چهار روایت شنیدنی از رزمندگان کرمانشاهی در دفاع مقدس؛
بعدا" فهمیدم ضد انقلاب آن ها را فریب داده و با خود برده است. قصدشان این بود که بیایند بچه ها را در خواب بکشند خوشبختانه به نقشه شومشان نرسیدند و مدتی بعد آن دو نفر به دامان انقلاب برگشتند و از کرده ی خود پشیمان شدند.
ضد انقلاب همیشه در کمین است

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ هنوز بیست ماه از عمر این انقلاب نوپا نگذشته بود که ارتش صدام، با حمایت قدرت های بزرگ جهانی به ایران اسلامی هجوم آورد و جنگی ناجوان مردانه را بر ملت ایران تحمیل کرد. این جنگ پایداری و مقاومت مردم ایران را در مقابل استکبار جهانی و دشمنان به تصویر کشید. آوازه ی این دفاع جانانه نشان سربلندی است که تا ابد در تاریخ ملت عاشورایی ما خواهد ماند.
در ادامه سه روایت شنیدنی از مردان غیور کرمانشاه در هشت سال دفاع مقدس را به مخاطبان ارجمند تقدیم می کنیم.
*ایرج مرادی( رزمنده  کرمانشاهی  در دفاع مقدس)- ضد انقلاب همیشه در کمین است
اواخر سال 1360 در قلعه ای خدمت می کردیم. برای امنیت بیشتر، بچه ها دو نفره پست می دادند . یک شب حدود ساعت 3:30 از خواب بیدار شدم و رفتم تا سری به بچه های نگهبانی بزنم. دیدم هیچ کس توی سنگر نیست. سریع برگشتم و همه را بیدار کردم و دستور آماده باش دادم.
بعدا" فهمیدم ضد انقلاب آن ها را فریب داده و با خود برده است. قصدشان این بود که بیایند بچه ها را در خواب بکشند خوشبختانه به نقشه شومشان نرسیدند و مدتی بعد آن دو نفر به دامان انقلاب برگشتند و از کرده ی خود پشیمان شدند.
*سرتیپ خلبان کیومرث احمدیان- بچه هایم را هیچوقت عمودی ندیدم
پروازهایمان از همان اول صبح شروع می شد و معمولا" 50 دقیقه ای بود. وقتی که از خانه بیرون می زدیم، بچه هایمان هنوز خواب بودند.
یک روز آقای هاشمی رفسنجانی رییس جمهور وقت برای بازدید پایگاه مان ( پایگاه نوژه همدان ) آمده بود. یکی از دوستان به حالت شوخی گفت:" حاج آقا من یک بچه  این قدری دارم ( با اشاره دست  به صورت افقی )  ایشان گفتند: " چرا این قدری ؟ " گفت: " قدشان را می گویم چون تا حالا این جور ( با اشاره دست به صورت عمودی ) ندیدمشان. چون همیشه صبح ها به مأموریت می روم و بچه ها خواب هستند ( افقی ).
شب ها هم زمانی که بر می گردم در خوابند. برای همین خیلی کم آن ها را در حالت بیداری می بینم."  این شوخی با مزه باعث خنده ی حضار شد. از آن به بعد، دوستان همیشه با اصطلاح افقی و عمودی از بچه هایشان یاد می کردند.
*فضل الله جابری- دماغ ببرید، گوش می بریم
" مهران " دست نیروهای عراق و منافقین بود و " چنگوله " در دست نیروهای خودی. آقای نظری مسئول پشتیبانی آنجا بود. نیروهای دشمن شب ها می آمدند و با سیم، گردن بچه ها را می زدند و دماغشان را می بریدند و می بردند.
یک شب یکی از برادرها که گویا علی فشی بود، رفت و 17 نفر از آن ها را کشت؛ گوش هایشان را برید و آورد. او یک نامه انداخته بود توی مقرشان که این 17 نفر به جای آن سه نفری که دماغشان را بریدند.
*جمشید امیری، رزمنده کرمانشاهی در دفاع مقدس- 72 ساعت در محاصره
تیپ ویژه ی شهدا برای نیروهای ضد انقلاب بسیار وحشت آور بود. چون ضربه های بسیار زیادی از این تیپ خورده بودند. ما همیشه برای مسائل امنیتی، لباس خاکی می پوشیدیم.
بهار 1363 در بوکان، دره ی " قاسملو " عملیاتی را علیه نیروهای دمکرات انجام دادیم. در این عملیات تعدادی از ما در محاصره ی ضد انقلاب گرفتار شدیم و راهی برای کمک رسانی به ما وجود نداشت. حتی نیروهای ضد انقلاب با کالیبر 50 روی ارتفاعات منطقه مستقر شده بودند و اجازه نمی دادند بالگردهای هوانیروز به ما کمک کنند. این محاصره حدود 72 ساعت طول کشید. بچه ها از نظر غذا و نداشتن امنیت، سختی بسیار زیادی کشیدند. نکته ی جالب توجه در این محاصره این بود که سختی ها، مهر و محبت بچه ها را نسبت به هم دو چندان کرد.
چون تیپ های عملیاتی سپاه، توپخانه ی ارتش و هوانیروز با هماهنگی هم محاصره را شکستند و تعدادی از ضد انقلاب ها را به هلاکت رساندند.
انتهای پیام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده