شهید والامقام محمد آقا مهدی یزدلی
محمّد آقا مهدی یزدلی اوّل مرداد ماه 1343 در روستای یزدل در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد.برای گذراندن خدمت سربازی به ارتش پیوست و بعد از اتمام دوره آموزشی به مناطق عملیّاتی جنگ اعزام شد تا این که در 14/مرداد/1363 بر اثر اصابت ترکش گلوله دشمن به ناحیه شکم در ارتفاعات قلاویزان شهر مهران به فیض شهادت نائل آم

زندگي نامه شهید والامقام محمد آقا مهدی یزدلی از شهرستان آران و بیدگل ::

محمّد آقا مهدی یزدلی اوّل مرداد ماه 1343 در روستای یزدل در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد. بعد از پایان دوران ابتدایی برای کمک به خانواده، تحصیل علم را رها کرد و به شغل کارگری مشغول شد.

او جوانی مؤدب، فعّال در امور انجمن اسلامی روستا بود. در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوبار داوطلبانه و با لباس بسیجی، به جبهه های جنگ اعزام شد. نوزده ساله بود که پدرش را از دست داد. او سپس برای گذراندن خدمت سربازی به ارتش پیوست و بعد از اتمام دوره آموزشی به مناطق عملیّاتی جنگ اعزام شد تا این که در 14/مرداد/1363 بر اثر اصابت ترکش گلوله دشمن به ناحیه شکم در ارتفاعات قلاویزان شهر مهران به فیض شهادت نائل آمد.

مادر محمد نقل می کند که او به دوستانش گفته بود من شهید خواهم شد. وی برای نماز شب اهمیت ویژه ای قائل بود و دیگران را به این امر سفارش می کرد و می گفتند که نماز شب شوینده گناهان است. وی به تلاوت قرآن عادت داشت و معمولاً بعد از نماز صبح آیاتی از قرآن را تلاوت می کرد.

 

 

خاطره ای از شهید محمد آقامهدی یزدلی به نقل از دایی شهید احمد حیدریان: :

محمد آقامهدی در یک خانواده مذهبی پرورش یافت و با عشق به خدا، پیامبر و ائمه اطهار (ع) در راه انقلاب و اسلام به شهادت رسید. پدرش را همه می شناختند؛ فردی مذهبی، خدمتگزار، خادم و قاری قرآن روستا بود. محمد انسانی دوست داشتنی و با محبت بود. صداقت و راستگویی، شجاعت و شهامت، سادگی و بی ریایی از ویژگی های اصلی او بود.

محمد انسان ساده و بی آلایشی بود و از تعریف و تمجید بیزار بود و هیچ گاه حاضر نمی شد که خودش را مطرح کند. مادر شهید نقل می کند : «وقتی پس از مدت کوتاهی به مرخصی آمد؛ از او پرسیدم که چرا زود به مرخصی آمده ای؟ محمد در کمال خونسردی و صداقت گفت : یک هواپیمای جنگی دشمن را در آسمان منهدم کردم و فرمانده ام به من مرخصی تشویقی داده است». 

 

زمانی که حمام عمومی یزدل را می ساختند پول کارگری خود را به جبهه ها می فرستاد. همیشه می گفت «من به خاطر خدا به جبهه می روم و شما هم کارهایتان برای خدا باشد». به نماز بسیار اهمیت می داد و همیشه توصیه می کرد که نمازهای خود را اول وقت بخوانید.

صله رحم را زیاد انجام می داد. هر وقت از جبهه می آمد به خانه بستگان می رفت و از آنان احوالپرسی می نمود. نماز و روزه های خود را از سن 14 سالگی به صورت کامل انجام می داد.

در آخرین نامه قبل از شهادتش جمله زیبا و به یاد ماندنی برایم نوشته بود : «دایی امیر من به زودی زندگانی این دنیا را تمام می کنم و زندگانی جاودان و همیشگی خود را آغاز می کنم».

آری شهیدان زنده اند و عند ربهم یرزقون اند.

.

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده