ترسیم زیبای یک صحنه جنگی در نامه خواندنی شهید احمدجعفرنژاد؛
خاطرات ناب از شهید والامقام احمدجعفرنژاد به قلم خود شهید ارسالی برای برادرشان

شهید احمد جعفرنژاد در نیروی زمینی ارتش یگان اعزامی لشکر21 حمزه- لشکر16زرهی قزوین  گروهان  جانبازان در تاریخ9/9/60 عملیات طریق القدس در فتح بستان به درجه رفیع شهادت نائل شد

سلام


قبل از هرچیز سلام گرمم را از فرسنگهای دور از داخل سنگر حق علیه باطل بپذیرید.


آری برادر نمی دانم از کجا شروع کنم خاطرات زیاد هست ولی سعی می کنم شمه ای از آن را برای شما بازگو کنم تا اگر عمری باقی ماند بقیه را حضوری به عرض شماها خواهم رساند.


بله روز سه شنبه1360/06/10 ساعت5صبح حمله آغاز شد یک ساعت بعد تعداد زیادی ازمزدوران آمریکایی کشته و زخمی و بیش از70نفر در لحظات اول دستگیر شدند.


 نمی دانید چقدر «قائد خمینی قائد خمیتی» از ترسشان می گفتند ساعت از7/30گذشته بود که داشتیم همچنان پیشروی می کردیم ناگهان نمی دانیم خمپاره یا گلوله آرپی جی هفت بود از طرف دشمن درسه قدمی من خورد به خاکریز و حدود7یا8 نفر آنجا بودیم دوتا از برادران ما شهید شدند که یکی از آنهابنام درگاهی اصلا معلوم نبود که سرش کجارفته و حدود 4 ، 5 نفر هم مجروح شده اند 


 الحمدلله حالشان خوب است روزهای اول دشمن خیلی ضد حمله کرد اما برادران ما با نیروی کم و با ایمان زیاد در مقابل آنها شجاعانه مقاومت کردند و نگذاشتیم مواضع گرفته شده پس بگیرند.

چهارشنبه 1360/06/11 ساعت 11/30 بود که جناب سروان راد نصرتی به من گفت که برو به رجب نژاد بگو بیسیم را بیاورد پیش او رفتم به او گفتم: چون او خسته بود بیسیم را گذاشتم کولم تا حرکت کردیم گلوله تانکی در 15 قدمی ما خورد به خاکریز که در آنجا برادران سپاهی مستقر بودند


وقتی رسیدیم جلو دیدیم دو تا از برادرها به شدت مجروح شدند و با صدای خفیف کلمه لا اله الاالله و  الله اکبر خمینی رهبر  را زمزمه می کردند و چشمشان خیره شده بود روبرو وقتی نگاه کردیم دیدم یکی از برادران سپاهی آنجا افتاده ولی از قسمت کمر یعنی ناف به بالا معلوم نبود چه شده بود فقط بغل نافش روده ها بیرون ریخته بود ویک پای او از زانو در حالی که کفش در پاش بود در بغل افتاده و دست در جای دیگر از آن مهمتر تمام گوشتهایش قطعه قطعه شده و در اطراف ریخته انگار که قصاب گوشتها را تکه تکه کرده بود تا به مشتری بفرشد.


 آری برادر عزیز برادران ما در جبهه با گوشت و استخوان خود با مزدوران به نبرد مشغول هستند ولی می شنویم در شهر این منافقان آمریکایی بدتر از کفار بهترین عزیزان ما را ترور می کنند نمی دانید برادرها چقدر از این موضوع ناراحت هستند 


انشاءالله جنگ تمام می شود وقتی برگشتیم شهر به کمک برادران سپاهی و مردم تمام این مزدوران آمریکایی را تارو مار خواهیم کرد البته ما انتظار داریم که خودشماها هر چه زودتر کار را تمام کنید.


 بله برادر در این حمله تا به امروز حدود 5 شهید گروهان ما داده 10تایی هم زخمی که بعضی از آنها اعزام شدند به تهران نمی دانم کدام بیمارستان هستند و گرنه آدرس را می دادم تا صله رحم را به جا‌ آورید و با آنها ملاقات کنید. 


معلوم نیست که چه وقت نوبت ما باشد ولی هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد همانطوری که می دانید بدون اجازه او برگی از درخت به زمین نخواهد افتاد. 


هم اکنون فاصله ما با مزدوران بعثی حدود 200 الی 250 متر می باشد در ضمن معلوم نیست کی به ما مرخصی بدهند چون برادر های منقضی 55 رفتند و یک سری بچه های جدید آوردند فعلا ما بایستی بالا سر آنها باشیم تا خوب یاد بگیرند و به ما احتیاج دارند خوب دیگر بیش از این سرتان را درد نمی آورم 



سلام گرمم را به همه فامیلها و دوستان برسانید. از راه دور همه شما را می بوسم . به امید دیدار.

خدانگهداربه امید پیروزی حق علیه باطل "از میان سنگر حق علیه باطل"                                    

بنده الله 

 احمد جعفرنژاد 1360/06/24


منبع: مرکزاسنادبنیادشهیدوامرایثارگران تهران بزرگ

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده