خاطره
در لحظات بحرانی و فشار و آن همه صدای تیر و تفنک و انفجار من هم انسانم و دچار ترس و دلهره می‌َشوم. اما در آن لحظه فکر کردن و تکیه کردن به چیزی، مرا آرام می‌کند. آنهم یادخدا و توکل کردن به اوست...

نويد شاهد كردستان:

شهید……معظم:  اسماعیل عبدی

فرزند:.. محمد حسن

ولادت:………… 8/2/1330

محل ولادت: روستای مالک آباد قروه

شغل:…….. بسیجی

تاریخ شهادت: ……1/8/1364

محل شهادت: …………..مریوان

نحوه شهادت: درگیری با ضدانقلابیون و اصابت گلوله

محل دفن:………. گلزار شهداء قروه


 پدر و مادرش محمد حسن و ماه تابان نام داشتند و از طریق کشاورزی و دامداری در روستای مالک آباد قروه امرار معاش میکردند.

فقر و تندگستی خانواده و نبود امکانات تحصیلی در آن زمان، اسماعیل را نیز از نعمت یادگیری سواد محروم ساخت و از همان کودکی با کار پرمشقت در روستا آشنا گردید.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سر بر آوردن احزاب و گروهکهای ضدانقلاب در اکثر نقاط کردستان و شرایط سخت و بحرانی بوجود آمده توسط آنها، به بسیج سپاه پاسداران پیوست و مسلح گردید. در این مقطع ازدواج نمود که ثمره آن دو فرزند پسر است.

اسماعیل با ایمان و شهامت در درگیری‌ها و پاکسازی مناطق مختلف از لوث وجود ضدانقلاب فعالانه شرکت نمود.

آبانماه سال 1364 در مریوان و درگیری با عوامل استکبار هدف اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نائل آمد.

یاد خدا آرام‌بخش دلهاست

 من این خاطره را فراموش نکرده‌ام. سئوالی که من از همسرم اسماعیل کردم و جوابی که او داد، هنوز در ذهنم است. یک روز که از درگیری‌ها و قساوت ضدانقلاب صحبت می‌کرد، پرسیدم: راستی اسماعیل راستش را بگو. وقتی درگیری شروع می‌شود، تو نمی‌ترسی؟ دلهره و اضطراب نداری؟ گفت: انسانی که در موقع خودش نترسد، شاید انسان سالمی نباشد. انسان اگر نترسد، پس هنگام خطر احتیاط نمی‌کند و خیلی زود جانش را از دست می‌دهد. البته این را نمی‌شود ترس گفت. بلکه موجب احتیاط کردن است. در لحظات بحرانی و فشار و آن همه صدای تیر و تفنک و انفجار من هم انسانم و دچار ترس و دلهره می‌َشوم. اما در آن لحظه فکر کردن و تکیه کردن به چیزی، مرا آرام می‌کند. آنهم یادخدا و توکل کردن به اوست. بخودم می‌قبولانم هر چه خواست خودش باشد،‌همان می‌شود.

از خاطرات خانم فراست حق مرادی- همسر شهید.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده