دلير مرد پانزده ساله، شهيد ابراهيم ابراهيم نژاد گرجى فرزند نجف در بيست و سومين روز از بهمن ماه سال 1350 در روستاى گرجى از توابع شهرستان بهشهر به اين جهان خاكى پا نهاد. پس از قبولى در امتحانات سال اول راهنمايى قصدش را جهت رفتن به جبهه هاى جنگ تحميلى با والدينش در ميان گذاشت اما پدر و مادر به خاطر آن كه كم سن و سال بود با اعزامش مخالفت كردند.
دلير مرد پانزده ساله؛ شهيد ابراهيم ابراهيم نژاد گرجى
نويد شاهد مازندران: دلير مرد پانزده ساله، شهيد ابراهيم ابراهيم نژاد گرجى فرزند نجف در بيست و سومين روز از بهمن ماه سال 1350 در روستاى گرجى از توابع شهرستان بهشهر به اين جهان خاكى پا نهاد.
سه روز پس از زاده شدن ابراهيم، مادرش به بيمارى سختى مبتلا شده و بين او و فرزند تازه به دنيا آمده اش فاصله مى افتاد و پدر براى شير دادن طفل اش ناگريز به كمك گرفتن از خانم هاى اقوام و همسايه مى گردد تا آن كه به لطف پروردگار پس از هفته اى، دوران نقاهت مادر به اتمام مى رسد.

پدرش كارگر كارخانه چيت سازى بهشهر بود و قبل از آغاز تحصيلات ابتدايى او را به كلاس قرآن فرستاد تا مقدمات تلاوت قرآن را فرا گرفته و روح و ضميرش با آيات كلام الله مجيد هم آميخته شود.
مقارن با انقلاب شكوهمند اسلامى جهت تحصيلات ابتدايى در دبستان ثبت نام نمود و با كسب معدل بالا دوره پنج ساله ابتدايى را با موفقيت سپرى نمود.
همزمان با تحصيل به تلاوت قرآن مى پرداخت و سعى مى نمود با تمرين و ممارست و كسب  تجربيات ديگران، آموخته هاى قرآنى خود را وسعت بخشد و از همين رو بود كه در اوقات فراغت از درس هميشه صداى بلند تلاوتش به گوش مى رسيد.

پس از پايان مقطع ابتدايى تحصيلاتش را در مقطع راهنمايى ادامه داد. همزمان با تحصيل در انجمن اسلامى محل فعاليت مى نمود و علاوه بر آن به عضويت پايگاه بسيج روستاى گرجى در آمد.
از آنجا كه به علت محدوديت، تهيه خورد و خوراك بسيجيان فراهم نبود، ابراهيم از جيره غذايى خودش و ديگر اعضا خانواده مى زد و به قدر امكان غذاى پايگاه را تامين مى نمود.
پدرش اهل جبهه و جنگ بود و تجربه حضور چند مرحله اى در مناطق را جنگى داشت.
در همين زمان بود كه در مسابقات قرآنى هم شركت نمود و موفق به دريافت جايزه تلاوت قرآن در سطح شهرستان بهشهر گرديد.
پس از قبولى در امتحانات سال اول راهنمايى قصدش را جهت رفتن به جبهه هاى جنگ تحميلى با والدينش در ميان گذاشت اما پدر و مادر به خاطر آن كه كم سن و سال بود با اعزامش مخالفت كردند.
ابراهيم پس از مواجهه با مخالفت پدر با احترام گفت: مى خواهم به جهانيان ثابت كنم، كسى هست از خون شهيدان پاسدارى كرده و جاى خالى شان را پر كند و مادر جان، اگر تو به رفتن ام رضايت ندهى من به مادر خودم حضرت بى بى فاطمه زهرا رجوع مى كنم و به عنوان مادر دو عالم از او اجازه مى گيرم و مى روم.
اصرارهايش سرانجام به نتيجه نشست و او بعد از دادن امتحانات ثلث اول مقطع دوم راهنمايى راهى آموزش نظامى شد. پس از فرا گرفتن فنون نظامى در تاريخ 24 دى 1365 به منطقه جنگى شلمچه رفت و در كنار ديگر رزمندگان در عمليات غرور آفرين كربلاى پنج به مصاف با دشمن بعثى پرداخت و در همان جا در تاريخ 29 دى 1365 شربت شهادت را نوشيد و به افتخار جاويد الاثر نائل آمد.

كتاب شگفتى شكوفه ها/
انتهاى پيام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده