يکشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۴۴
همان شب که به جبهه رفت به خوابم آمد. لبخند میزد و با شادی گفت ....

کرامات شهیدان؛ (127) من بمیرم خط بماند یادگار


نوید شاهد:

یک روز که محمد در خانه بود و به یاد دارم روز دوشنبه ای بود بر روی دیوار نوشت :

خط نوشتم با کمال افتخار
 من بمیرم خط بماند یادگار

 بعد در زیر آن نوشت یادگاری از شهید محمد دریکوند محمد درهمان روز عازم جبهه شد. این بار وداع او با ما وداعی دیگر بود. گویی میدانست در این اعزام به شهادت خواهد رسید. همان شب که به جبهه رفت به خوابم آمد. لبخند میزد و با شادی گفت: مادر من دیگر برنمیگردم. دو روز بعد یعنی روز چهارشنبه همانگونه که خود آرزو میکرد، شهید شد و ما را داغدار شهادت خود کرد. تا مدتها دیدن آن شعری که او بر روی دیوار نوشته بود ، داغ ما را تازه میکرد.

راوی: مادر شهید محمد دریکوند
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان (جلد سوم) غلامعلی رجایی1389
نشر: شاهد

در این زمینه بخوانید:

کرامات شهیدان؛ (126) از مادرش خواست گلویش را ببوسد
کرامات شهیدان؛ (125)  از خدا برایم شهادت را بخواهید


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده