شهيد خطيبى چگونگى شهادتش را دو روز قبل از آن به عباس محمدى يكى از دوستانش گفته بود. هنگامى كه برادر خطيبى براى آخرين بار از ما جدا مى شد من و ديگر دوستان را بغل كرد و بد از مدتى گريه از ما طلب و تقاضاى عفو كرد. همه مى گفتند كه شهيد خواهد شد.
زندگى نامه شهيد محمدرضا خطيبى كه براى نخستين بار توسط نويد شاهد مازندران منتشر شد كه در ادامه آمده است؛
چگونگى شهادتش را دو روز قبل به يكى از دوستانش گفته بود
محمدرضا خطيبى در سال 1337 در روستاى هفت تنان لاريجان از توابع آمل به دنيا آمد. او اولين فرزند زوج رمضان خطيبى و صديقه يحيى پور بود. پدرش علاوه بر نانوايى كشاورزى هم مى كرد.

مادرش - صديقه خانم - در بيان خاطرات خود از دوران كودكى محمدرضا مى گويد: «زمانى كه محمدرضا به دنيا آمد در كوه بوديم و در روستاى ابل قلم خانه شخصى داشتيم . در آغاز زندگى وضع اقتصادى بدى داشتيم ولى بعد از تولد محمدرضا كم كم وضع ما خوب شد.» محمدرضا كودكى آرام و مطيع بود و از آنجا كه در نزديكى محل زندگى آنها كودك ديگرى نبود اوقات خود را بيشتر با پدر و مادر مى گذراند.

در هفت سالگى دوره ابتدايى را در مدرسه بايجان واقع در روستاى محل سكونت آغاز كرد. از همان ابتدا علاقه وى به درس و مدرسه آشكار شد و با وجود آنكه پدر و مادرش بى سواد بودند، در انجام تكاليف و وظايف درسى موفق بود.

اعضاى خانواد ه اش مى گويند:« محمدرضا مى دانست كه وضع اقتصادى خوبى نداريم به همين دليل بيشتر اوقات غذايى كه براى ناهار در كيف او قرار مى داديم، نمى خورد و به خانه بر مى گرداند. وضعيت نامطلوب مالى خانواده محمدرضا را مجبور كرد تحصيلات خود را در پنجم ابتدايى رها كند و به كار جوشكارى در روستاى وانا مشغول شود. با اشتغال وى وضع مالى خانواده پرجمعيت خطيبى با چهار پسر و يك دختر بهبود نسبى يافت.
محمدرضا در كنار جوشكارى در اوقات فراغت به پدرش در كاشت گندم و جو كمك مى كرد. پس از مدت كوتاهى به تهران رفت و در كارخانه اى به جوشكارى مشغول شد. در تهران تحت تأثير شرايط اجتماعى روز قرار نگرفت و همچنان به انجام وظايف دينى مقيد ماند. در مساجد حضور مى يافت و با افراد متدين معاشرت مى كرد. در رفتار با ديگران ملايم و خوش رفتار بود و كتابهاى مذهبى مطالعه مى كرد.

با شروع نهضت اسلامى مردم ايران به صف مبارزه پيوست و پس از پيروزى انقلاب اسلامى به عضويت بسيج و انجمن اسلامى در آمد.
با آغاز جنگ تحميلى عراق عليه ايران در يكى از مراكز اعزام نيرو در تهران ثبت نام كرد و به دليل كثرت نيروهاى اعزامى موفق به حضور در جبهه نشد. در همان سال از تهران به آمل بازگشت و در روستاى بايجان با احداث كارگاه جوشكارى مشغول كار شد. همزمان در بسيج اتحاديه انجمنهاى اسلامى لاريجان و شوراى اسلامى روستاى بل قلم فعاليت داشت و مسئول شورا بود. بعد از مدتى به سمت فرماندهى پايگاه مقاومت بسيج منصوب شد.
زمانى كه به سن سربازى رسيد به دليل كهولت پدر كفالت گرفت و به خدمت سربازى نرفت. در اوايل سال 1360 در سركوب ضد انقلاب در واقعه آمل شركت فعال داشت. همان سال با يكى از بستگان خود ازدواج كرد. و با وجود علاقه زياد به زندگى و همسر، آنى از فعاليت در نهادهاى انقلابى و اسلامى دست بر نداشت.
محمدرضا خطيبى در اوايل سال 1361 عازم جبهه شد. يكى از همرزمان وى مى نويسد: در تاريخ 3 ارديبهشت 1361 با محمدرضا خطيبى آشنا شدم. ما در دسته اى از گروهان 1 گردان على ابن ابى طالب(ع) تيپ 25 كربلا در كنار يكديگر بوديم و به تدريج صميميت بسيارى بين ما به وجود آمد. در عمليات رمضان تحت فرماندهى آقاى اسلامى، محمدرضا در مرحله دوم و سوم عمليات رمضان شجاعت بسيار از خود نشان داد. خصوصيات ارزنده وى سبب مى شد تا حضور وى براى فرمانده قوت قلب باشد. پس از عمليات رمضان، محمدرضا خطيبى در گردانى به فرماندهى شهيد زائرى در عمليات محرم شركت كرد. اين عمليات در 6 شهريور 1361 در منطقه عمومى دهلران منطقه اى به نام دره مور مورى و رودخانه اى به نام دويرج وجود داشت. اين مناطق محل تجمع نيروهاى مردمى و بسيجى بود همه نيروها در قالب گردانهاى پياده تيپ 25 كربلا دسته بندى شده بودند.
خطيبى مدت دو ماه در منطقه عمومى دويرج شبانه روز فعاليت مى كرد. حضور فعال در مراحل مختلف نبرد سبب جلب توجه فرماندهان به وى شد. به طورى كه به فرماندهى دسته منصوب شد. پس از عمليات محرم تيپ 25 كربلا به لشكر 25 كربلا ارتقاء يافت.خطيبى در گردان حضرت مسلم(ع) به فرماندهى گروهان منصوب شد. پس از عمليات محرم، همواره سمت فرماندهى داشت اما به خانواده اش مى گفت در جبهه غذا مى پزد و ظرف مى شويد.

علاوه بر شجاعت و ابتكار كه از خصوصيات بارز خطيبى بود سعه صدر، تحمل و بردبارى و ايمان قوى او سبب شده بود دوستان و همرزمانش به وى اعتماد خاصى داشته باشند. عبادت و نماز شب او در سخت ترين شرايط جنگ ترك نمى شد. بر خواندن زيارت عاشورا اصرار داشت و پس از هر نماز صبح دعاى عهد به جا مى آورد. در مراسم ماه محرم براى افراد گردان مداحى مى كرد.

خطيبى در عمليات والفجر مقدماتى، والفجر1، والفجر4 و والفجر6 حضور داشت و از سمت فرماندهى گروهان به مقام جانشين فرمانده گردان مسلم بن عقيل (ع) ارتقا يافت. او در جبهه معروف به خطيب بود و در طول حضورش در جبهه چند بار جراحت سطحى داشت ولى جبهه را ترك نكرد. مدت سه سال مدام و بى وقفه در جبهه حضور داشت. از وقوع گناهانى چون غيبت به سختى جلوگيرى مى كرد و مى گفت:« در شأن يك انسان مجاهد نيست كه در خط مقدم و در محضر خدا غيبت كند.»

خطيبى قبل از شهادت به مادرش گفته بود خبر شهادت مرا يك روحانى و دو سرباز براى تو خواهند آورد كه همين طور هم شد.
در سال 1364 به سمت فرماندهى گردان امام محمد باقر(ع)منصوب شد. قبل از شروع عمليات قدس مسئوليت داشت تا سنگرهايى روى آب در منطقه عملياتى هورالهويزه ايجاد كند. ساخت اين سنگرها ضرورت زيادى داشت و حتى پس از پايان عمليات جان بسيارى ازرزمندگان نجات مى يافت. در قرارگاه خاتم الانبياء(ص) مركز فرماندهى جنگ به سوله خطيبى معروف شد. براى ايجاد اين سنگرها خطيبى تمام توان و ابتكار خود را به كار برد و سه روز نخوابيد. اما سرانجام در ساعت 8:30 روز يكشنبه 2 تير ماه 1364 هنگامى كه براى شناسايى سنگرهاى كمين دشمن تا نزديكى خط دفاعى دشمن رفته بود بر اثر اصابت گلوله تيربار گرينف دشمن به شهادت رسيد. قايق وى و همراهانش به زير آب رفت و پيكر او مدت دو روز زير آب بود تا توسط نيروهاى خودى بيرون آورده شد. خطيبى چگونگى شهادتش را دو روز قبل از آن به عباس محمدى يكى از دوستانش گفته بود.

سردار صحرائى فرمانده توپخانه لشكر 25 كربلا به خاطر مى آورد:
هنگامى كه برادر خطيبى براى آخرين بار از ما جدا مى شد من و ديگر دوستان را بغل كرد و بد از مدتى گريه از ما طلب و تقاضاى عفو كرد. هنگام رفتن از او خواستيم كه اين بار نرود ولى قبول نكرد و رفت و همه مى گفتند كه شهيد خواهد شد. او رفت و بعد از دو ساعت خبر رسيد كه خطيبى در كمين دشمن قرار گرفته و با تير مستقيم تيربار گرينف به شهادت رسيده است. آن روز تا زمانى كه جنازه اش را بياورند، آرام و قرار نداشتيم. براى برادر قربانى - فرمانده لشكر - بى سيم زديم كه خطيب شهيد شده است. ايشان آمدند. بچه ها هنگامى كه جنازه شهيد خطيبى را آوردند همه گريه مى كردند. هركدام براى مظلوميت وى گريستيم، شهيد بصير هم خيلى برايش گريه كرد.

جنازه محمدرضا خطيبى بنا به خواست خودش در روستاى هفت تنان در كنار ديگر شهدا به خاك سپرده شد. ده روز پس از شهادت محمدرضا، برادرش ابراهيم در تاريخ 14 تير 1364 در منطقه عملياتى مريوان به شهادت رسيد و او نيز در كنار آرامگاه برادر آرميد.

اسماعيل منصورى لاريجانى اشعارى را در مدح برادران شهيد محمدرضا و ابراهيم خطيبى سروده
است:
خطيبى عاشق خسته سلامت
شهادت نوش ميبادا بكامت
عجب ترسيم كردى رسم ايثار
به خون سرخ در خط امامت
تو از عشق خدا بى تاب بودى
نه روز آرام و نى شب خواب بودى
دويدى تا سه سال سنگر به سنگر
تو مست از باده مى ناب بودى
بخواندى گوش ابراهيم اسرار
بگفتى گر كه مى جويى دلدار
بخوان در دفتر عشق تا بدانى
كه خونين جامه ات باشد خريدار
رضا با خون خود حرف وفا زد
به دنبالش برادر را صدا زد
به دنيا پرچم عشق و شهادت
به وقت جان نثارى در منى زد

منبع:فرهنگنامه جاودانه هاى تاريخ(زندگينامه شهداى فرمانده مازندران)
انتهاى پيام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده