رزم آور قهرمان، نوجوان شهيد محمدحسن شعبانى فرزند محمدقلى در بيست و هشتم تيرماه سال 1352 در روستاى «بايع كلا» از توابع شهرستان نكا چشم به جهان گشود. وى پس از شنيدن نياز جبهه به نيروهاى رزمنده درس و تحصيل را نيمه كاره رها كرد و در تاريخ 10 آبان 1366، به ستاد پشتيبانى جنگ جهاد سازندگى مراجعه و جهت حضور در جبهه به عنوان سنگر ساز بى سنگر ثبت نام نمود.
سنگر ساز بى سنگر شهيد نوجوان محمدحسن شعبانى
نويد شاهد مازندران: رزم آور قهرمان، نوجوان شهيد محمدحسن شعبانى فرزند محمدقلى در بيست و هشتم تيرماه سال 1352 در روستاى «بايع كلا» از توابع شهرستان نكا چشم به جهان گشود. محمدحسن از همان زمان كه قدرت تشخيص سره از ناسر را يافت در مواجهه با زحماتى كه پدر و مادر براى جبران هزينه هاى زندگى متحمل مى گرديده اند، بى تفاوت نمى ماند و هم به پدر و مادر كمك مى نمود.
محمدحسن از نظر اخلاقى فردى مهربان و معاشرتى بود و از همين رو دوستان فراوانى براى مجالست با او از هم ديگر سبقت مى گرفتند.
در ايام محرم به خصوص روزهاى تاسوعا و عاشورا، در تكايا و حسينيه هاى محل به عزادارى و سينه زنى مى پرداخت و پس از شنيدن ذكر مصائب حضرت سيد الشهدا و فرزندان و يارانش تحمل از دست مى داد و از چشم هاى كوچكش همانند ابرى بهاره اشك جارى مى شد.
پس از شنيدن نياز جبهه به نيروهاى رزمنده درس و تحصيل را نيمه كاره رها كرد و در تاريخ 10 آبان 1366، به ستاد پشتيبانى جنگ جهاد سازندگى مراجعه و جهت حضور در جبهه به عنوان سنگر ساز بى سنگر ثبت نام نمود.

در هنگام فعاليت در ستاد پشتيبانى جنگ جهاد، با عشق و علاقه اى مثال زدنى در مدت كوتاهى به رانندگى و كار با بلدوزر تبحر يافت و پس از مدتى كوتاه اين توانايى را داشت كه به تنهايى با بلدوزر رانندگى كرده و در اوج آتش باران سنگين دشمن جرّار در حالى كه هيچ سنگر و پناهى براى در امان ماندن نداشت براى در امان ماندن جان رزمندگان، خاكريز و سنگر احداث مى نمود.
در طول فعاليت به عنوان راننده بلدوزر در بحرانى ترين موقعيت ها بدون آن كه ترسى از آن همه آتش باران توپ و خمپاره و بمباران هوايى به خود راه دهد، در پشت ماشين سنگين مى نشست و ساعت ها بى آن كه استراحت كند خاك ها را جابجا و براى احداث خاكريز روى هم تنبار مى نمود. كوشايى او به حدى بود كه به حقيقت مى توان اذعان داشت اين او بود كه با مجاهدت هاى بى ريايش، خستگى را خسته مى كرد.

دو ماه و اندى از حضورش به عنوان راننده ماشين سنگين سپرى شده بود كه براى انجام ماموريت به منطقه عملياتى كربلاى پنج به محور شهرك دوئيجى اعزام گرديد. اين آخرين تجلى ايثار و فداكارى محمدحسن بود، چرا كه در حين احداث خاكريز در اثر اصابت تركش خمپاره به پا و ساير اندام بدن، روح اهورايى اش به آسمان پرواز كرد و در تاريخ 24 دى ماه 1366 در حالى كه چهارده بهار را گذرانده بود به شهادت رسيد و در گلزار شهداى زادگاهش در آغوش خاك جاى گرفت.

گزيده وصيت نامه شهيد محمدحسن شعبانى:
خوش دارم كوله بار خود را كه از غم انباشته گرديده است بر دوش گيرم و عصا زنان به صحرا رهسپار شوم و از همه كس ببُرَم و جز خدا انيس و همدمى نداشته باشم.
خوش دارم زمين زير اندازم و آسمان رو اندازم باشد و از همه ى تعلقات آزاد گردم و مفقود و گمنام به سوى زجر ديدگان دنيا بروم و در رنج و شكنجه ى آنان سهيم گردم و چون سربازى خاكى در ميان انقلابيون ايرانى آنقدر بجنگم تا به درجه رفيع شهادت نائل آيم.
خوش دارم هيچكس مرا نشناسد.
هيچكس از دردها و غم هايم آگاهى نداشته باشد.
هيچكس اشك هاى سوزان نيمه شب هايم را نبيند.

كتاب شگفتى شكوفه ها/
انتهاى پيام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده