شهید غلامعباس رمضان پور هارمی در هشتم دی ماه 1362 در جبهه غرب، در تنگه حاجیان با يك خدمه كه همراهش بود در حین انجام مأموریت، با توپ 106به روی مین ضد تانک رفته و توپ بر اثر انفجار مین ضد تانک منفجر و به شهادت رسید.
نگاهی به زندگی شهید غلامعباس رمضان پور هارمی + تصاویر


نوید شاهد: شهید غلامعباس رمضان پور در خانواده ای مذهبی و متدين در سال 1340 در روستای کوشک قاضی به دنیا آمد و از همان کودکی با قرآن و دین و ائمه اطهار انس داشت. او مرد تلاش و كوشش و كار بود، در مراسم هاي مذهبی و فعالیت های ضد رژیم پهلوی حضور داشت تا این که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به استخدام نظام جمهوری اسلامی درآمد و داوطلب روانه جبهه جنگ شد.

او هیچ گاه از شدت و سختي هاي جنگ و نبرد و رشادت هاي خودش تعریف نکرد و همیشه به خانواده می گفت: جاي ما امن است تا خانواده را نگران حال خود نکند. ولی همسنگرانش از رشادت و شجاعت او بسیار می گفتند. در همان صحنه نبرد نیز فردی مخلص و جهادگر بود و به همسنگران خود دلداری می داد. سرانجام در جبهه غرب، در تنگه حاجیان، با يك خدمه كه همراهش بود در حین انجام مأموریت، با توپ 106به روی مین ضد تانک رفته و توپ بر اثر انفجار مین ضد تانک منفجر، و غلامعباس به آرزوی خود رسید و به ملکوت اعلا پیوست. روحش قرين رحمت الهي و شاد باد تا سید الشهداء او را جزء یاران خود قرار دهد.

ـــــــ « دست نوشته شهید » ـــــــ

* شعري در دفترچه خاطرات شهيد:

به خدا اگر قطع کنند سر ز تنم به جهانی ندهم دین و کتاب و وطنم

(این شعر با خط درشت داخل دفتر خاطرات شهید نوشته شده بود)


نگاهی به زندگی شهید غلامعباس رمضان پور هارمی + تصاویر

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره اول (از زبان مادر شهید):

زمانی که پسرم غلامعباس به دنیا آمد، مامایی که او را به دنیا آورد به من گفت: پسرت را ببین که چگونه نورانی است. من به او نگاه کردم و دیدم که روی صورتش را نقابی مثل هاله ای از نور گرفته است. زن بابام به من گفت: این نور صورت او را به شکل شمایل مبارک حضرت عباس کرده است و همین بود که ما اسم او را غلامعباس نهادیم.

چندی پس از شهادت غلامعباس که هنوز لباس ها و وسایلش را برایمان نیاورده بودند خواب دیدم که غلامعباس به خانه آمد و گفت: مادر! داخل کیفم قرآنی است که می خواهم آن را به برادرم بدهم و جانمازی نیز برای شما آورده ام وکتی هم برای برادر دیگرم خریده ام. وقتی که پس از چند روز وسایل غلامعباس را برایم آوردند وکیفش را باز کردم همه این وسایلي را كه در خواب ديده بودم درونش دیدم و طبق خواسته او بین برادرانش تقسیم کردم و جانمازش را نیز خودم برداشتم.

* خاطره دوم (از زبان برادر شهید):

شهید غلامعباس بسیار قرآن تلاوت مي نمود و اهل دعا و نيايش بود، در کلاس های تفسیر قرآن حتی قبل از انقلاب شرکت می کرد و فعالیت خود را در زمینه قرآن بعد از انقلاب هم ادامه داد. علاوه بر این او مداحی اهل بیت هم می کرد. برادرم در جریان فعالیت های انقلاب، به کمک دوستان خود خیمه هایی را در خیابان ها برپا کرده بودند و به نگهبانی از جان و مال مردم می پرداختند.

گاهی پیش می آمد که چندین شب به خانه نمی آمد، دوستان او به ما خبر دادند که غلامعباس به ما پیشنهاد کرده که چون متأهل هستید به خانه بروید و استراحت کنید، من به جای شما نگهبانی مي دهم. هنگامی که ما از او می پرسیدیم که آیا شما از این که شب و روز بایستید و نگهبانی بدهید خسته نمی شوید؟ او پاسخ می داد: خیر، این کارها برای حراست از وطنم است و بالاخره اجر و مزد آن را خواهم گرفت.

او در جبهه یک صندوق قرض الحسنه تأسیس و پول اولیه آن را به کمک سایر سربازان جمع آوری کرده و هر از چندی که مقدار پول در صندوق جمع می شد آن را به صورت قرض الحسنه به یکی از رزمنده ها می داد. هنگامی که آن فرد برای مرخصی به خانه می رفت، آن پول را با خود به صندوق باز می گرداند. بعد از شهادتش هم مقداری پول که در صندوق باقی مانده بود و دیگر کسی آن را اداره نمی کرد به عنوان یادگار برای ما فرستادند و ما همچنان او را برای تبرک نگه داشته ایم.


نگاهی به زندگی شهید غلامعباس رمضان پور هارمی + تصاویر

* خاطره سوم از زبان خواهر شهيد:

بسم الله الرحمن الرحیم

غلامعباس قبل از این که به جبهه برود قصد داشت برای خود عکسی تهیه کند، لباسی که به تن داشت کمی یقه اش باز بود، پیش من آمد و از من خواست تکه پارچه ای به رنگ لباسش تهیه کنم و در قسمت یقه آن بدوزم. من بلد نبودم و او به من یاد داد که چگونه این کار را انجام دهم و بعد گفت: همان طور که پوشیدن بدن زن برای مرد واجب است، لازم است که مرد هم بدن خود را از دید زن بپوشاند.

وقت رفتن به جبهه برای خداحافظی به خانه ما آمد، میوه های رسیده بر درختان خانه را در دست گرفت وگفت: آیا وقتی که من بروم و برگردم این میوه ها همچنان وجود دارد؟ و سپس خود ادامه داد: من نیستم ولی این میوه ها هست. من از این حرف او ناراحت شدم و گفتم: این چه حرفی است که می زنید؟ و او پاسخ داد: خواهرم! ناراحت نباش، انسان روزی به دنیا می آید و روزی هم از دنیا می رود و این قسمت همه انسان هاست.

او همیشه می گفت: خوشا به حال آن کسی که شب جمعه شهید بشود و شب جمعه به خاک سپرده شود؛ و خودش نیز به همین سعادت رسید. در یک شب جمعه سرد زمستاني به شهادت رسید و یک هفته بعد در شب جمعه دیگر گرمای وجودش به خاک سرد سپرده شد تا خاطرات گرم و شیرینش همیشه در یادمان بماند.

نگاهی به زندگی شهید غلامعباس رمضان پور هارمی + تصاویر
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده