گفت وگویی صمیمانه با مادر شهیدان قناد
مادر شهیدان مهدی و محمود نهی قناد، شیرزنی است که هنوز پس از گذشت 85 سال ، همچون دیروز ، دست از مبارزه برنداشته و امروز ، در قامت یک رزمنده، در جبهه ای دیگر نبرد می کند.
مبارز دیروز و رزمنده امروز
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ در خانه یکی از محله های قدیمی رشت بر روی ما گشوده می شود، در کوچه های این محله هنوز صدای پای کودکی و نوجوانی شهیدان ˈمهدیˈ و ˈمحمودˈ با همهمه و شور و هیجان انقلاب در هم آمیخته است.

محله ای که یادآور بیش از 60 سال خاطره و رنج خانواده ای است که همه هستی اش را در راه تحقق آرمان های انقلاب اسلامی در کف اخلاص گذاشت؛ طاقچه های قدیمی خانه هنوز بوی مبارزه و جهاد و نمناکی خاک را به همراه دارد.
مادر شهیدان مهدی و محمود و جانباز حمید نهی قناد، شیرزن مبارز و فعال در عرصه های انقلاب دیروز و مروج فرهنگ شهادت و ایثار در فضای امروز جامعه همچنان در صحنه های جامعه نقش آفرینی می کند.
او مادر مهدی متولد 1338 و از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان گیلان است که در سال 1360 به دست منافقان به شهادت رسید.
او مادر محمود متولد 1339 است که در 26 سالگی در شلمچه شهد شهادت نوشید و مادر جانباز 50 درصد حمید نهی قناد است.
مادری با ما به سخن می نشیند که با گذشت 85 بهار از زندگی اش، هنوز با قامتی چون کوه، مقاوم و روحیه ای خستگی ناپذیر در صحنه ایستاده؛ خانواده ای که با جان و مال و تمام هستی به میدان آمده است.
بسیاری از رازهای زندگی ˈسیده فاطمه شاد سعادتˈ در خصوص شهیدانش مهدی و محمود و جانباز حمید نهی قناد ناگفتنی مانده و این مادر در فرصتی اندک، بخشی از اسرار سفره دل خود را با ما درمیان گذاشت.
مبارز دیروز و رزمنده امروز
تمامی عمر این مادر شهید با ناملایمات و سختی هایی همراه بوده؛ مرگ پدر توسط عمال رضاخان و مبارزه با رژیم ستمشاهی و سپس حضور فعال در صحنه های میلیونی تظاهرات مردم انقلابی تا کمک به رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در سنگر پشت جبهه و بدرقه رزمندگان، اعزام کاروان های میلیونی و تشییع پیکر فرزندانش و دیگر شهدا بخشی از کارنامه این بانوی مبارز است.
این فرزند اصیل سرزمین میرزاکوچک خان، درس مبارزه و فداکاری را از سردار جنگل آموخته و عرصه های فعلی جامعه را رزمگاه جهاد و انقلاب فرهنگی می داند و در هر محفلی که حضور می یابد؛ بذر انقلاب ، محبت و دوستی بین مردم و جوانان می پاشد.
او معتقد است که با محبت و دوستی و دست در دست هم دادن می توان همه مشکلات را پشت سر بگذاشت و مردم را به سعادت رهنمون کرد.
این شیرزن مبارز ، مبارزات خود را علیه رژیم طاغوت از سال 1342 در دوران رژیم شاه آغاز کرده و در آن زمان به دلیل ارتباط با قم توسط ساواک دستگیر و مدتی در زندان محبوس می شود.
پدرش در زمان رضاخان به دلیل ملبس بودن به لباس روحانیت و بر نداشتن عمامه، در کلانتری یک رشت به دست ماموران پهلوی به قتل می رسد و یک هفته راز این قتل را از خانواده مخفی می دارند تا اینکه از طریق یک مامور آشنا از آن باخبر می شوند.
او شعار ˈ در گذشته مبارز و هم اکنون رزمنده امˈ را سرلوحه زندگی خود قرار داده است.
سیده فاطمه شاد سعادت می گوید: گرچه سن من بالاست ولی به دلیل هوش بالایی که دارم، هنوز می توانم در اجتماعات حضور یافته و به روشنگری نسل جوان بپردازم.
مادری که در تظاهرات عظیم مردم قبل از انقلاب اسلامی و در زمان جنگ تحمیلی به عنوان پشتیبان دفاع مقدس در پشت صحنه فعال بوده و هم اکنون نیز به عنوان سفیر فرهنگی فعالیت می کند.
او دارای مدرک کلاس 9 قدیم و بازنشسته مخابرات گیلان است و به سبب شرکت در راهپیمایی های عظیم مردم در زمان رژیم گذشته، در یکی از این تظاهرات دستگیر می شود و به او می گویند: تو حقوق از شاه می گیری ولی علیه او تظاهرات می کنی.
این بانوی مبارز درحال حاضر به عنوان مشاور راهیان نور خانواده های شهدای سپاه قدس گیلان، مشاور امور فرهنگی و اجتماعی شهردار رشت و نماینده ستاد کنگره سرداران و امیران هشت هزار شهید گیلان فعالیت دارد.
این مادر شهید می گوید: در زمان جنگ تحمیلی با تهیه وسایل و نیازمندی های رزمندگان و با همکاری دیگر مادران لباس کاموایی، کلاه و دستکش برای رزمندگان می بافتیم و در منزل، بسته بندی و از طریق ستاد پشتیبانی دفاع مقدس برای کمک به رزمندگان ارسال می کردیم.
او با شهادت دو فرزند و سردار دلاور خود و یک جانباز سرافراز که به گونه معجزه آسایی در سردخانه بار دیگر زنده شد، رنج های زیادی در زندگی متحمل شده است.
او بیش از هرچیزی دوست دارد از فرزندان شهیدش بگوید؛ از محبت ها و مهربانی آنها حرف بزند و از روابط گرم و صمیمانه با فرزندان و کانون گرم خانواده که چون نگین انگشتری آنها را در آغوش می گرفت.
وی اظهار داشت: مهدی فردی ورزشکار بود و در رشته بسکتبال فعالیت می کرد و از ابتدای تشکیل سپاه وارد این نهاد انقلابی شد و از بنیانگذاران آن محسوب می شود.
وی افزود: مهدی که یک بار جراحت و زخم جنگ بر پا و یک بار بر سر داشت؛ پس از ترور شهید انصاری استاندار وقت گیلان، در دوازدهم شهریور در درگیری با منافقین و پرتاب نارنجک توسط افراد این گروهک در شهر رشت مجروح و در بیمارستان به شهادت رسید .
محمود نیز دیپلم بازرگانی و تجربی داشت و در کنکور سراسری شرکت کرد که پس از شهادتش، نمره قبولی او در رشته پزشکی توسط پستچی به در خانه آمد درحالی که محمود در دانشگاه شهادت پذیرفته شده بود.
وی ادامه داد: چون برادر محمود شهید شده بود، با اعزامش در رشت به جبهه موافقت نمی شد و او درقالب بسیج فعالیت می کرد و در تهران در گردان مقداد لشگر محمد رسول الله (ص) ثبت نام کرد و از آن طریق راهی جبهه شد.
خانم شاد سعادت افزود: وقتی با دانشجویان و دانش آموزان ملاقات می کنم، از آنان می خواهم که درس هایشان را بخوانند و از طریق علم و دانش به جنگ با دشمن بروند و بدانند که فرزندان ما در یک برهه حساس نگذاشتند که یک وجب از خاک کشور عزیز به تصرف دشمن در آید.
وی می گوید: ما از تحریم نمی ترسیم زیرا هرچه دشمن تحریم کند، ما تجربه کسب می کنیم و در این حوادث است که عزم مردم کشور اوج می گیرد و با مدد علم و آگاهی، سنگرهای پیشرفت و خودکفایی را بهتر فتح می کنند.
وی معتقد است که ملت ایران، این توانایی ها را دارد که در تحریم ها نیازهای خود را برطرف کند و نیازی به خارج نداشته باشد.
وی تاکید کرد: اگر با محبت با هم کار کنیم و با هم خوشرو باشیم، روزگار خوبی خواهیم داشت و همه مردم می توانند در کشوری که دارای منابع سرشار و غنی است، به راحتی و خوشی زندگی کنند.
وقتی سخن از فرزندان شهیدش به میان می آید؛ پس از 33سال از شهادت گریه امانش نمی دهد و لحظاتی صبر و قرار از دست می دهد و نمی تواند به صحبت هایش ادامه دهد.
شهید مهدی نهی قناد در وصیت نامه اش نوشته است: ˈبار خدایا این قطره خون ناچیز و جان ناقابل مرا در راه گسترش اسلام از حقیر بپذیر و اگر جان ما آن ارزش را دارد که برای اسلام فدا شود و اسلام پیش برود، صدها بار به ما جان بده تا مبارزه کنیم و شهید شویم.ˈ

مهدی و داستان النگوهای طلا
این مادر مبارز و آگاه در بیان خاطراتی از فرزندان شهیدش اظهار کرد: در زمان جنگ، روزی مهدی به خانه آمد و از من خواست که به او پول بدهم و من پول نداشتم ولی 12 حلقه النگوی طلا در دستم بود و آنها را درآورد و گفت تازه حاجی خانم هستی و این النگوها را در پارچه ای بست و با خود برد.
وی ادامه داد: من هیچ اطلاعی نداشتم که با آنها چکار کرده تا اینکه بعد از شهادتش، یک خانواده که هشت بچه داشت، وقتی شنیدند مهدی نهی قناد شهید شده، روزی پدر و مادر با بچه ها به کوچه جلوی در خانه آمدند و با نشستن در آن شروع به گریه و زاری کردند و هرچه تلاش کردیم به منزل نیامدند و می گفتند ما بیچاره شده ایم.
وی خاطرنشان کرد: این خانواده ساکن منطقه سنگر بودند و وضع مالی خوبی نداشتند و مهدی وقتی فهمیده بود که یک چشم دختر 13ساله این خانواده با پرتاب سنگ ترکیده و ناقص شده و وضع مالی آنها مناسب نیست، با فروش النگوها این دختر را به تهران برد و چشمش را معالجه کرد.
مادر شهیدان نهی قناد در ادامه این گفت وگو اضافه کرد: برای اینکه این دختر خجالت نکشد، دکترها یک چشم مصنوعی برایش می گذارند و مهدی عینکی هم برایش می گیرد.
وی بیان کرد: مهدی برای کمک به این خانواده ضعیف از مبلغ دریافت دیه، برای پدر این خانواده که شاگرد نانوا بود، زمینی می خرد و به او کمک می کند که مغازه نانوایی بسازد.
اینجاست که مادر وقتی از ادب و مظلومیت مهدی سخن می گوید، چند دقیقه ای نمی تواند جلوی اشک هایش را بگیرد و کنترل از دستش می رود، لحظاتی از ادامه سخن گفتن باز می ماند و به شدت می گرید.
وی سپس ادامه می دهد: فرزندانم خیلی مهربان بودند و خیلی مرا دوست داشتند و هر وقت خانه می آمدند، دوست داشتند من حتما در کنارشان باشم و اگر می آمدند و من نبودم، ناراحت می شدند و می گفتند مادر هر وقت ما خانه می آییم تو حتما باید باشی.

درخواست شهید محمود از مادر برای آوردن کفن
مادر شهیدان نهی قناد در بیان خاطره ای دیگر از محمود فرزند شهیدش گفت: وقتی سال 63 می خواستم به حج تمتع بروم، هرکدام از بچه ها از من چیزی تقاضا کردند، به محمود گفتم پسرم تو چه می خواهی، گفت به مسجد می روم، نمازم را می خوانم و می آیم می گویم.
وی افزود: محمود بعد از نماز آمد مرا بغل گرفت و گفت برای من کفنی بیاور، من ناراحت شدم گفتم پسر تو هنوز 20 سال سن داری ... سفر حج ما 35 روز طول کشید و با آمدن ما محمود به خانه نیامد و رفت مسجد و بعد از نماز آمد و گفت آنچه خواستم، آوردید گفتم من برای خودم و پدرت کفنی آورده ام.
وی ادامه داد: وقتی محمود دید برایش کفنی نیاورده ایم، ناراحت شد و دستانش را بلند کرد و گفت خدایا! من از مادرم کفن خواستم به من نداد تو مثل امام حسین (ع) مرا بی کفن ببر تا اینکه روزی از گردان مقداد از تهران تماس گرفتند و گفتند که عملیات کربلای پنج شروع شده و محمود برای اعزام به جبهه از من خداحافظی کرد.
مادر شهیدان نهی قناد اضافه کرد: عید بود و تازه سه روز از رفتن محمود به جبهه می گذشت که پیکرهای پاک تعدادی از شهدا را به رشت آوردند و محمود هم میان آنها بود در حالیکه چشم هایش بسته ولی لبهایش باز بود و با حالتی خندان، خوابیده بود و گفتم پسرم اکنون که به آرزویت رسیدی، من خدا را شاکرم.
وی افزود: در حالیکه ما در تلاش برای آوردن کفن برای محمود بودیم، در تلویزیون اعلام شد که امام (ره) فرمودند شهیدان با لباس دفن می شوند و نیازی به کفن نیست.

معجزه زنده شدن فرزند در سردخانه بیمارستان نمازی شیراز
حمید نهی قناد دیگر فرزند این خانواده است که بطور معجزه آسایی در سردخانه زنده شد و هم اکنون پزشک است.
مادران شهیدان نهی قناد در بیان خاطره ای از یکی از فرزندانش گفت: حمید 16 سال سن داشت و از من اجازه خواست به جبهه برود و رفت و هنگامیکه در حال وضو بود، بر اثر اصابت خمپاره، مجروح می شود.
وی ادامه داد: بر اثر این انفجار، حمید دچار مجروحیت شدیدی می شود به گونه ای که از بدنش 132 ترکش خارج می کنند.
وی با اشاره به انتقال حمید از بیمارستان اهواز به بیمارستان نمازی شیراز گفت: از من خواسته شد که به ملاقاتش بروم و رفتم و بدن پنبه پوش او را به من نشان دادند تا شناسایی کنم.
مادر شهیدان نهی قناد با اشاره به انجام جراحی های متعدد بر بدن حمید گفت: پزشکان معالج پس از یکی از جراحی ها ، او را شهید تشخیص داده و به همراه پیکر دیگر شهدا، به سردخانه انتقال دادند.
وی به شفای معجزه گونه حمید در میان پیکر دیگر شهدا اشاره و اضافه کرد: با شفای حمید، یکی از پزشکان آن بیمارستان که اهل هندوستان بود، مسلمان شد و شهادتین را به زبان آورد.
وی همچنین به حضور مسوولان استان فارس در بیمارستان و عیادت از حمید و رسانه ای شدن این موضوع در آن مقطع زمانی اشاره و اظهار کرد: حمید اکنون با تحصیل در دانشگاه، پزشک شده است.ایرنا
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده