سلمان برجسته، شهید مدافع حرم، از اولین شهدای اهل سنت ایران است که به همراه پدرش رسول برجسته به جنگ با تکفیری های داعش می رود.
برای اسلام قربانی داده‌ام و پیش خدا سربلندم؛ شهید زنده است/ پدر شهید مدافع حرمبرای اسلام قربانی داده‌ام و پیش خدا سربلندم؛ شهید زنده است/ پدر شهید مدافع حرم

به گزارش نوید شاهد سیستان و بلوچستان، شهید سلمان برجسته، جزو اولین شهدای اهل‌سنت ایران است که به سوریه رفته و در جبهه اسلام به شهادت رسیده است. حالا  مصمم تر از همیشه می شود وحدت بین شیعه و سنی را فریاد زد. چرا که دفاع از اسلام ناب محمدی(ص)، دفاع از حرم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و دفاع از ناموس شیعه و سنی نمی شناسد.

شهید سلمان برجسته، شهید اهل‌سنت دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) است. که درست در روزهایی که پیکر پاک شهیدان مدافع حرم در ایران، عراق، لبنان، سوریه، فلسطین و ... تشییع می‌شود، حضور گروه دیگری از رزمندگان مقاومت رنگ دیگری به جبهه نبرد داده است. گروهی از شیرمردان اهل سنت، [نبویون] را به صورت داوطلبانه برای دفاع از اسلام تشکیل داده‌ و شانه به شانه رزمندگان شیعه در برابر داعش متحد شده‌اند.

سلمان یکی از آن‌هاست. همراه پدرش رسول برجسته کسب و کارشان را رها می‌کنند و راهی سوریه می‌شوند. او فقط چند متر با پدرش در خط مقدم جبهه مقاومت فاصله داشته و وقتی ترکش خمپاره به او می‌خورد، پدر به سرعت خودش را به بالین پسر می‌رساند.

سلمان برجسته نمونه‌ای ناب از جوانانی است که در روزگاری که کسی را یارا، جسارت و شهامت مقاومت در برابر تکفیری‌ها نیست، سرزمین خود را رها می‌کند و برای دفاع از اسلام به سرزمین دیگری می‌رود. هر چه قدر فتنه‌ها و بلایا عجیب‌تر شده است، تراز قهرمانان عصر جدید هم ارتقا یافته است.

سلمان نمونه‌ای عجیب از یک جوان مسلمان اهل سنت است که آرمان‌گرایی‌اش چنان اوج گرفته که از تمام نمونه های قبل از خود پیشی گرفته و هیچ فکر و تحلیلی به راحتی توان درک و هضم انگیزه او برای عزیمت به میدان نبردی که شهره به چیز دیگری بوده است را ندارد. شاید «بصیرت» برای او که در غبارآلوده‌ترین فضای رسانه‌ای محاصره شده بود، بزرگترین شاخص باشد که عمق فتنه را شناخته و بی تفاوت به همه قضاوت‌های عامی برای حضانت از حقیقت اسلام جان خود را فدا می‌کند. پرداخت به او و بررسی پدیده یک قهرمان اهل سنت با نام «شهید سلمان برجسته» به ظرفیتی بسیار بسیار فراتر از این امکان مختصر نیاز دارد.


برای اسلام قربانی داده‌ام و پیش خدا سربلندم؛ شهید زنده است/ پدر شهید مدافع حرم

و اما در باره سلمان / به روایت از پدرش رسول برجسته:

سلمان 22 ساله بود. در بندرعباس و شیراز و شهرهای دیگر کارگری می‌کرد و کمک خرج خانواده بود. به او گفتم: تو بمان و کنار خانواده باش، من می‌روم، اما سلمان می‌گفت: من جوانم و از تو زرنگ‌تر هستم، تو بمان پیرمرد.

قبول نکرد. می‌خواست او هم رزمنده اسلام باشد. بالاخره باهم رفتیم. ما یک نگاه مشترک به این حضور داشتیم: اگر در جنگ بر دشمن غلبه کنیم که پیروزیم و اگر شهید شویم باز هم پیروزیم

در شهرداری بِنت مشغول به کار بودم که متوجه شدم می‌شود گروهی داوطلبانه برای دفاع از اسلام به سوریه می‌روند. از شهرداری استعفا داده و به عشق اسلام وارد دسته‌های رزمندگان شدم.

از بخش بِنت به فَنّوج و از آنجا به زاهدان رفتیم و پس از آن راهی سوریه شدیم. ابتدا به دمشق رفتیم و مزار بی بی زینب(سلام الله علیها) را زیارت کردیم. این زیارت قسمت هرکسی نمی‌شود. ما اولاد رسول الله(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان را دوست داریم.

در راه اسلام جهاد کردیم و هدف دیگری نداشتیم. برخی گفتند داعشی‌ها اهل سنتند و نباید با آنها جنگید اما آنها مسلمان نیستند. ما آنجا بودیم و دیدیم. مسلمان ماشه اسلحه‌اش را در دهان کودک شش ساله نمی‌چکاند. آنجا وطن سوری‌هاست اما چرا سر آنها در وطنشان بریده می‌شود؟ چرا فرزندان و ناموس سوری‌ها آنجا به حراج گذاشته می‌شوند؟ جبهه مقابل ما در سوریه هیچ مسلمانی نداشت. این را مطمئن هستم. ما تا پیروزی دست از جهاد نمی‌کشیم.


خانواده و فرزندانم هنوز حال خوبی ندارند. من مشتاق جهادم اما آنها می‌گویند که پسر بزرگمان شهید شده و بعد از من کسی را ندارند. فعلا باید کنار خانواده باشم اما دست از جهاد نمی‌کشم.

مولوی‌ها و برادران اهل سنتمان از این اقدام حمایت کردند. این روزها مولوی‌های سنت با من تماس می‌گیرند و می‌گویند: «سلمان شهید اسلام است. پسرت در بهشت است». من از حضور در این جهاد ناراضی نیستم و خوشحالم. بقیه نیز همین نگاه را دارند.

ما از مرگ نمی‌ترسیم. موقع ثبت‌نام این حرف را به سایر جوانان گفتم که اگر نیایید باز من می‌روم.

من رزمنده دوران دفاع مقدس هستم. آن موقع هم کسانی بودند که جوانانشان را در خانه پنهان می‌کردند تا نکند به منطقه اعزام شوند و تیر و ترکشی به آنها بخورد. همان سالها می‌دیدیم که مثلا پنج سال از جنگ گذشته بود اما هنوز آن جوان گوشه خانه پنهان شده بود. جوان‌های مردم در منطقه عملیاتی می‌جنگیدند اما ناگهان می‌دیدیم که جوان‌های خانه نشین مثلا در یک سانحه تصادف کشته می‌شدند. اجل، کاری به انتخاب ما آدم‌ها ندارد. قسمت و مقدر آدم‌ها کاری به این چیزها ندارد.

از اول انقلاب رزمنده و جانفدا بودم و از همان موقع خودم را برای شهادت آماده کرده‌ام. آن روزها توفیق نشد و حالا بعد از سال‌ها دوباره این فرصت پیش آمده تا در میدان حق و باطل برای اسلام بجنگم. این جهاد تا پیروزی ادامه دارد. من از شهادت سلمان ناراحت نیستم. خدا قسمت همه‌مان کند تا اینطور به شهادت برسیم.

گریه نمی‌کنم. پسرم شهید شده و جایش در بهشت است. چرا باید گریه کنم؟ برای اسلام قربانی داده‌ام و پیش خدا سربلندم. شهید زنده است. خدا در قرآن می‌گوید که :«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

عده ای فکر می کردند لابد من برای پول به سوریه رفته ام. اما سلمان چقدر می‌ارزد؟ او را چقدر باید بفروشم تا بتوانم جواب مادرش را بدهم؟ من بخاطر پول نرفتم. برای اسلام رفتم. حتی کارم را در بِنت رها کردم و رفتم. اینجا پول داشتم، چه نیازی به پول دیگر داشتم؟ بگذارید شایعه کنند که بخاطر پول رفته‌ایم اما ما برای پیروزی اسلام رفتیم. الله بالای سر ماست و همه چیز را می‌داند. ما برای جهاد و شهادت رفتیم و حالا سلمان را فدا کرده‌ایم. پول و روزی را خدا می‌رساند.



 

برای اسلام قربانی داده‌ام و پیش خدا سربلندم؛ شهید زنده است/ پدر شهید مدافع حرم 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده