خاطره‎ای از شهید جمال اسدی؛
به هنگام شام و بر سر سفره، جمال از دایی اش به خاطر ترتیب دادن این مراسم تشکر کرده و خطاب به همه گفته بود:«این سور و مهمانی، مراسم خداحافظی من با شماست.»
به گزارش نوید شاهد اردبیل؛روزی که جمال به مرخصی آمده بود، من در خانه حلوا پخته بودم. جمال از من خواست تا برای رزمنده ها نیز حلوا بپزم. بعد از چند روز که می خواست برود، به او گفتم:

«پسرم چرا زود می روی؟ من هنوز برای رزمنده ها حلوا نپخته ام.»

گفت: «فرصت ندارم. وقت تنگ است و باید هرچه زودتر بروم»

بعد از خداحافظی از ما، به منزل دایی اش در تهران رفته بود و از او درخواست کرده بود که آن شب یک مهمانی ترتیب دهد و همه فامیل را دعوت کند. دایی اش با توجه به علاقه زیادی که به جمال داشت، درخواست او را پذیرفته و مهمانی بزرگی برایش ترتیب داده بود.

به هنگام شام و بر سر سفره، جمال از دایی اش به خاطر ترتیب دادن این مراسم تشکر کرده و خطاب به همه گفته بود:

«این سور و مهمانی، مراسم خداحافظی من با شماست.»

او سپس برای همه حاضران، یک لقمه گرفته و از آن ها حلالیت خواسته بود. دایی اش لقمه را نگرفته و از جمال خواسته بود که به جبهه نرود، زیرا جامعه به جوانان با استعداد مثل او نیاز داشت. ولی جمال قبول نکرده و آن شب از همه خداحافظی کرده و حلالیت گرفته بود.

بعد از شهادت جمال، همه ی اقوام و افراد فامیل می‌گفتند که وداع آن شب جمال، یک خداحافظی معمولی نبود و او با یقین می دانست که شهید خواهد شد.

راوی خاطره، طیبه مصلح، مادر شهید

برگرفته از کتاب امتحان نهایی، نوشته امیر رجبی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده