وصیتنامه شهید ابوالفضل ذوقی
شهید ابوالفضل ذوقی، دهم شهريور 1347، در شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش علی، کارمند اداره بهداری بود و مادرش ایران خانم نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته اقتصاد کشاورزی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. پنجم بهمن 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای دارالسلام کاشان واقع است.

نوید شاهد اصفهان منتشر میکند: وصیتنامه شهید ابوالفضل ذوقی 

 بسم الله الرحمن الرحیم

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان. با سلام ودرود خدمت منجی عالم بشریت حضرت حجت ونائب برحقش امام امت، ودرود بیکران بر سلحشوران صحنه پیکار حق علیه باطل.

والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم ورضوا عنه واعد لهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوزالعظیم.

وپیشینیان و نخستین ازمهاجرین وانصار وآنانکه پیروی شان کردند به نیکوکاری، خدا ازایشان خشنود است وآنها ازاو خشنودند وآماده کرده است برای ایشان باغ هایی که روان است زیرا آنها جوی ها وجاودانند درآن همیشه این است رستگاری بزرگ.

یکی از راه های یاری کردن دین خدا هجرت ازدیار خود در راه خدا است وکسی که در راه خدا هجرت کند مقامی بزرگ نزد خدا دارد وهمچنانکه درآیه فوق می بینیم خداوند درباره آنها فرموده است که من از آنها خشنود هستم واین خود از انعام الهی می باشد. وحال این هجرت امکان دارد به خاطر رهاشدن از ظلم وجور ستمگران باشد ونمونه ای ازآن هم هجرت عده ای از اصحاب پیامبر به حبشه بوده یا امکان دارد هجرت کردن به خاطر یاری کردن دین مبین اسلام ودفاع ازحریم مملکت اسلامی باشد که دراین صورت مهاجر مقامی بس والا وبلند دارد وخداوند نیز درباره آنها می فرماید: آنانکه هجرت کردند وجهاد کردند در راه خدا بزرگترین درجه رانزد مادارند وآنها رستگارند. امیدوارم خداوند من روسیاه رانیز جزء این گروه از هجرت کنندگان قرار دهد انشاالله.

خداوندا، پروردگارا تو خود خوب می دانی که تنها درراه رضای تو وبرای پاسداری ازحریم اسلام ویاری کردن دین تو از کاشانه خود هجرت کردم وتنها ازتو می خواهم که مرا به درگاهت بپذیری. بارالها با کوله باری ازگناه و معصیت به سویت آمدم وامیدم به تواست چراکه تنها تویی آمرزنده گناهان وقبول کننده توبه توبه کنندگان.

وچند کلمه ای هم درباره شهادت می نویسم؛ شهادت نه تحمیل که یک انتخاب است وقتی آفتاب بربام جاودانه تاریخ درخشیدن آغاز کرده است بستن پنجره ای نمی تواند جلو نور را بگیرد وشهادت ازهابیل تا عیسی واز عیسی تا علی وازعلی تا حسین واز حسین تا کربلای خونین ایران درطول دشت سرخ تاریخ تداوم می یابد چراکه شهادت یعنی راه یافتن به سوی نور ونور همواره دریچه قلب های تپنده عاشقان نور، آنها که تنها به روز زنده اند وشب می شکنند تازندگی را دررگ حیات جاری کنند پرتو می یابد. انقلاب اسلامی به تعبیری جرقه ای دیگر برخرمن خاموش تاریخ است. فریادی است که کربلا رابه بیداری دوباره میخواند و نوری است که دردل عاشقان شهادت می تابد، صدایی است که درطول تاریخ آنجایی که صحنه نبرد دائم حق وباطل بوده است پیچیده واستواری رابه ما یاد می دهد وگویی فریاد حسین است که اینبار بی پاسخ نمانده است که اگر هل من ناصرینصرنی حسین درسکوت ظهر عاشورا بی پاسخ ماند امروز آن فریاد لبیک ها دارد واین لبیک ها جانفشانی ها. امروز روزی است که باید سلاح برزمین افتاده سرداران به خون خفته را برداشت و نگذاشت که راهشان بی رهرو بماند. صدایی ازسوی جبهه ها به گوش می رسد این صدا صدای حماسه است که درگوش فلک می پیچد که ازپای نخواهیم نشست حتی آن زمان که تنها زندگانمان فرزندان شیرخوارمان باشند. به قول شهید همیشه شاهد تاریخ، شریعتی؛ اگرتمامی خلق گرگ های هارشوند و از آسمان هول وکینه برسرمان ببارد بازخدا هست، آن مهربان جاودان آسیب ناپذیر، آن پناهگاه ابدی هست تا تنهایی را مرهمی باشد. پس درزمانه ای که استکبار جهانی سنگ ها رابسته، سگ ها رارهانیده است درزمانی که انسان ازخود جداست چه رسد به خدا، درزمانه ای که همه فریادها درتاریکی های روح آدم های ماشینی شده به یاس مبدل شده است باید که اسطوره عشق شد فریاد عاشق سرداد واز عاشقی حکایت جاودانگی ساخت، از خود شروع کرد وبه خدا رسید که آنکس که خود را شناخت خدایش را شناخته وخدا را که شناختی دیگر هیچ می شوی وهمه چیز می شوی!


سخنی چند با خانواده عزیزم؛ پدر عزیزم می دانم که چقدر برای من زحمت ورنج کشیدی تا من را به اینجا رسانیدی ومی دانم که جوابش جز بدی از من چیز دیگری نبود ولی امیددارم که این بدی رابه بزرگواری خود ببخشی و همواره ازشما می خواهم درپشت جبهه به یاد رزمندگان بوده و دست ازیاری امام امت برندارید. وتو ای مادر عزیزم امیدوارم که شیری راکه نثارم نمودی برمن حلال گردانی وآن همه اذیت وآزار را بر من ببخشی واز تو می خواهم برای من گریه نکنی بلکه برای مظلومیت حسین وطفل خردسالش علی اصغر و مظلومیت آنها اشک بریزی چراکه من خود را لایق اشک ریختن برایم نمی دانم. وتو ای خواهرم همواره حجابت را حفظ نموده وبر زینب اقتدا کرده ودلسرد مشو واز تو می خواهم که درفراغ من مادر عزیزم را دلگرمی بدهی ونگذاری که زیاد بیتابی کند. من متاسفم نتوانستم آنگونه که لایقت بود برای تو خدمت کنم امیدوارم مرا حلال کنی. وشما برادران عزیزم به خصوص تو حسین عزیز امیدوارم که نگذارید اسلحه من برزمین مانده و نام ذوقی از جبهه ها محو شود. از شما می خواهم راهم را ادامه داده وهمواره در راه حق وپیروی از امام امت قدم بردارید. حسین جان امیدوارم که بتوانی درپست تدریس کردن نونهالان این انقلاب همواره موفق باشی وبتوانی درآینده جوانان لایقی را تقدیم جامعه نمایی واین را بدان که معلمی شغل انبیاست.

درپایان امیدوارم که تمام فامیل وهمسایگان مرا حلال نموده وبدی های مرا به خوبی های خودشان ببخشند. والسلام  امضا ذوقی 30/10/65

منبع: بنیاد شهید شهرستان کاشان

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده