خاطرات طلبه شهید حمید غفاري آذر به روایت پدر
نامه شهید: آرزوي زيارت امام راحل و شهادت در ركاب امام زمان(عج) را دارم و دوست دارم از بندگان صالح خدا باشم.

نوید شاهد آذربایجان غربی: طلبه شهيد «حميد غفاري آذر» به سال 1339 در شهرستان اروميه، ديده به جهان گشود. از همان اوايل كودكي روح نا آرام و بيقرار و چالاك او در كردار و گفتارش به منصه ظهور رسيد و از او فردی ممتاز ساخت. با جدیت درس خواند و موفق به اخذ ديپلم در رشته بازرگاني گرديد. بنا به عشق و علاقه اي كه نسبت به مطالعه و تحصيل علوم ديني داشت در يكي از مدارس علوم دينيه آن ثبت نام نمود. بعد از انقلاب با صداقتي وصف ناپذير وارد سپاه پاسداران شد. در سال 1361 به همراه جمعي ديگر از طلاب مدرسه عالي وليعصر تبريز و بسيجيان عاشق بي قرار، شركت جسته و بیست و چهارم تیر 61 همراه در عمليات جنگي شلمچه، در منطقه جفير به همراه آن ستارگان زميني به كهكشان بي‌انتهاي عالم ملكوت پيوست.


خيلي مهربان بود و با تمامي فاميل ها و آشنايان روابط گرم و صميمانه داشت و بيشتر با مادربزرگش ارتباط داشت. 
 زمانیکه به سن مدرسه رفتن رسید، در مدرسه های مستشاري، اميري و اميركبير درس خواند تا اینکه موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. در کنار درس و مدرسه در رشته های مختلف ورزش از جمله فوتبال و واليبال و كوهنوردي و شنا و دووميداني فعالیت می کرد. 

از نظر خوش رفتاري و مهرباني و فعاليت هاي گسترده ای که در زمینه ای انجام می داد، با خواهران و برادرانش متفاوت بود. تحمل ناراحتي ديگران را نداشت. هميشه اطرافيان را به نوعي مي خنداند و خيلي به روحيات اطرافيان توجه داشت و بسيار خوش طبع بود. در خانه تعاون و همكاري داشت. در كارهاي خانه نسبت به افراد خانواده پيشقدم بود.

از سال 57 كه در تظاهرات قبل از انقلاب شركت مي كرد و چند بار نيز مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. بيشتر به فقرا كمك مي كرد. به همسايگان و آشنايان در مواقعي كه احساس نياز مي كرد، كمك و مساعدت مي نمود و حس تعاون و همكاري نسبت به همه داشت. به پدر و مادرش در منزل و كارهاي بيرون كمك مي كرد و از كسي بدگوئي نمي كرد. خيلي شوخ طبع و مهربان بودند و در سخت‌ترين شرايط با بردباري و شجاعت تمام عمل مي كردند. دركش خيلي بالا بود.

اوقات فراغت خود را بيشتر به مطالعه روزنامه ها و نشريات پاسدار اسلام، پيام انقلاب و كتب شهيد مطهري و شهيد دستغيب و اصول كافي، تفسير نمونه و امام راحل و استماع نوار سخنراني شهيد كافي، مطهري و ... را مي نمود و به مطالعة كتب علمي نيز علاقه داشت.
با همه صميمي بود و خضوع و افتادگي خاصي داشت و نسبت به همه افراد مهربان بود و سعي مي كرد به همه كمك كند. به افراد فاميل و آشنايان علاقه داشت و طوري كه بعد از شهادت وي همه آشنايان را داغدار كرد و ما تأثر و اندوه را در چهرة همه آنها مي‌ديديم. او اولين شهيد فاميل بود.
اكثر دوستانش به درجة‌ عظيم شهادت نائل شدند. شهيد جهان سپاس، عليرضا مكاري، مهدي اميني، علي اكبر كاملي، يوسف آزموده ، باقريان و  ذاكري که با همه آنها دوست بودند.

نامه شهید: در نامه اي كه از جبهه فرستاده بود، قيد كرده بود كه آرزوي زيارت امام راحل و شهادت در ركاب امام زمان(عج) را دارند و دوست دارن بندة صالح خدا باشند.
 پاسدار بود و اعتقاد داشت كه ريخته شدن خون افراد پاك و عاشق در اين لباس به راه اسلام تقد و جلوة خاصي به اين لباس داده است و با اينكه فردي خودساخته و عاشق بود، ولي هميشه مي گفت به دنبال راهي هستم كه بتوانم خود را دريابم و اين بود كه عليرغم پافشاري و ممانعت برادر حسن اعلايي، فرمانده كل سپاه آن زمان كه معتقد بود سپاه به انسان هایي چون او نياز دارد، ولي در جواب گفته بود، سپاه به انسان هاي خودساخته نياز دارد و من نيز به دنبال خودساختگي سپاه را ترك و به حوزة علميه مي روم.

شهادت: 
 آرپي‌جي زن بود و در خط مقدم جبهه مي جنگيد. زماني كه تمام يارانشان به شهادت رسیدند و از نظر تجهيزات و امكانات در مضيقه بودند (در زمان خيانت بني صدر) به ايشان پيشنهاد مي شود كه عقب نشيني كنيم و در جواب مي گويد با اين همه شهيدي كه داديم و خودمان را به اينجا رسانديم. اگر برگرديم بايد براي پس گرفتن اينجا دوباره شهيد بدهيم.

منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده