تأملی بر زندگی سرداری از اورامان ؛
شهید نجیب پیران ویسه یکی از دلاوران کرد منطقه اورامانات استان کرمانشاه است که در کارنامه زندگی پر فراز و نشیب او نکات برجسته ای به چشم می خورد که یکی از مهم ترین آنها همرزمی با شهید چمران در غائله پاوه است.
شهید نجیب پیران ویسه، یار و همرزم شهید چمران


به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ مردم کرد زبان استان کرمانشاه به ویژه مردم اورامانات در زمان جنگ برای حفظ آرمان های انقلاب اسلامی به همراه دیگر هم وطنانشان به دفاع از سرزمین و دین خود به پا خواستند در این میان از جمله شهرهایی که به شدت مورد هجوم بی رحمانه دشمن قرار گرفت، شهرستان پاوه بود که صدها نفر انسان بی گناه در آن شهید و یا مجروح شدند اما مردمان همیشه بیدارش با مبارزه و فداکاری نشان دادند که در همه حال وفادار به انقلاب اسلامی بوده و خواهند بود.
پاوه یکی از اصلی ترین شهرهای مرزی ایران محسوب می شود. پاوه در طول تاریخ محل رشادت ها و جوانمردی ها بوده و این روحیه ی سلحشوری را می توان در زمان قبل از انقلاب و نیز انقلاب مشاهده کرد. دلاور مردانی و مجاهدانی چون شهید سردار نجیب پیران ویسه از جمله آنها بود کسی که تا آخرین قطره خون خود در برابر متجاوزان ایستادگی کرد و به درجه ی والای شهادت نایل آمد.
اینک برآنیم با سیری در زندگی سردار سرافراز سپاه اسلام شهید نجیب پیران ویسه گوشه ای از آن رشادت ها و فداکاری ها را به تصویر بکشیم.
شهید نجیب پیران ویسه درسال 1318 در شهر پاوه به دنیا آمد و سرانجام در جبهه نوسود (سرکوه نروی) توسط ضد انقلاب در تاریخ 24 فروردین 1361 به درجه رفیع شهادت رسید
 
* عملیات های مهمی که شهید در آن شرکت داشت

شهید پیران در عملیات های مهمی شرکت داشتند که از جمله آنها می توان، به عملیات پاکسازی کل روستاهای منطقه پاوه و حومه، شرکت در حماسه ی تاریخی 26 مرداد 1358 در پاوه به همراه شهید دکتر چمران، عملیات پاکسازی منطقه ی کامیاران و روستاهای تابعه، نبرد بزرگ کردستان، عملیات محمد رسول الله ( ص ) و ... اشاره کرد.
 
 *دوران نوجوانی و جوانی شهید- دست به خیر و سخاوتمند بود
نجیب درسش را ادامه داد تا این که کلاس ششم را به پایان رساند. نجیب بزرگ شده بود و در مقابل مادر و زندگی احساس مسئولیت می کرد، به همین خاطر در همان مقطع درس را رها کرد و به کشاورزی و دامداری روی آورد، روحیه بلند پرواز و نترسی داشت و با همه با خوشرویی رفتار می کرد. خارج از مشکلات و کارهای زندگی به دلیل روحیات حق طلبانه ای که داشت، خیلی زود وارد مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خودش شد. وی در کنار این فعالیت ها، مردی تاجر و سخت کوش بود و به خوبی راه تجارت و کسب و کار را فرا گرفته بود؛ البته بسیار دست به خیر و سخاوتمند بود. نجیب در همان دوران نوجوانی بر خلاف دیگر هم سن و سالانش نمی توانست زیاد به بازی و تفریح بپردازد و به دلیل نبود پدر، دائم به فکرخرج و مخارج زندگی بود.
سرنوشت آن زمان مردم در دست مشتی خان، بیگ و ساواکی بود که در همه ی امورات زندگی مردم دخالت و تصرف می کردند. نجیب بارها از این اوضاع و احوال پیش مادرش گله و شکایت می کرد و از ظلم آن ها می نالید مادر هم مصلحت اندیشانه نجیب را آرام می کرد و می گفت: از دست ما کاری بر نمی آید و باید مواظب خودمان باشیم. می گفت اینها یک جماعت بی رحم و سنگ دل هستند و خدای نکرده برایت دردسر درست می کنند.  پسرم! اگر به فکر من نیستی به فکر جوانی خودت باش مطمئن باش خدا حق مردم را از این ظالمان می گیرد.
نجیب با عقاید و افکاری که داشت در یک سحرگاه که برای نماز صبح بیدار شده بود، درون خانه و جلوی چشمان نگران مادرش به دست مأموران مزدور حکومتی دستگیر شد. در آن موقع مادر نجیب، دوستان و اقوام او چندین بار به اداره ی ساواک و دادگستری رژیم مراجعه کردند؛ اما هر بار جواب سر بالا می شنیدند. هیچ کس از سرنوشت او با خبر نبود. در نهایت پس از گذشت چند ماه از دستگیری نجیب، بالاخره خبر دادند که وی در یکی از زندان های کرمانشاه است.

شهید نجیب پیران ویسه، یار و همرزم شهید چمران

*فعالیت های اجتماعی و سیاسی
روزها به خوبی سپری می شد و نجیب هر روز سر کار می رفت. وی دست از افکار و اعتقادات خود برنداشت و هر روز اعتقاداتش محکم تر می شد.
هر چه زمان بیشتر می گذشت، فشار حاکمان بر مردم بیشتر می شد و نجیب در این شرایط خفقان، بیشتر از هر کس دیگری ناراحت و نگران بود. او یک لحظه از اعتقادات خود دست بر نمی داشت و در همه حال با توکل به خدا برای آزادی مردم و سرزمینش تلاش می کرد.
رژیم طاغوت که از افکار و نفوذ نجیب در شهر باخبر شده بود با  تهدید و ارعاب، فشار را بر او بیشتر کرد تا جایی که نجیب تصمیم به خروج از کشور و عزیمت به عراق نمود. وی به همسر و خانواده اش قول داده بود اگر بتواند به عراق بگریزد، در آن جا پناهندگی می¬گیرد و آن ها را هم با خود می برد.
تصمیم نجیب موجب نگرانی مادر و همسرش شد؛ اما آن ها می دانستند که راهی غیر از وجود ندارد و تنها راه نجات، فرار از کشور است.

شهید نجیب پیران ویسه، یار و همرزم شهید چمران

*زندان
صبح زود نجیب بعد از نماز صبح از خانواده خداحافظی کرد و از خانه خارج شد تا به سمت سرنوشتی که پایان آن را نمی دانست حرکت کند. او با خروج از ایران خود را به خاک عراق رساند تا شاید در آن جا برای خود و خانواده، محل امنی پیدا کند؛ اما هنوز ساعاتی از ورود او به عراق نگذشته بود که به دست مأموران حکومت بعث عراق دستگیر و اورا به پایگاه حزب بعث منتقل کردند.
نجیب دوباره به همان جهنم زندان بازگشت، بدون آن که هیچ خبری از او به خانواده اش بدهند. وی از دست ظالمان کشورش به ظالمان دیگری پناه آورده بود. تا نهایتاً پس از گذشت دو ماه بی خبری، حکومت عراق، نجیب را به ایران تحویل داد. این بار او را به زندان کرمانشاه منتقل کردند. نگهبان زندان هر بار که به سلولش می آمد او را در حال نماز و عبادت پروردگار می بیند. نگهبان با لحن تمسخرآمیزی پرسید: نجیب! چرا اینقدر نماز میخوانی؟ مگر می خواهی ماموستا شوی؟ نجیب: اولا نماز وظیفه ی تمام مسلمین است نه فقط ماموستا! ثانیا نماز روح انسان را آزاد می کند و انسان مؤمننه خودش و نه عقیده اش به بند کشیده نمی شود. نجیب بیشتر از تو آزادی دارد نجیب آزاد است و تو در زندان هستی؛ اما هنوز این را نفهمیده ای.

شهید نجیب پیران ویسه، یار و همرزم شهید چمران

*دفاع مقدس و حضور در جبهه
نجیب تازه از زندان برگشته بود و از این که بعد از مدت ها در کنار خانواده اش و با آن ها زندگی می کرد، بسیار خوشحال بود. مردم شهر با احترام و ارادت خاصی با او رفتار می کردند. در میان مردم حرفش بسیار با ارزش بود. در آن مقطع که هنوز انقلاب به خوبی جان نگرفته بود، در شهرهای کردستان و اورامانات خصوصا" پاوه گروه های زیادی به طرفداری از شاه و حکومت پهلوی و نیز حزب کمونیست که در آن دوران قدرت زیادی در جهان داشت، فعالیت می کردند.
نجیب همیشه مردم را از عضویت در آن گروه ها بر حذر می داشت. وی به دلیل این که در بین مردم از جایگاه خاصی برخوردار بود هر بار از طرف احزاب منطقه، نماینده ای نزد او می رفت و از او می خواست تا با آن ها همکاری کند؛ اما نجیب، این سردار بزرگ انقلاب با صراحت و بدون هیچ ترس و واهمه ای می گفت: من سرباز امام خمینی هستم و این آزادی را مدیون امام  هستم و تا آخرین قطره خون در راه امام و دستاوردهای انقلاب اسلامی قدم بر می دارم.
در آن دوران که تازه زمزمه ی جنگ عراق با ایران شنیده می شد، او بهتر از هر کسی می دانست که شرایط سختی در انتظارش است و به همین خاطر خود را برای روزهای سخت آماده کرد.
در همان اوایل جنگ، یکی از شهرهای مورد توجه دشمن شهر پاوه بود، زیرا احزاب ضد انقلاب به علت هم مرزی با خاک عراق بیشتر به این شهر و شهرهای کردستان نفوذ کرده بودند و حکومت بعث این گروه ها را تقویت می کرد. حکومت بعث می دانست که آن ها زمانی به درد می خورند و همین طور هم شد. پاوه شهری که زادگاه کاک نجیب بود، اینک در محاصره ی احزاب ضد انقلاب و حکومت عراق قرار داشت.

شهید نجیب پیران ویسه، یار و همرزم شهید چمران

*عملیات ها
در تاریخ 20 مرداد 1358 عده ای از هواداران گروهک های مسلح ضد انقلاب ساواکی و کمونیست های وابسته به نظام پهلوی و نیز طرفداران حکومت بعث عراق در روستای قوری قلعه واقع در چند کیلومتری شهر پاوه تجمع کردند و قطعنامه ای را در 12 ماده در زمینه ی خروج نیروهای دولتی از پاوه و خلع سلاح نیروهای انقلابی تصویب کردند.
وقتی خبر تجمع گروهک ها به گوش مردم پاوه رسید، مردم مبارز و غیرتمند پاوه از پذیرش این قطعنامه امتناع نموده و در کنار نیروهای سپاه به مبارزه با آنها پرداختند.        
در آن نبردهای سرنوشت ساز کاک نجیب و همرزمانش، دکتر چمران را در کنار خود داشتند. در ایام محاصره ی پاوه به علت درگیری های شدیدی که با ضد انقلاب به وجود آمد، ده ها نفر از رزمندگان اسلام و یاران انقلابی و شجاع کاک نجیب به درجه ی رفیع شهادت نایل آمدند.
به یکباره از برج غربی پاسگاه، صدایی بلند شد که عده ای در حال پیشروی هستند. دکتر چمران، نجیب و دیگران به سرعت به آن طرف رفتند. حدود ده نفر در حالی که پرچم سفیدی بالای سر خود حمل می کردند به سمت پاسگاه آمدند دکتر چمران دستور آتش بس داد و گفت: تیراندازی نکنید! شاید برای مصالحه و صفا این مسأله را حل کنیم. یک نفر برود و خبر آنها را برای من بیاورد کاک نجیب و دو نفر از پاسداران داوطلب شدند.
دکتر چمران به کاک نجیب گفت: شما زبانشان را می دانی خیلی مواظب باش! ما هم مواظب شما هستیم برو به امید خدا ببین چه می خواهند. کاک نجیب دلاورانه و محتاط به بیرون پاسگاه رفت حدود ده نفر را دید که پرچم سفید در دست به طرف پاسگاه می آیند. در کنار جاده، روبروی ساختمان های کارخانه برق، کنار خیابان را کنده بودند و تلی از خاک انباشته بود، نجیب با زیرکی می دید که آن ها به جای اینکه مستقیم بیایند به طرف تل خاک ها می روند. بلند فریاد زد: "چه می خواهید؟ مستقیم بیایید!" گروه ده نفره ناگهان شروع به دویدن و تیراندازی به طرف کاک نجیب کردند. رزمندگان که در بالای برج که به دقت مواظب جریان بودند، بر روی تل خاک ها و آن ها آتش گشودند کاک نجیب خود را به در پاسگاه رساند شهید چمران خودش را به کاک نجیب رساند و گفت: نامردها تله گذاشته بودند، زخمی که نشدی کاک نجیب؟، با لبخندی جواب داد:" الحمد ا... چیز مهمی نیست؛ اما دشمن تا سی متری پاسگاه خودش را رساند.                                
یکباره در آن هنگامه ی مرگ و زندگی، تکبیر پاسداران بلند شد. با تعجب، زیر چشمی به آنها نگاه کرد و فریاد زد:" مگر چی شده؟" یکی از پاسداران با شادی جواب داد:" حضرت امام خمینی (ره) فرمان صادر کردند! خودشان فرماندهی کل قوا را به دست گرفته و به ارتش دستور مداخله داده اند کمک هم اکنون در راه است، مقاومت کنید!" نجیب مسرور از این خبر با خود گفت: " مگر باز هم امام ( ره ) به داد ما برسد. ما که هر چه از فرمانداری و اداره ها کمک خواستیم به جایی نرسیدیم. آنها به این دل بسته اند که با نصیحت می شود یک مشت اراذل و اوباش و کافر و کمونیست را به راه آورد در حالی که من از سال ها قبل آن ها را می شناسم."

شهید نجیب پیران ویسه، یار و همرزم شهید چمران

*مصاحبه تلویزیونی مربوط به مرداد 1358 از شهید نجیب پیران ویسه پس از جنگ 6 روزه پاوه

- مجری: پیام شما برای ملت چیست؟
شهید پیران ویسه: اولاً سلام گرم خودمان را می رسانیم به این ملت عزیز مسلمان؛ به این ملتی که واقعا جانانه پشتیبان ما بوده اند و ما را تقویت می کنند که بتوانیم بجنگیم. ثانیا" یک پیام مهمی هم دارم برای ملت ایران. البته واقعا این پیام را باید مخاطبین محترم در نظر بگیرند و به خاطر داشته باشند که اولا" مسائل واقعه هایی در کردستان رخ می دهد که در لباس کردی انجام می شود. البته این افراد، مجاهدین خلق و حزب ساواک هستند که در پوشش لباس های کردی ما، جنایت هایی را مرتکب می شوند . من از تمام ملت ایران این خواهش را دارم که این جنایت ها را به چشم برادران کرد و کردستان نبینند!چون زیاد هستند و ما نمونه ی آن ها را  هم قبلا" به ملت ایران نشان دادیم. مثلا در اوایل حمله ی عراق به ایران در مرز نوسود، وقتی به یکی از پست های ما در پاسگاه مرزی نوسود حمله شد، یکی از فرماندهان عملیات ارتش عراق کشته شد.وقتی رفتیم و جنازه اش را آوردیم، دیدیم یک نفر در لباس کردی است که لباس کردی بومی تنش کرده است. وقتی که لباس را بررسی کردیم و زیر لباس را نگاه کردیم، دیدیم افسر ضد اطلاعات ارتش و فرمانده ضد عملیات همان تیپی است که برای عملیات آمده؛ البته کارت و مشخصات و لباس های نظامی اش در زیر لباس های کردی بود. من این پیام را به مردم می دهم که دفعه ی دیگر اگر در کردستان یک جنایتی رخ داد این را به چشم برادران کرد خودشان نبینند که این امر واقعا" دارد ما را زجر می دهد.
" حزب دمکرات کردستان بود که با رهبری شیخ عزالدین و دکتر عبدالرحمان قاسملو و بقیه که این توطئه را در این منطقه ایجاد کردند . باعث شهید شدن چند تن از برادران مجاهدمان در محوطه بیمارستان شدند و ما هم بعد از 6 ماه شبانه روز مقاومت در مقابل آنها شهامت خودمان را واقعا نشان دادیم و ایستادیم تا این که ارتش جمهوری اسلامی  به ما داد و به ما کمک رسید و حالا کاملا" آرامش در این منطقه برقرار است.

شهید نجیب پیران ویسه، یار و همرزم شهید چمران

*شهادت
یک شب، باران بهاری تندی در حال باریدن بود. کاک نجیب همراه دو نفر دیگر از نیسانه آمدند؛ محور را بازدید کردند و راجع به بعضی از مشکلات و مسائل صحبت می کردند که ناگهان...
" مواظب باشین! افتادیم تو کمین!"
رگبار گلوله ها از شدت ریزش باران سبقت می گرفت. فریادی به گوش می رسد:" یا خدا!" کاک نجیب است که تیر خورده؛ ولی با شجاعت، درد را تحمل می کند، فرمان را به چپ و راست می پیچد و گاز ماشین را می فشارد. چشمانش کمی سیاهی می رود. ماشین چون اسب سرکشی غیر قابل کنترل می شود و به طرف دره ، به طرف کوه و گودال های پر از آب منحرف می شود و در آخرین لحظه با کوه برخورد می کنند.
نجیب در آن لحظات حساس و در کمین دشمن داشت با خدای خود راز و نیاز می کرد، لحظه-ای که نجیب به سوی خدای خویش بر می گشت. صبح روز بعد، آفتاب بهاری، درخشنده تر از همیشه می تابد. در پاوه یک خبر مهم پیچیده است. خبری اندوهناک که دل کوه را هم به درد آورده است." کاک نجیب شهید شد "
*وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم

این جانب نجیب پیران ویسه فرزند محمد مشفق با اعتقاد کامل و ایمانی راسخ به خداوند عز و جل و پیامبرو دین مبین اسلام و اصحاب پاک و اهل بیت رسول خدا ( ص ) و بیعت با امام خمینی کبیر، وصیت نامه خود را چنین می نویسم.
اول از هر حرفی از خدا شاکرم که مرا در این راه قرار داد؛ از خدا شاکرم که مرا در لشکری که برای خدا زنده هستند و برای خدا می میرند قرار داد و تا آخرین قطره ی خون خود در این راه قدم بر می دارم و هیچ گاه هم از فکر و اعتقادی که دارم پشیمان نیستم و نخواهد شد.
زندگی من نشان داده که خدا می ماند و غیر خدا کسی نمی ماند زندگی به من آموخته که دنیا میراث پاکان است و عزت نصیب کسانی است که حق را به ناحق نمی دهند.
*فرزندانم! یادتان نرود که زرق و برق دنیا چیزی نیست جز خوابی کوتاه که زود تمام می شود. فرزندانم! همیشه به یاد خدا باشید و همیشه در راه خدا قدم بردارید؛ زیرا فقط خدا برای انسان می ماند.
* ملت عزیز و هموطنانم! همیشه پشتیبان این نظام بمانید و از مکر مکاران بر حذر باشید. همیشه پیرو انقلاب و آرمان های انقلاب اسلامی باشید.
* اینجانب به عنوان فرزند کوچکی از نظام پاک جمهوری اسلامی، هدفم از رفتن به جبهه این بوده است که اولا" خدمتی به اسلام کرده باشم و بعد به فرموده امام لبیک گفته باشم که می فرماید: " مسئله اصلی جنگ است نه چیز دیگری" من هم تمام مسائل و مشکلات را زیر پا نهادم و با وجود تمام گرفتاری ها، جهت رضای خداوند بزرگ به میدان جهاد آمده ام.
*در روزگاری که هر انسان آزاده ای می داند که دست آلوده دشمن غاصب به خاک ما وارد شده و با تمام توان خود بر مردم ما ظلم می کند، حضور در عرصه ی جهاد را فریضه ای واجب بر دوش خود می بینم و از خدای بزرگ می خواهم مرا جزو شهدا قرار دهد و جان مرا قربانی دین و ملت و سرزمینم کند.
یا ستارالعیوب، یا غفار الذنوب، یا کاشف الکروب، اغفرنی ذنوبی کلها بحرمه محمد ( ص ) و آل محمد ( ص ). اللهم ارزقنا توفیق شهاده فی سبیلک.
آمین یا ارحم الراحمین
نجیب پیران ویسه

منبع: پرونده فرهنگی شهدا - اداره هنری، اسناد و انتشارات- استان کرمانشاه

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده