و تا آنجا که می توانست از هیچ نوع کمکی به دوستان دریغ نمی کرد. و حتی بعضی مواقع از پدر و مادر پول می گرفت و به دوستان خود می داد. علی دوران نوجوانی را سپری می کرد که از کرمانشاه به بندرعباس آمد و پس از چندی که انقلاب در شهر هایی چون قم و تبریز و تهران  به اوج خود رسیده بود و در بندرعباس سیر اولیه اش طی می کرد، به صف انقلابیون پیوست و فعالیت های خود را آغاز نمود. گاهی می شد که شهید سایانی شب ها تا دیر وقت بیدار می ماند و با کمک دوستانش اعلامیه ها و پیام های امام را دستنویس نموده و صبح روز بعد آنها را در کشوی میزهای مدرسه می گذاشت تا دیگران از این طریق آگاهی یابند. 
وی هم چنین نوارهای سخنرانی های امام را از دوستان خود گرفته و آنها را تکثیر و پخش می کرد. گاهی هم این نوارها را به منزل می آورد تا خانواده اش بی نصیب نمانند. شهید علی سایانی در برابر اعتراضاتی که نسبت به فعالیت هایش از سوی عده ای مطرح می شد و او را تشویق به درس خواندن می کردند، با شهامت تمام ابراز می داشت که مطلب کتاب های درسی به درد نمی خورد. علی با وجود این که سیزده سال بیش نداشت می فهمید که کتاب های درسی درد جامعه و حقیقت اوضاع اجتماع را بیان نمی کنند. 
شهید و مبارزات آشکار: 
شهید علی سایانی در اثر فعالیت های زیادی که به ثمر رسیدن انقلاب می نمود، چهره اش شناخته شده بود و بارها از طریقی او را از مامورین ساواک ترسانیده بودند. او هم چنان مصمم و استوار به فعالیت هایش ادامه می داد و ساواک را به باد تمسخر می گرفت و ترسی از دستگیری نداشت. با این وجود خود نیز می دانست که احتمالا شناسایی شده است و حادثه ای که در ماه محرم به وقوع پیوست، این احتمال را بیشتر کرد. 
در ادامه پدر شهید از خاطرات مبارزات شهید می گوید: 
" محرم سال  56بود که ساواک اینو تهدید کرده بود. این به ما گفت که قراره منو بگیرن ما هم گفتیم باشه؛ اینو برداشتیم بردیم در روستای فین، بخش فین{از توابع شهرستان بندرعباس}خاله اش  اونجا ساکن بودند رفتیم اونجا یک هفته ای موندند. همون شب که ما اینا رو برده بودیم  خونه ما خالی بود البته یه نگهبان هم گذاشته بودیم ولی گویا ساواکی ها اومده بودن و دوتا چمدون و لباساشو و کتابای که اونجا بود رو برده بودند و کسی متوجه نشد! صبح که به ما اطلاع دادن همچنین اتفاقی افتاده است ما رفتیم بچه ها رو از فین برداشتیم آوردیم.
در یکی از شبهای آن ماه که همه بیرون بودند، چمدان مملو از کتاب های انقلابی که در خانه بود، مفقود شد. این واقعه نشان داد که ساواک و دستگاه  اطلاعاتی از گسترش انقلاب آگاهی داشت که دست به این نوع اعمال می زد. با این وصف علی معتقد بود که حتی اگر کتک هم بخورد و شکنجه هم بشود، دیگر محال است که بتواند افکارش را عوض کنند. علی در مسافرت هایی که به روستاهای اطراف می نمود، به کشاورزان نوید می داد که بزودی شما آزاد می شوید و از زیر بار ستم بیرون خواهید آمد. اندک اندک، انقلاب به اوج خود رسید و رژیم وحشیانه می کوشید تا با کشت و کشتار جلو انقلاب را بگیرد. مردم با برگزاری راهپیمایی ها و تظاهرات گسترده در راه پیشبرد انقلاب تلاش می کردند." 

خصوصیات اخلاقی: 
یکی از خصوصیات شهید که همواره در زندگی اش رعایت  می نمود، کمک به دیگران بود. 
او به هم سن و سال های خودش میرسید و حواسش به آنها بود مبادا تنها بمانند. 
ویژه نامه شهدای انقلاب استان هرمزگان(4)
مادر شهید: 
" علی کلاس چهارم بود. گفت: مامان من یک خواهشی از تو دارم . گفتم: بگو. گفت: یه نفر هست که باباش زندانه وضع روزگار و زندگیشون خیلی خرابه. نمی آیی برویم منزل شان؟ گفتم میریم. ظهر که اومد از مدرسه ساعت دو (بعد از ظهر) من رو برد خونه همین دوستش که کلاس چهارم بودند همکلاسی بودند؛ ما دیدیم سلام علیک کردند و اینها، زیر پایشان مقوا انداخته بودند، کارتن زیر پای اینها بود. اشاره کرد به من گفت نگاه بکن. من به مادرش{دوست شهید} گفتم چرا زندگیتون این جوریه؟ گفت بله، پدر بچه ها ژاندارم بوده و یک خلافی کرده گرفتنش حقوقش توقیف کردند ما هیچی نداریم. خونه مون فروختیم. جریمه اش دادیم- هر کاری کرده- اومدیم و یه اتاق اینجا خریدیم و اتاق رو ساختمان(خانه) کردیم و زندگیمون اینه. آب هم نداریم زندگی هم نداریم. گفتم آب بیاید خونه ما ببرید. ما دیگه به حرف علی گوش دادیم. بعد خداحافظی کردیم و اومدیم. 
ما رفتیم خونه همسایه، خونه سازمانی داشتیم؛ گفتیم والله یک خانواده ای هستند زندگیشون این طوری است و پول گرفتیم از اونا. و خودمون هم پول روی هم گذاشتیم دادیم به اون خانم گفتم برو یه موکتی چیزی بگیر بزار زیر پای بچه ها." 
پدر شهید علاوه بر روشنگری مذهبی روزهایی را به یاد می آورد که شهید چگونه به فکر دیگران بودند. 
پدر شهید سایانی: 
"دوست داشت که به دوستان و افراد بی بضاعت، دوستان کم بضاعت کمک بکنه، خب کمکم می کرد تا اونجایی که براش مقدور بود و ما هم که یک کارمندی بیشتر نبودیم، استطاعت مالی آن چنانی نداشتیم. ولی تا آنجایی که مقدور بود ما هم بهش کمک می کردیم که ایشون آنچه دلش می خواد انجام بده. 
در همون زمانی که ایشان مسجد می رفت برای مادرش تعریف کرده بود گفته بود که من هنوز نماز برام واجب نیست ولی میرم در نماز جماعت شرکت می کنم. حتی ما توی خونه کتاب قرآن و مفاتیح زیاد داشتیم. باز ایشون رفته بود یک قرآن برای خودش هدیه کرده بود. که این قرآنش رو بعدها مادرش به خواهرش هدیه کرده بود. 
به هر حال علاقه زیادی به امور مذهبی داشت. خصوصا به خانواده عصمت و طهارت، انبیا و اولیاء الحمدلله . 
علاقه به کتابخوانی 
پدر: عرض کنم که از سال دوم دبستان ایشون نبوغش رو اعلام و به ما نشان داد. ما عکسشون رو توی روزنامه چاپ کردیم شاگرد اول مدرسه شده بود. بعد من به ایشون سفارش کردم که چون تو پسر بزرگ خونواده هستی من وقتی که میرم مسافرت یا ماموریت، شما باید خونه رو سرپرستی کنی؛ به مادرت خصوصا کمک کنی، ایشون همین کار می کرد. وقتی مادرش پول خرجی به ایشون میداد که برو فلان چیز بخر، خرید خانه که می کرد بعد آنچه را که باقی مانده بود{باقیمانده پول}برا خودش کتاب می خرید به خصوص کتاب زندگانی حضرت امامان و حضرت معصومین و بخصوص زندگانی حضرت زهرا (س)؛ که مادرش تعریف می کرد که برای ایشون میخونده شبهایی که من نبودم. 
بعد از حیاتش بیش از300  جلد کتاب غیر درسی از شهید باقی ماند .آنقدر مطالعه می کرد که معلوماتش بیش از عقلش بود و عقلشم شاید خیلی بیشتر از این. ما فکر نکنیم که بچه چهارده ساله یک بچه ای بود؛ هیکلش مثل یک آدم 20ساله 22ساله بود. 
ماجرای درگیری با ساواک شهر 
بارها ساواک به تعقیب علی سایانی مشغول شد اما او بسیار مواظب بود و هر بار از چنگال ایشان می گریخت. 
مادرش خاطره ای دارد: 
" علی اعلامیه امام رو پخش می کرد و نوشته می برد و لای کتاب بچه ها میذاشت و همینطور که پدرش فرمود، گفت: ساواک سر دستش رو میگیره و میگه: که اگه دفعه ای دیگه اینکارو کردی جایی می فرستیمت که عرب برات نیزه بزنه. اینم جواب می داد که من دیگه از اون جوان ها بهتر نیستم. 
باباش از از اداره آمد و گفت چرا سرو صدا می کنی؟ گفتم: علی گفته دیگه مدرسه نمی رم و ساواک من را گرفته و {دستگیر کرده}
شهادت شهید سایانی:  
شهید سایانی پس از مدت ها کوشش برای پیروزی انقلاب سرانجام در 15 دی ماه 1357 در شهر بندرعباس به خواسته خود رسید. 
والدین شهید از روز شهادت ایشان روایتی را عنوان کردند.  
روایت پدر: 
"در روز نهم دی ماه در آموزش و پرورش مراسمی برقرار بود. پس از اتمام مراسم، مردم دو دسته شدند، یک دسته به طرف فرمانداری رفته و دسته دیگر به طرف فلکه انتهای  خیابان شریعتی حرکت نمودند و در مسیر خود چندین مشروب فروشی و بانک را به آتش کشیدند. علی در این تظاهرات شرکت داشت. تلاش فوق العاده او باعث دلگرمی دوستانش می شد. سپس مردم بطرف خیابان سید جمال الدین آمده بودند که در آنجا با ماموران رژیم درگیر و کار به پرتاب گاز اشک آور و شلیک گلوله کشید. در همین بین علی که در نزدیکی دیوار دبستان محمدیه ایستاده بود و شعار می داد ناگهان به زمین غلطید و خون از سرش فواره زد. از بس دود فضا را انباشه بود معلوم نشد که حادثه چگونه اتفاق افتاد. ولی طبق گزارش پزشک بیمارستان علت شهادت علی ورود ضربه جسم سنگینی به ناحیه سر او بوده است که احتمال می رود در اثر ضربه کپسول گاز اشک آور بوده باشد. پس از وقوع حادثه یکی از دوستان علی با خون علی جمله "مرگ بر شاه "را بر دیوار مدرسه نوشت که مدت ها باقی بود.
شهید علی سایانی به مدت یک هفته در بیمارستان بستری بود و سرانجام در روز 15 دی ماه به آرزوی دیرینه خود رسید و به لقا الله پیوست. 

منبع : اداره اسناد و انتشارات معاونت فرهنگی اجتماعی اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان هرمزگان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده