گفتگوی اختصاصی نوید شاهد کرمانشاه در آستانه سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی؛
در آستانه سالروز بازگشت آزادگان به مهین اسلامی، یک آزاده کرمانشاهی از رنج هایش در 10سال اسارت توام با مجروحیت گفت و از آمادگیش برای دفاع مجدد از مهین و در هر شرایط و مکانی.
رنجنامه آزاده کرمانشاهی از 10 سال اسارت توام با مجروحیت

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید تنها آنان نیستند که جان خود را در راه خدا فدا کرده‌اند؛ جانبازانی هم هستند که از آنان به عنوان شهید زنده یاد می‌شود. همان‌ها که بی‌هیچ چشم‌داشتی رفتند، سلامتی و رفاه خود را فدای میهن، اعتقادات و مردمشان کردند، تا پاسدار ارزش‌ها، خاک و ناموسشان باشند و امروز باز هم بی‌ هیچ چشم‌داشتی با زخم‌هایی بر تن و جانشان، در میان همین مردم زندگی می‌کنند.
شاد الله فخری از جانبازان و ایثارگران کرمانشاهی است که او را با عنوان یکی از اسرای لشکر 92 اهواز می شناسند او در اوایل جنگ تحمیلی در تاریخ 31 شهریور 1359 به اسارت بعثی های عراق در می آید و 10 سال را در اردوگاه موصل می گذراند و سپس به میهن اسلامی باز می گردد.
در ادامه گفتگو با این آزاده سرافراز به مخاطبان ارجمند تقدیم می شود.

*لطفا" از فعالیت های خود در زمان انقلاب بگویید؟
یادم می آید زمانی که مردم ایران می خواستند بر علیه رژیم شاهنشاهی به پاخیزند و آن را برکنار کنند من یک دانش آموز بودم.اکثر راهپیمایی ها در روزجمعه برگزار می شد و خیل عظیمی از دانش آموزان از جمله من در این راهپیمایی ها شرکت می کردیم. تا اینکه امام خمینی (ره) دستور دادند نیروهای انقلابی هر چه سریعتر پادگان ها را رها و به مردم بپیوندند.
 بسیاری از برادران ارتشی پادگان ها را رها کردند و برای استقبال از امام خمینی (ره) می خواستند به فرودگاه بروند ما هم با آنها همراه شده بودیم.
در آن روز گروهی از همدان برای سرکوبی مردم به تهران اعزام شدند و قرارشان بستن فرودگاه و چند نقطه مهم از تهران بود اما خوشبختانه به دستور امام خمینی تمامی تانک ها را در پادگان ها رها و از آنجا فرار کردند وبسیاری از آنها نیز به مردم پیوستند.
*شما کجا فعالیت می کردید؟
تازه انقلاب شده بود من هم که دانش آموز بودم به افرادی که از  لشکر 92 اهوازجدا شده بودند پیوستم. اوایل درگیری های مرزی، کودتای نوژه همدان برملا شد هنوز عده ی کمی از نیروهای طاغوت در لشکر اهواز مانده بودند و از این طریق در برنامه کودتای نوژه دست داشتند.
زمانی که کودتای نوژه لو رفت حدود 15 نفر از افسران از جمله سرهنگ عزیز مرادی، سرهنگ بهرامی دستگیر شدند.بعد از آن و آغاز جنگ تحمیلی،
با توجه به اینکه نیروهای عراقی در مرزهای ایران سنگر گرفته بودند بنی صدر از عوامل خود عراقی ها شده بود. او تعطیلات خود را به اهواز می آمد که استاندار اهواز " غرضی " طی گزارشی گفته بود نیروهای عراقی در مرزها مستقر شده اند در حالی که بنی صدر از این موضوع اطلاع داشت در جواب به او گفته بود به قول امثال شما انقلاب کردیم و با کسی دشمنی نداریم.
*با توجه به اینکه لشکر 92 در اهواز گسسته شده بود خوزستان با ورود عراقی ها چطور از خود دفاع کرد؟
سازماندهی نیروهای ارتشی از بین رفته بود و هر فردی پرونده خود را به جایی انتقال می داد از طرفی برای مقابله با دشمن بعثی خیلی از تانک ها بدون خدمه مانده بودند عراقی ها به سمت پاسگاه های ما روانه شدند. تا اینکه در تاریخ 31 شهریور 1359 با عراق درگیر شدیم، عراقی ها پیشروی خوبی داشتند حتی از اسرا می پرسیدند که تهران کجاست؟.ازطرف دیگر ما می دانستیم اگر نیروهای عراقی می خواستند خوزستان را اشغال می کردند، فقط صدام دچار یک اشتباه شد با خود فکر می کرد که این چطور است حتی یک نفر هم برای دفاع در برابر تانک های ما وجود ندارد شاید این یک تاتیک نظامی است و جلو نیامد. این قضیه باعث شد که آنها در 10 کیلومتری اهواز سنگر بزنند.
پنج روز بیشتر از جنگ نگذشته بود که نیروهای مردمی و بسیجی از طریق استان ها و خوزستان، آرپی جی 7 و اسلحه ژ3 به دست گرفتند و در مقابل عراقی ها ایستادگی کردند تاآنها وارد شهر نشوند تا اینکه خداوند کمک کرد و بعثی ها به داخل خاک خود رانده شدند حتی مردم ما توانستند بیشتر نقاط از جمله جزیره مجنون و قسمتی از بصره و نقاط دیگر را در جنوب بگیرند.
*در چه تاریخی و چطور به اسارت درآمدید؟
من در تاریخ 31 شهریور 1359 به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدم. عراقی ها در زمان درگیری نیروهای لشکر 92 که به دفاع پرداخته بودند را به اسارت درآوردند، من هم در این جمع بودم.زمانی که اسیر شدیم ما را به استغفارات عراق بردند افرادی که از لشکر 92 فرار کرده بودند به عراق پناهنده شدند و از آنها برای شناسایی افرادی که با آنها در کوتای نوژه همکاری نکرده بودند استفاده می کردند، خیلی از اسرا از این طریق شناسایی شدند .
*شما را به کدام اردوگاه بردند؟
بعد از بازجویی ها ما را به رمادیه بردند 4 ماه آنجا بودیم. رمادیه محوطه بزرگی بود که دیوار نداشت و دور تا دور آن را سیم خاردار کشیده بودند بعد از گذشت این 4 ماه عراقی ها به این فکر افتادند که اسرای اینجا نظامی هستند و امکان فرار برایشان فراهم است.در این اردوگاه به غیر از نیروهای شخصی مردمی و بسیجی 150 نفر هم نظامی بود. ما 150 نفر را به موصل بردند، موصل 6 اردوگاه داشت در هر اردوگاه حدودا" 1000 نفر بود. 10 سال در آنجا به اسارت درآمدیم تا اینکه به ما پیغام رسید عراق با آزادی اسرای ایرانی موافقت کرده است  و ما به ایران بازگشتیم.
*مجروح هم شدید؟
 بله، 50 درصد در زمان اسارت مجروح شدم، سختی های زیادی بر من گذشته است و در حال حاضر مسائل روحی که برای آزاده و جانبازان پیش آمده به مراتب در زندگی روز مره شان ادامه دارد.
*در پایان چه صحبتی دارید؟
اگر دوباره جنگی در ایران اعلام شود بازهم در هر سنی و در هرجا که باشم به مقابله با دشمن می ایستم و از دین اسلام دفاع می کنم.

انتهای پیام

گفتگو از شهرزاد سهیلی
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده