شهید جواد رسولی در وصیتنامه خود می نویسد: اما برادران و خواهران حزب الله و امت شهيدپرور! مواظب باشيد قضيه عاشورا دوباره تكرار نشود و نگذاريد خداى ناكرده حسين زمان تنها بماند كه انشاءالله اين چنين نخواهد شد.


به گزارش نوید شاهد از زنجان، شهید جواد رسولی دوم تیر 1340 ، در روستای قلی کندی از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش سیف‌الله و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار بود.

سال 1361 ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. هفدهم آبان 1369 ، در جاده زنجان بیجار دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید. پیکر او را در مزار پایین شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.

وصيت‌نامه

(بسم رب الشهداء والصديقين)

"من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا"

"برخى از آن مومنان بزرگ مردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند، كاملا وفا كردند. پس برخى بر آن عهد به راه خدا شهيد شدند و برخى به انتظار مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند" (سوره احزاب آيه 23)

اينجانب وصيت نامه خود را به نام خدا، خداى آفريننده تمام خلايق و هستى بخش جهان، درهم كوبنده مستكبران و ياور مومنين و مستضعفين، آغاز مى كنم. تا شايد بتوانم با اين زبان الكن و عقل ناقص چند جمله به عنوان سفارش نسبت به دوستان و آشنايان و همسنگران داشته باشم. (چرا كه هم خون شهيد سازنده جامعه است و هم پيام شهيد) ولى نمى دانم، وصيت خود را چگونه و از كجا آغاز نمايم.

آيا از رنجهايى كه در طول زندگى كوتاهم فشارم داده بود، يا از زندگى دنيوى كه ما را همچون قلعه محكم در خود جاى داده است. آيا از ظلمت كوه زمان شاهنشاهى بنويسم كه انسانها را برده و او را استثمار كرده بود و جامعه ما را در منجلاب فحشاء و منكرات زندانى كرده بود؟ اما مى خواهم، از آنجايى آغاز بكنم كه مردى از تبار حسين (ع)

ابراهيم وار پا به عرصه جهان گذاشت و از دوران جوانى پايه مبارزه با كفر و استعمارى را آماده كرد و حسين وار مبارزه را عليه يزيد زمان، آغاز كرد و با ايثار و گذشت از بهترين جوانان كشور و ذخيره هاى اسلام عزيز توانست، نهضتى را پايه ريزى كند و ما را از ظلمت به سوى نور و خوشبختى رهنمون گرداند.

درود و سلام بيكران خداوند متعال بر امام خمينى و ياوران و شهيدان ايثارگرى كه با اطاعت و نثار خونشان باعث شدند، ما انسانيت خويش را باز يابيم و در زندگى آنگونه باشيم كه سرور و سالار شهيدان حسين ابن على (ع)

بود. زيرا كه اگر ما شيعه امام حسينيم، بايد حسين وار باشيم و اگر امام حسين (ع) فرمايد: ((من مرگ را بر زندگى ذلت بار ترجيح مى دهم)) و در جاى ديگر مى فرمايد: ((اگر با كشته شدن من دين محمد (ص) زنده مى ماند، پس اى شمشيرها مرا دريابيد)) ما نيز چنين باشيم. چون هدف از آفرينش انسان اين بود كه به رسالت انسانى خودش عمل نمايد. رسالتى كه كوههاى سر به فلك كشيده از پذيرش آن عاجز ماندند و از طرفى دنيا براى انسانها به ويژه انسانهايى مومن و موحد همچون گذرگاهى است كه چند صباحى در آن مى مانند و بايد در سير تكاملى خود، به خويشتن خويش باز گردند و تا جايى بروند كه خدا گونه شوند.

اصلا مبارزه براى رسيدن به حق مطلق، جزء زندگى انسان است و ما بايد به فكر اين باشيم كه هدف از آفرينش ما چه بوده است كه شاعر به جا سروده است:

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم

كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود

به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك

دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنم

آيا زندگى دنيوى قفسى براى انسانها نيست؟ پس بايد ما تكليفمان را اداء كنيم و اين قفس را بشكنيم و به سوى معشوق خود يعنى خدايمان پر كشيم. چرا كه عاشق دور از معشوق نمى تواند، باشد و به همين دليل است كه معلم شهادت، امام حسين و ياران مظلوم و عطشان كربلا، با اينكه مى دانسته اند، كشته مى شوند و خانواده شان به دست يزيديان اسير مى گردند، لكن حركت مى كنند و چنان قيامى برپا داشتند كه آيندگان آن را الگوى زندگى قرار دهند و

امام حسين (ع) در آن روز عاشورا تمام انسانهاى خدا دوست و موحد را خطاب قرار داده و مى فرمايد:

((هل من ناصر ينصرنى)) آيا مرا ياورى هست. ولى، افسوس كه تبليغات يزيديان زمان، جو جامعه را چنان مخدوش كرده بودند كه حسين فاطمه را در روز عاشورا تنها گذاشتند. اما اكنون مى بينم، سيل خروشان انسانهاى ايثارگرى را كه به نداى ملكوتى حسين (ع) لبيك گفته و به فرمان فرزند راستين او امام امت، خمينى بت شكن به سوى كربلاهاى ايران مى شتابند و با نثار خونشان، آيين محمد ابن عبدالله (ص) را براى هميشه زنده مى كنند.

اما برادران و خواهران حزب الله و امت شهيدپرور! مواظب باشيد قضيه عاشورا دوباره تكرار نشود و نگذاريد خداى ناكرده حسين زمان تنها بماند كه انشاءالله اين چنين نخواهد شد. اى برادران و اى پاسداران كه همچون ماهى در درياى خروشان و بيكران بسيجيان عاشق غوطه وريد! طورى حركت كنيد كه بى آب نمانيد. در آن صورت توان مقاومت نخواهيد داشت و توجه داشته باشيد، شهداء رفتند و روز به روز از كنار شما مى روند. ولى مسئوليت شرعى و انسانى شما را دو چندان مى كنند. طورى نباشيد كه فرداى قيامت در پيشگاه پيامبر اكرم (ص) و حضرت على (ع) و ابا عبدالله الحسين، شرمنده باشيد. آن روز پشيمانى سودى نخواهد داشت.

بياييد با اتحاد و يكپارچگى زير لواى پرچم توحيد به رهبرى امام امت بزرگوار، امام زمان، همچون سيلى خروشان و بنيان كن، اساس حكومتهاى جور و ستم را از بيخ و بن بركنيد و اين جنگ تحميلى را تا نابودى فتنه در روى زمين ادامه دهيد و نگذاريد اجانب داخلى و خارجى، انقلاب عزيز و گرانبهاى اسلامى ايران را ببرند و قدر اين رهبر عظيم الشان انقلاب را بدانيد كه شيرينى زندگى ما وجود رهبرمان است.

اما اى پدر و مادر مهربانم و عزيزتر از جانم! اميدوارم شهادت من باعث نگرانى شما نباشد. چرا كه توانستيد، امانت خداى متعال را با عشق و علاقه تحويل دهيد و از طرفى شما در پيشگاه خداوند رو سفيد و اجر عظيمى را به دست مى آوريد و خوشحال باشيد كه فرزندتان راه على اكبر حسين را رفته است.

اما اى مادرم! اى كسى كه سالهاى طولانى در جهت رشد دادن و تربيت بنده زحماتى را متحمل شده اى، با اخلاق و رفتار معنوى نشات گرفته از ائمه اطهار و زهراى عزيز، چگونه زيستن را برايم آموخته ايد. لذا بايد نگران نباشيد. با صبر و استوارى، دشمنان اسلام را ذليل و دوستان اسلام را شاد كنيد و به هيچ عنوان به ياوه هاى دشمنان گوش ندهيد. براى اينكه آنان به زينب كبرى خارجى خطاب كردند و شما نيز همچون زينب بايد از خود بردبارى نشان دهيد.

اى برادران بزرگوارم! اميدوارم اسلحه بر زمين افتاده مرا بگيريد و نگذاريد خون شهداء پايمال شود و شما را سفارش مى كنم به تقواى الهى و اقامه نماز. چرا كه انجام هيچ فريضه اى بالاتر از نماز نيست و نماز ستون دين است و تقواى الهى حافظ انسان و توصيه مى كنم، شما را بر نيكى و احسان به پدر و مادر كه حق بسيار بزرگى بر گردن ما دارند.

اميدوارم در اين مورد هم همچون گذشته و بيشتر از گذشته، موفق و مويد باشيد.

اما اى خواهرم! اميدوارم شما نيز با حجابتان و اعمالتان راه شهداء را ادامه دهيد و پيام مرا همچون زينب كبرى بر ملحدان و از خدا بى خبران بيان كنيد. به ويژه اى خواهر بزرگوارم (معصومه)! درست است كه تحمل شهادت همسر و اولاد و داماد و برادر برايت مشكل است، ولى اين را بايد بدانى كه در راه خدا هيچ چيز فانى نمى شود و شما مى توانيد، همچون زينب زهراى عزيز، چنان صبر كنى كه صبر از دست شما تحمل خود را از دست بدهد. چرا كه خداوند صابرين را دوست دارد.

و توصيه بنده حقير اين است كه به هيچ عنوان و در هيچ زمانى از اسلام و انقلاب و رهبر دست برنداريد كه در اين صورت شهداء راضى نخواهند شد.

اما اى همسر مهربانم! اى كسى كه چندين سال از شيرين ترين دوران زندگى را با هم گذرانديم و در طول مدت فوق تحمل دوريها و ناراحتى ها را نمودى و اى كسى كه آرزو داشتيد، زندگى را در كنار يكديگر با شادى و خرمى ادامه دهيم.

اما امروز ماندن، براى جوانان به ويژه پاسداران ننگ است و بايد همچون سالار شهيدان كمر همت بست و به خاطر زنده نمودن اسلام عزيز و نجات مسلمين از بند مستكبرين تلاش و كوشش كرد. لذا بر توست كه جدايى مرا تحمل كنى و با صبر و بردبارى بى حد خود، راه مرا ادامه دهى و چنان باشى كه با وجود تو پدر و مادرم جدايى مرا چندان احساس نكنند.

به پدر و مادر و برادران و خواهرانم نيز توصيه مى كنم، احترام و حرمت تو را همچون گذشته و بلكه بيشتر از آن نگهدارند و باعث ناراحتى شما نگردند كه در اين صورت روح مرا آزرده اند و بنده حقير راضى به اين نيستم و اميدوارم اين چنين نباشد كه نبوده. ولى تذكر براى مومن جز سود، زيانى ندارد.

به دوستان و فاميلها و به ويژه پاسداران عزيز سفارش مى كنم، دست از انقلاب و امام برندارند و راه شهداء را تا پيروزى نهايى ادامه دهند و جنگ را تا رفع كل فتنه ادامه دهند كه عزت و شرفمان جهاد مقدس است. اميدوارم موفق و مويد باشيد.

بار خدايا! اى آفريدگار من! اى كسى كه هستى و نيستى ما در دست توست! و اى معشوقى كه مرا آفريده اى و راه و رسم بندگى را برايم آموختى! چه كنم كه گمراه شدم و اكنون در پيچ و خم روزگار با گناهان فراوان سرگردانم. از تو طلب آمرزش گناهانم را عاجزانه خواستارم. بار الها! ضعيف و ناتوانم و گناهانم بر پشتم سنگينى مى كند و چگونه به سوى تو بيايم. ولى نااميد نمى شوم. چرا كه تو رحيمى. اى غفار! از گذشته خود پشيمانم.

مرا بيامرز و از گناهانم در گذر. خدايا! امام امت، قلب تپنده مستضعفان عالم را تا ظهور مهدى موعود (عج) نگهدار.

والسلام عليكم و رحمة‌الله و بركاته

شهيد عشق در ميدان پيكارچو پروانه بسوزد در ره يار

نويسيد بر حرير لاله خون‌خداوندا خمينى را نگهدار

در پايان مى خواهم با بزرگواريتان مرا حلال نماييد.

بنده حقير جواد رسولى

منبع: اسناد معاونت پژوهشی و فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده